می ترسم که روزی
روزمرّگی
ِجرمی شود بر دندان سفیدِ لذّت
و نتوانم حتی لقمه ای عشق هضم کنم
واگرجرعه ای احساس بنوشم
سرفه ام بگیرد
و گرد و غبار روی بالهایم
مرا به عطسه بیاندازد
می ترسم از اینکه
استخوانهای روحم پوسیده شوند
بر اثر مصرف بیهودگی
می ترسم از اینکه
قلبم را زود بازنشسته کنند
و بیکار شود
من بمانم
و حساب خالی دل
و صندوقچهء خاک گرفتهء ذهن
و موریانهء حسرت بر خاطرات
آوا کوه بر
Recently by akoohbor | Comments | Date |
---|---|---|
تنگی تولد | 2 | Dec 09, 2011 |
طلسم شده | 3 | Jul 08, 2011 |
خش خش آهنگین | - | Jun 13, 2011 |