آمريكا،
اى گسترده پهندشت قدرت و مكنت جهان
وى بيشه سبز سبزينه دلار،
اى كه جنگل شيشه و پولاد افراشته اى
وز اوج بلند آن
سينه سپهر خراشيده اى.
اى كه آبى آسمان و سپيدى ستاره را
با رنگ سرخ خون آميخته اى،
و نقش آن
برپرچم خويش انگاشته اى.
از مشعل آزاديت
دود و بوى استخوان سوخته پراكنده است،
و چون عنكبوت هزار بازو
تار نامرئى سلطه خويش
بر خاك و آب و آسمان عالم تنيده اى
و در كنج كنج گيتى
خواب وآرام از چشم آزادگان ربوده اى.
آمريكا،
ديرى نبود شنيدم در كوچه پس كوچه هاى شهر
فرياد انبود مردمان را
مردان خشمگين
خروشان زنان را.
فرياد، فرياد:
".بگذار و بگذر
ايران ما را.
اين سرزمين
آزادگان را.
نابود شايد
تسخير نشايد."
مادر آرش و بومسلم و بابك و ستار
هرگز نخوابد.
بيهوده در كمينگاه
به انتظار مباش .
آمريكا،
از خاطر مبر آن دعاى چند هزار ساله را
آن را كه گفت:
"هرگز مباد
دست دشمن و دروغ و خشكسالى
بر اين سرزمين."
هرگز مباد، هرگز مباد.
زيراك، هر بيگانه اى پاى بر اين خاك نهاد
چه به زور و زر و يا تزوير
پيشانى و زانو
سر انجام بر خاك نهاد.
آمريكا،
خواهى بدانى كه پايان روز كامكاران چونان به سررسيد؟
رم را بياد آر و پارس را
و سلحشوران تازى تبار را.