زشتی چهره ی جنگ، پوچ درآمدن اتهام وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق در آستانه حمله نظامی به این کشور و سرانجام شکست پروژه ی مبارزه با تروریسم و صدور دمکراسی به افغانستان و عراق، حتی جنگ طلب ترین جناح ها در دولت امریکا را چنان در انتخابات کلمات محتاط کرده که همواره در سخنان خویش مواظب پوشاندن سیاهی حمله نظامی به ایران در زرورق "آخرین گزینه" هستند. انگار آرای موافق نمایندگان کنگره و سنای امریکا برای قرار دادن سپاه پاسداران در لیست سازمان های تروریستی نیز از آخرین تمهیدات برای نزدیک شدن به این آخرین گزینه است.
آخرین گزینه ی آنها، حتی اگر آراسته به پوشش قانونی شورای امنیت سازمان ملل باشد، اما شروع فاجعه برای ماست. حمله نظامی به ایران کور کردن گره دمکراسی در کشور است. جنگ مستبدان واقعی امروز را به قهرمانان دروغین فردا تبدیل خواهد کرد. از آزادی ستیزان و پایمال کنندگان حقوق بشر در ایران، شهید و مظلوم خواهد ساخت. آرامش و امنیت نسبی، خردگرایی و شعوری که لازمه ساختن دمکراسی و رشد نهادهای جامعه مدنی است را با خشونت، احساسات شدید ناسیونالیستی و شعارهای ضد امریکایی و ضد اسرائیلی جایگزین خواهد ساخت. همزادان القاعده، آنها که گفتار سیاسی اشان شعار نابودی دشمنان و کردار سیاسی شان سربریدن مخالفان و بمب گذاری است در گوشه و کنار کشور فعال مایشاء خواهند شد. گروههای بزرگی از مردم قربانی ناامنی خواهند شد و بسیاری مجبور به ترک کشور. آواره شدن چهار میلیون عراقی تاکنون در کشورها عربی همسایه عراق بخشی از پی آمدهای فاجعه بار حمله نظامی به این کشور است.
اگر می پذیریم که حمله نظامی در مقیاس بزرگ[و البته بعید] ایران را دچار آشوب، کشتار، نزاع های قومی، رشد تروریسم و تقویت بنیادگرایی می سازد، اگر باور داریم که تجربه ی تلخ و دهشتناک افغانستان و بویژه عراق می تواند در صورت حمله نظامی، در ایران نیز تکرار شود، اگر می پذیریم که چنین حمله ای نه تنها برای کشور ما دمکراسی به ارمغان نخواهد آورد بلکه راه پرسنگلاخ آن را نیز نابود کرده، تحقق این امر را برای سال ها به عقب می اندازد و حتی برای اولین بار بعد از قرن ها موجودیت ایران در شکل کنونی آن را مورد تهدید جدی قرار می دهد،
و سرانجام اگر بپذیریم که حمله در مقیاس محدود نیز علاوه بر ویرانی تاسیسات زیربنایی کشور، دست نظام جمهوری اسلامی را برای سرکوب گسترده مخالفان و منتقدان باز می گذارد، در مخالفت با هر نوع حمله نظامی امریکا یا هر کشور دیگری به ایران، جایی برای تردید باقی نمی ماند. حمله به مراکز هسته ای ایران شاید بستن پرونده انرژی هسته ای کشور باشد، اما قطعا به حاشیه راندن پرونده حقوق بشری جمهوری اسلامی در مورد نقض آزادی بیان، سانسور، نابرابری های جنسیتی و ستم قومی برای سال هاست.
اگر ما سیاست های ماجراجویانه دولت احمدی نژاد و حامیانش در پرونده انرژی هسته ای ایران را به خاطر در معرض تهدید حمله نظامی قرار دادن کشور از زاویه منافع ملی محکوم می کنیم و خواستار تعامل دولت ایران با جامعه جهانی در بحران اتمی کشور هستیم، به طریق اولی نمی توانیم مخالف هر گونه حمله نظامی به ایران به هر بهانه، نباشیم.
