چه خوبست که زندگی بعدهای متهورش جاودانه است
و چه خوبست ، اگر هیچ نیست
بهار هست و شکوفه
درخت هست و آفتاب
و این کوه مخملی*
که با من قهر نمی کند ، مثل برادرم
که هر ساله بوقت شکوفه ها قهر است!
و این پنجره که بی ریا شاخه ی شکوفه را
هر نوروز به چشمهای عاشق من
تقدیم می کند
و آفتاب سربلند که بی مضایقه
بال بر شانه ام می گشاید
در تمام فصول
چه خوبست که پشتمان هرگز خالی نمی شود
و عمو نوروزمان با سرو گردنی پر غرور
سلانه ، سلانه میرسد ز راه
آه و چقدر بوی پدر می دهد عمو!
عمو جان گلایه ای نیست
جز این صبر یکساله
تا کاشتن کوزه ی سبزی
تا نوازش نوروز
مهناز بدیهیان(اوبا)
www.mahmag.org [1]
این جا در شمال کالیفرنیا¸جایی که من زندگی می کنم ، کوه روبروی اطاق کارم در هر چهار فصل سبز و مخملی ست و درخت پرتغال و لیمو همزمان چهار فصل را در خود دارند. می توانی در یک دیدار با درخت پرتغال از آن پرتغال رسیده بچینی، پرتغال خشگیده بچینی، شکوفه های تازه ی پرتغال را بو کنی و نوازش کنی برشاخه های خشکیده .
م-ب(اوبا)
Recently by Mahnaz Badihian | Comments | Date |
---|---|---|
Unexpectedly | 3 | Nov 04, 2012 |
Late Night in Herman Plaza | - | Nov 22, 2011 |
Confusion | - | May 08, 2011 |
Links:
[1] //www.mahmag.org/