بمناسبت بزرگداشت روز کورش کبیر که امسال بخاطر نزدیکی آن با روز Halloween ما هردو را با هم جشن خواهیم گرفت که خرجمان کمتر شود، خواستم در مورد "لوحه کورش" که به آن "سیلندر کورش" نیز میگویند قدری با هم صحبت کنیم.
اخیراً حتماً با خبر شدید که یک خبرنگار نشریه اشپیگل آلمان بنام شولتز نقل قول کرده بود از یک تاریخشناس آلمانی کلاوس گالاس که او هم به استناد به گفته های یک استاد تاریخ دیگر آلمانی بنام جوزف وایزهوفر ادعا میکند که بله "کورش، یک پادشاه دوران امپراطوری ها و کشور گشائی ها نمیتواند اولین منشور حقوق بشرو آزادی ادیان را شخصاً صادر کرده باشد چون او شاه کشوری بوده که مردمش از ترس باید پای او را میبوسیدند"، و اضافه میکند که "این یک دروغی است که محمد رضا شاه در 1971 در جشنهای دوهزارو پانصد سال شاهنشاهی علم کرد!"
قدری بیشتر تحقیق کردم و دیدم ای بابا یکسال پیش یعنی در آگوست 2007 نیز شخص بنام استفان فوکار در نشریه لوموند مقاله ای در مورد همین مطلب چاپ کرده بوده است، که بله آن لوحه ای که در 1879 زیر بنای معبد بابل کشف شد و استوانه ای ساخته از خاک رس است، در واقع خود کورش نوشته های منقوش روی آنرا بصورت فرمانی صادر نکرده و بلکه آن طبقه روحانیون شهر بابل بودند که با دربارکورش تبانی و زد وبند کرده بودند تا قبل از حمله او به بابل بزرگترین شهر دنیای آنزمان، مردم بابل را آماده برای ورود فاتحانه کورش نمایند.
بقول علی اکبر خان که در خیابان علائی نزدیک دروازه شمیران منزل داشت "حالا بیا و درستش کن". آقا ما این شایعات اجانب را که خواندیم ناخود آگاه گفتم "ای تف تو ....خار و مادرهر چی...." صبح اول صبح ناشتایی اینجوری دهن آدم را بازمیکنند. منتهی این چون یک مقاله تحقیقاتی و علمی است ما چفت دهان را ور میکشیم. ناگفته نماند، شما هم آماده و مستعد که ما یک فحشی بدهیم و دنبال آنرا بگیرید و برنامه کرکر خنده. آخه اینهم شد کار و زندگی؟
باری، اگر بخواهیم مقایسه کنیم، آن توطئه در بابل بمانند همان زد وبند طبقه روحانی خودمان با بازاریها در دهه شصت و هفتاد با ساختن نوارهای تقلبی از صدای شاه و کاست زدن و پخش سراسری نوارهای خمینی، برای محبوب جلوه دادن امام و آماده کردن توده های ایرانی برای ورود سلسله بر انداز دیگری بنام خمینی بت شکن! یعنی آنزمان در بابل "سیلندر" میساختند و زمان خودمان "کاست" زدند و هردو برای گمراهی و شیره مالیدن بر سر مردم؟ آیا این واقعیت دارد؟
چون بنده آدمی نیستم که تا فردی چیزی گفت و فرضیه ای ساخت قبول و باور کنم و چون شرط عقل حکم میکند که انسان قدری در مورد صحت و سقم یک گفته و ادعا تحقیق کند، لذا مصمم به کاوشی در مورد آنچه در روی لوحه یا سیلندر کورش منقوش است و دریافت معانی آن شدم. باری، چون اصل آن سیلندر در موزه بریتانیا قرار دارد لذا دیدم بمراتب ارزانتر است که به نیویورک بروم و سری به سازمان ملل بزنم و بازرسی آن نمونه بدل و شبیه سازی شده سیلندر کورش که در زمان محمد رضا شاه از طرف ایران به سازمان ملل هدیه شد. خلاصه سرتان را درد نیاورم چند روزی را در نیویورک گذراندم که چکیده و شمه مشاهدات و تحقیقات خودرا در ذیل تقدیم میکنم.
وسایلی که با خود بردم عبارت بودند از چندین نوع ذره بین، دستگاه استروبوسکوپ، دوربین عکسبرداری، سری کامل فرهنگ جامع " میخی به نستعلیق" و "نستعلیق به میخی" و مقداری توت خشک و خرما، ناخن گیر و فرچه و خمیر اصلاح صورت و دو سه تا شورت اضافه که ارتباطی با این تحقیقات نداشت ولی گفتم شاید مایل باشید بدانید و سایر آلات و ادوات.