اینکه اثرات مخرب حمله نظامی احتمالی به ایران دامان امریکا و متحدانش در منطقه خواهد گرفت و چشم انداز صلح در خاورمیانه را بازهم تیره تر خواهد ساخت، متفکران جهان، صاحب نظران سیاسی و صلح دوستان منطقه و جهان سال هاست تکرار می کنند. دفاع از این تصمیم سیاسی که حمله نظامی به ایران و پی آمدهایش، با توجه به تجربه ی افغانستان و بویژه عراق، چگونه منافع ملی امریکا و متحدانش از جمله اسرائیل را تامین می کند، البته برعهده این دولت ها و دیگر مدافعان منافع ملی این کشورهاست.
اما اگر بجای پاسداری از منافع ملی ایران دولت جمهوری اسلامی راه ماجراجویی را در پیش گرفته است، نیروهای اپوزیسیون به سهم خویش، هم بنام منافع ملی کشور و هم برای حیات سیاسی آینده ی خویش نمی توانند با حمله نظامی مخالفت نکنند. حتی نیروهای انقلابی طرفدار سرنگونی نظام اسلامی اگر بخواهند به روایت انقلابی خویش به عنوان راه یا شرط تامین منافع ملی و استقرار آزادی و عدالت اجتماعی وفادار بمانند، راهی جز مخالفت با هرگونه حمله نظامی به ایران ندارند. چراکه سرنگونی ای که بدست مردم کشور صورت نگیرد نقض غرض انقلاب است. سقوط مستبدین بدست نیروهای بیگانه، مرده به دنیا آمدن انقلاب است.
در صورت حمله نظامی محدود اما بی تردید نظام اسلامی در جایگاه خود تحکیم خواهد شد و از فرصت فراهم آمده برای به زیر ضرب بردن و سرکوب هرچه بیشتر بقیه السیف نیروهای سیاسی مخالف استفاده خواهد کرد. هر صدای مخالف و منتقدی را با اشاره و استناد به بمب های ریخته شده ی دشمن شدیدتر و آسان تر از امروز خفه خواهند کرد. اگر امروز مخالفان یا محققان ایرانی_امریکایی را جاسوس می خوانند، در فردای بمباران احتمالی تاسیسات هسته ای ایران هر منتقدی را به نام همکاری و هم صدایی با دشمن خارجی به زندان خواهند انداخت. در این صورت معلوم نیست با افزایش جو سرکوب در فضای جنگی چگونه طرفداران سرنگونی شرایط را برای عملی کردن راهبرد خود مناسب تر خواهند یافت.
باوجود اینکه نیروهایی مانند سازمان مجاهدین خلق، برخی جریان های تجزیه طلب و طیف هایی از سلطنت طلبان آشکارا از حمله نظامی به ایران برای سقوط نظام اسلامی جانبداری می کنند، اما برخی گروها و شخصیت های سیاسی مخالفت قاطع خود با هرگونه حمله نظامی را اعلام کرده اند. بخش بزرگی نیز در سودای "راه سوم" شعار "نه به جنگ، نه به جمهوری اسلامی" سرمی دهند ولی از محکومیت بی قید و شرط حمله نظامی به ایران تاکنون خودداری کرده اند. گروهی دیگر گاه به تصریح و زمانی به تلویح از چنین حمله ای طرفداری می کنند. عده ای نیز بین وسوسه ی به چشم خویش دیدن سرنگونی جمهوری اسلامی و شرمندگی همسویی یا همصدایی با امریکا و اسرائیل در نوسانند.
علیرغم مخالفت گسترده با حمله نظامی در میان روشنفکران ایرانی، تاکنون شاهد مخالفت دسته جمعی آنها با این امر نبوده ایم. نامه 300 تن از روشنفکران جهان به دبیرکل سازمان ملل در محکومیت حمله نظامی به ایران با هر بهانه ای، جای خالی اظهار نظر دسته جمعی همکاران ایرانی آنها در مورد تهدید "آخرین گزینه" را بیش از پیش نمایان کرده است. آیا آنها خواهند توانست بر سر نامه ای مشابه به توافق برسند و هرگونه حمله نظامی به ایران را به هر بهانه، محکوم کنند؟