چه کسی همهمه مرغ و بهاران را دید؟
چه کسی خوش خبر آمدن باد صبا را می داد؟
مگر او در خواب است؟
ماه آذر اینجا ست.
برگها از قدمش پا به گریزند همه.
تا مه فروردین
پیش رو راه دازی داریم.
سفر دور و درازی خواهد
تا دم جانده فروردین ماه.
صحبت از باد بهاران زود است.
بهمنی نامده است.
گل و سبزه همگی پرده نشینند هنوز.
سخن از کوچ بزرگ غازان
حرف ناهنگامی ست.
درهمه حال، رفیق؛
دلم از شوق طلب جز مه خرداد نبیند هرگز.
و یقین می دارم
روز پرمیمنت باده گساری اینجا ست؛
و شب چهره فروزی همراه.
رنج را باید شست.
چه کسی بود ندا داد: "زمستان آمد"؟
سوم آذرماه 1387
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Manoucher,
by Jaleho on Tue Nov 25, 2008 09:51 AM PSTCould you check the email you provided in your account here?
Thanks.
بخوان و گوش نکن.سگها را رها کرده اند و سنگها را در بند
ابوالفضل معزی (not verified)Tue Nov 25, 2008 04:02 AM PST
درد ما یکی دوتا نیست! اگر حرف دل نزنی، عقده می شود. وقتی هم زدی، جماعت می روند روی سکوی خطابه که آقا چرا تازی گفتی! منوچهرجان برایمان بخوان و گوش نده. مارا غمی عظیم تر از آنکه به چه زبانی بگوییم نشسته در قفا بعد از پانزده هزار سال سیر تکاملی زبان و شکستن مرزهای پانزده هزار قوم،نگران چگونه گفتن نباید باشیم. باید نگران نگفتن باشیم. همانطور که گفتم: دستت طلا! هم وطن .
ابی جان؛
Manoucher AvazniaMon Nov 24, 2008 11:16 PM PST
تا که آن خاطره تفتیده بماند بر پا،
شعله باید افروخت.
غم و نومیدی و تاریکی را
سر به سر باید سوخت.
دست در دست کویر و دریا
پایداری سهند و سبلان وام کنیم
پیش روی توفان
استواری دماوند و دنا پیشه کنیم.
سوری جان؛
Manoucher AvazniaMon Nov 24, 2008 10:50 PM PST
مرا نه غم ز راه لغزان است.
اگر چه سال رو به زمستان است.
بدان امید پویم این راه بی انجام
که آن بهار دل آویز خرامان است.
شاد باشی
ابی جان؛
Manoucher AvazniaTue Nov 25, 2008 04:52 AM PST
سلامی از من ای یاران؛
منم همدرد و هم دل در دل این تیره راه بی بن و فرجام
به سنگ و ابر و بر هر دانه باران
سلامی می دهم تفتان.
کوله بار مژده های گرم می آرم
به همراه نفس های بخارآلوده ام امشب.
آخر ای شب زنده داران سرای بامداد روشن امید
درچه ای را رو به خاور باز بگشایید
فروغ مهر من دامان شب را می درد بی باک
و من چاووشی آن هور رخشانم
سلامی آتشین دارم شمایان را.
دستهایم به پهنای خیابانهایتان پیوسته گسترده است.
می فشارم دستهاتان را به نیروی جهان افروز بیداری.
زمستان نیست.
توفان نیست.
هلا؛ این رزمگاه است: پهنه ی یک آزمایش:
یک غریو تندرآسان است.
گرمی هر روزگار نو
میوه ی پیکار سخت و بی گسست ژنده انسان است.
نشانی
ebi amirhosseiniMon Nov 24, 2008 10:13 PM PST
من از خراسان و
تو از تبریز و
او از ساحل بوشهر
با شعرهامان شمع هایی خرد
بر طاق این شبهای وحشت بر می افروزیم
یعنی که در این خانه هم
چشمان بیداری
باقی ست
یعنی در اینجا می تپد قلبی و
نبض شاخه ها زنده ست
هر چند
با زهر سبز آلوده و از وحشت کنده ست
این شمع ها گیرم نتابد
در شبستان ابد در غرفه ی تاریخ
گیرم فروغ فتح فردایی نباشد
لیک
گر کور سو
گر پرتو افشان
هر چه هست این است
یاد آور چشمان بیداری ست
وز زندگانی
گرچه شامی شوکران کند
باری نموداری ست
***********
شفیعی کدکنی
پیر مرد و صحرا؛
Manoucher AvazniaMon Nov 24, 2008 10:04 PM PST
پاس سپاسگزاریت را دارم. مگذار فراموش کنم که
تا خراسان راهی است
به درازای قرون
و به پهنای کویر...
Raasti, che kassi bood ?
by Souri on Mon Nov 24, 2008 09:01 PM PSTThank you Manouchehr jan for this beautiful chekaameh. We all loved it. You are the greatest. This is the second time you write about " Farvardin" .....I hope we won't wait too long. I hope we can see this spring in our life time.
PS: Your poem is always the most beautiful here. I love their rhythm and their meaning. Don't worry about Farsi, Tazi...and so on. Who care?
زمستان
ebi amirhosseiniMon Nov 24, 2008 08:42 PM PST
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
************
مهدی اخوان ثالث
چه زیبا گفته ای
Texas Old man (not verified)Mon Nov 24, 2008 04:49 PM PST
حرفهایت شیرین است و به جان خوش می آید. بیشتر بنویس و زود چاپ کن تا سرطان غربت مثل خوره در وجودمان نیفتاده. از سبک شیوایت خیلی خوشم می آید و نخواسته مرا تا دره های خراسان می برد. دستت طلا هم وطن.
Irandokht Jaan;
by Manoucher Avaznia on Mon Nov 24, 2008 10:01 AM PSTThank you for the comment. Thoughtfull people like you entice me to keep rolling.
Sepaas
Jaleho Jaan;
by Manoucher Avaznia on Mon Nov 24, 2008 09:58 AM PSTThank you for the comment. You live in the same environment as I do. Finance and lack of information and contact are determining factors that take the time and thought away from you. I so much care about collecting these as book. I hope one day I will do just that. For now, I thank Jahanshah Javid and his Iranian.com that provided us with the opportunity of, at least, talking and knowing one another.
Sepaas
Beautiful
by IRANdokht on Mon Nov 24, 2008 09:43 AM PSTAnother great piece of poetry
دلم از شوق طلب جز مه خرداد نبیند هرگز
Thank you Manoucher jan
IRANdokht
Another beautiful one,
by Jaleho on Mon Nov 24, 2008 08:48 AM PSTand now I am going over some of your former poems, printed before I came here regularly. But, is it difficult to put all these poems in a book, or you just don't care to do so? Maybe you're waiting for a final version, don't know. It is a much better feeling to have poems in in PAPER and turn the pages...
But, thanks for sharing them here Manoucher. You have such a fine and able pen.