حتماً برخی از شما سئوال میکنید این فرهنگ میخی دیگر از کجا آمده؟! عرض کنم این فرهنگ در ده جلد است و من پشیمان شدم که از شدت هیجان زیر بار سنگین رفتم و هر ده جلد را با خود به نیوبورک بردم. چون جلد های یکم تا هشتم کوچکترین ارتباطی با ترجمه و برگردان حروف میخی ندارند و تمام مطالب آن هشت جلد مهملاتی هستند که بارها شنیده ایم. مثلاً جلد اول تماماً در مورد جوکهای رشتی است و خطه شمال، که فرضاً رشتی ها به نارنگی چه میگویند، با به توالت فرنگی چه میگویند و یا "یک رشتی یکروز میره شیر بخره.... و یا ترکها به مگس چی میگن" و غیره و بهمین طریق فکاهیات و بذله گوئی هائی در مورد تمام گویش ها و لهجه های ایرانی. فقط دو جلد آخر است که مربوط به خط میخی و برگردان آن به خط نستعلیق میباشد. در مقدمه کتاب نویسنده اشاره ای میکند به اینکه چرا هشت جلد اول کوچکترین ارتباطی با شناختن و مطالعه خط میخی ندارد. دلیلی که ابراز میدارد چنین است که او با فروش فقط دوجلد کتاب در باره خط میخی هرگز نمیتوانست حتی پول چاپ آنها را هم در بیاورد و چه بسا که بخواهد استفاده ای نیز ببرد. لذا حیله و ابتکاری بکار میبرد و با گنجانیدن فکاهیات درون هشت جلد اول و فروش نسبتا خوب آنها، منافع خود و چاپخانه را تضمین میکند.
من دو جلد لازم و ذره بین ها و وسائل دیگر را درون کوله پشتی گذاشتم و از هتل با تاکسی به مقر سازمان ملل رفتم. در آنجا با داشتن وقت قبلی و توضیح این مطلب که من برای مطالعه خطوط منقوش روی سیلندر کورش رفته بودم، اجازه دادند که هر روز چند ساعتی از نزدیک آن سیلندر مجازی را مورد آزمایش قرار دهم.
بعد ازدو روز مطالعه بسیار دقیق و مقایسه حروف و جملات منقوش روی سیلندر با ترجمه های قبلی متوجه شدم که بسیاری از ترجمه های قبلی مشابه هم هستند و اکثرا از روی یکدیگر برگردان شده و در آنها اندک دستکاری نیز شده است ولی نه تا آن حد که مفهوم اصلی آن بدان صورت که ما امروز آنرا منشور کورش میخوانیم بیان نشود. ولی پس از گذشت ساعتها مطالعه به جمله ای جدید برخورد کردم که از قرار تاکنون کسی متوجه آن نشده است. خوب که دقت کردم دیدم با چرخاندن سریع سیلندر و خیره شدن به آن، یک جمله مرتب تکرار میشود:
" زهرمزگان فراخوان، آمودریا به یونان
کشی خورموزگار که خشتکش شش خاپارا"
و هر چه سیلندر را چرخاندم تکراراین جمله را به وضوح دیدم و بعد ازساعتها مرور حروف و لغات و تفحص درفرهنگنامه و خوردن مقدار زیادی توت خشک و خرما سرانجام قضیه دستگیرم شد و با کمال شعف و تعجب دریافتم که اگر سیلندر را بسرعت بروی محوردرازای آن و مخالف گردش ساعت چرخش داده و در مقابل نور کافی قرار دهید این گفته معروف کورش کاملا قابل خواندن میشود و بنده در اینجا ترجمه کامل آنرا برای اولین بار تقدیم میکنم:
ازهرمزگان تا آمودریا و بعد یونان
کشتم شپش شپش کش شش پا را
این کتیبه تاریخی و جمله منقوش روی آن بطور طبیعی گواهی ازپاک گوهری کورش و قلب رئوف و مهربان اوست که در جنگها وقتی سرزمینی را فتح میکرده است اقدام به کشتن سکنه آن نکرده و در عوض برای آنکه اخطاری بدشمن داده باشد دستور قتل عام شپش ها و سایر حشرات موذی آن سرزمین ها را صادر میکرده است. شیرت پاک و روحت شاد و روانت از قید غم آزاد باد کورش.
بهمین دلیل وفتی بابل را فتح نمود، نه تنها سکنه آن سرزمین را نکشت و آزار نرساند بلکه بسیاری از زندانیان را آزاد کرد و بخاطر آنکه وضع کار و اشتغال مردم خراب و رکود اقتصادی شدید حکمفرما بود دستور داد کارگران مهاجر که از کشورهای همسایه برای سبزیکاری، چیدن توت فرنگی، کارهای ساختمانی، تعویض روغن و نگهداری اطفال بطور موسمی به بابل میامدند را بسرزمین های خودشان بازگرداند و همانطور که حدس زدید یهودیان بسیاری در میان آن مهاجرین بودند که کورش آنها را نیز به فلسطین مراجعت داد. قابل توجه است که اکثرآن یهودیان در بابل به کارهای تبدیل ارز، شرخری، سمساری و خرید و فروش اشیاء عتیقه و زیر خاکی و بنداز و دررو مشغول بودند و بخاطر ذکاوتشان دمار از روزگار مردم بابل در آورده و جیب همه را خالی کرده بودند. و اینکه نام کورش در تورات به نیکی ذکر شده بخاطر آن بوده است که کورش به یهودیان اجازه داد تا اشیاء عتیقه را با خود به فلسطین ببرند و در لب مرز و گمرک کسی مزاحم آنها نشود.
شکی برایم نماند که آن اخبار دو نویسنده خارجی در مورد کورش غلط بوده و تنها دلیل چاپ آنها ایجاد نفاق و اغتشاش و تحقیر ایرانیان بوده است.
از نیوبورک که برمیگشتم باین فکر فرو رفته و می اندیشیدم که بعنوان یک ملت، ما ایرانیان باید بیائیم و بخود بازنگریم. آیا هدف و نتیجه گیری چیست و بقول خدا بیامرز امیرخان "چه آموختیم؟" وقتی ما ازعظمت و شکوه دوران فرمانروائی کورش سخن میگوئیم، هدف آنستکه صفات نیک او چراغی برای هدایت راه ما بعنوان یک ملت باشد. ولی در عوض، نژاد آریائی ایران امروزکه ما جزئی از آن هستیم، در تحت توجهات و حمایت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ودخالت مستقیم دولت انگلستان (لعن الله علی خواهرن و مادرن و آبجی کوچکترهو....) بجای آنکه چیزی جدید ارائه دهیم، میائیم یک هتل به سبک غربیها میسازیم و آنقدر از خودمان راضی میشویم که سوُال میکنیم آیا بهترین هتلهای دنیا چند ستاره اند؟ وقتی میفهمیم دیگر بهترینش در دنیا پنج ستاره است، فوراً دستور میدهیم که هتل ایرانی را هفت ستاره تبلیغ کنند. یعنی، شش هم نه، بلکه هفت! در واقع هدفمان آن نیست که کیفیت سرویس را بالا ببریم، هدف فقط آنستکه گلاب برویتان برینیم و بشاشیم توی سیستم معیارها و قراردادهای بین المللی. بعد هم سران حکومت اسلامی هنوز فکر میکنند وقتی یک توریست و یا دیپلمات خارجی را به باشگاه جعفری میبرند، آنان شاهد یکی از عجایب اصالت و خلقت بشر هستند و مرتب با کونه آرنج به پهلوی آن خارجی میزنند و از او میپرسند "کیف کردی؟ خوشت اومد؟ ایوالله آوردی؟" که چی؟ چون یارو ورزشکاره مثلا میتواند یک میل را ده متر به هوا پرتاب کند!
چطور ممکن است ما همان ملتی باشیم که امثال کورش را بدنیا هدیه کرد وقتی امروز یک بسته لواشک را هنوز بلد نیستیم چگونه بسته بندی کنیم؟ بنده با اتلاف دو ساعت وقت و با کمک ناخن گیر توانستم ذره ذره مقداری از آن پلاستیکهای ولدزنا را از لواشک هائی که دوستی از ایران آورده بود جدا کنم وسپس آن لواشکها را در آش ریختم و بعد که آش حاظر شد باور نمیکنید چه پدر جاکشی از ما درآمد که باقیمانده پلاستیکهارا که از تولیدات نفتی ایران است تکه تکه ازلای دندانها بیرون بکشیم!
کدامین کورش، کدام داریوش؟ آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.....
Recently by Jeesh Daram | Comments | Date |
---|---|---|
زهرا سلطان و کهنه گوهی تاریخ | 8 | Oct 18, 2012 |
جمهوری آریایی ایران | 17 | Mar 03, 2012 |
بهار ایرانی | 15 | Feb 17, 2012 |