می جستمش حزین
در اشک سرد ابر،
در روشنای هور،
آرام برکه ها.
قلبی مرا نخواند.
دستی مرا نجست.
پس خواندمش بلند
با بانگ صد نسیم،
از نای هر هَزار،
در بامداد عمر
بر بام کوه ها،
در شعر چشمه سار،
در نثر رود پیر،
با خواهش نیاز.
آن کس مرا نخواند.
گوشم نیوشنید
بانگی ز روزنی.
سیماب صبحِ دور
استاده بر کنار؛
شب تار و ماندگار؛
چشمم به در بماند.
آن کس به در نزد.
آن کس مرا نخواند.
چرخ زمان گذشت.
گرمای واژه گان
روحم فزون نکرد.
راهم نشان نداد.
1385
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
beautiful poems
by IRANdokht on Mon Oct 20, 2008 04:41 PM PDTIt sure is a very sad poem but beautiful nonetheless. Thank you Manoucher aziz.
Arash jan
I think Ebi's poems are from Golsorkhi, but I am not 100% sure.
IRANdokht
Lovely poems
by Arash Monzavi-Kia on Mon Oct 20, 2008 03:53 PM PDTThanks for sharing all the heart warming beauty.
Ebi jaan - kindly add the link or poet's name for our added benefit.
Cheers,
Arash M-K
Manucher Aziz.
by ebi amirhosseini on Mon Oct 20, 2008 03:26 PM PDTتن تو کوه دماوند است
با غرورش تا عرش
دشنه ی دژخیمان نتواند هرگز
ماری افتد از پشت
تن تو دنیای از چشم است
تن تو جنگل بیداری هاست
هم چنان پابرجا
که قیامت
ندارد قدرت
خواب را خک کند در چشمت
تن تو آن حرف نایاب است
کز زبان یعقوب
پسر جنگل عیاری ها
در مصاف نان و تیغه ی شمشیر
میان سبز
خیمه می بست برای شفق فرداها
تن تو یک شهر شمع آجین
که گل زخمش
نه که شادی بخش دست آن همسایه است
که برای پسرش جشنی برپا دارد
گل زخم تو
ویران گر این شادی هاست
تن تو سلسله ی البرز است
اولین برف سال
بر دو کوه پلکت
خواب یک رود ویران گر را می بیند
در بهار هر سال
دشنه ی دژخیمان نتواند هرگز
کاری افتد از پشت
تن تو
دنیایی از چشم است
ابی جان؛
Manoucher AvazniaMon Oct 20, 2008 01:21 PM PDT
ای یار گرامی پر آفند
در حمله چو شیر شرزه ارغند؛
بر پای تو مانده ای چنان کوه
بر یورش غم تویی پدآفند؛
یاد آور مهر و مهربانی
خویشی و عزیز چو یار و پیوند؛
آن کس که مرا می نخوانده است
جاوید رها ست از غل و بند
او جویم و هرگزش نیابم
او یار من است و خویش و دلبند
پیوسته به جانبش روانم
در خانه نمی رسم هر چند
سپاس
Manucher Aziz.
by ebi amirhosseini on Mon Oct 20, 2008 12:44 PM PDTمن با توام
من با تو ام ای رفیق ! با تو
همراه تو پیش می نهم گام
در شادی تو شریک هستم
بر جام می تو می زنم جام
من با تو ام ای رفیق ! با تو
دیری ست که با تو عهد بستم
همگام تو ام ، بکش به راهم
همپای تو ام ، بگیر دستم
پیوند گذشته های پر رنج
اینسان به توام نموده نزدیک
هم بند تو بوده ام زمانی
در یک قفس سیاه و تاریک
رنجی که تو برده ای ز غولان
بر چهر من است نقش بسته
زخمی که تو خورده ای ز دیوان
بنگر که به قلب من نشسته
تو یک نفری ... نه ! بیشماری
هر سو که نظر کنم ، تو هستی
یک جمع به هم گرفته پیوند
یک جبهه ی سخت بی شکستی
زردی ؟ نه ! سفید ؟ نه ! سیه ، نه
بالاتری از نژاد و از رنگ
تو هر کسی و ز هر کجایی
من با تو ، تو با منی هماهنگ
elaahi!
by Anonymously (not verified) on Mon Oct 20, 2008 10:14 AM PDTI feel like I want to give you a big hug!
that was such a sad poem...
come here manouch, give me a hug ;-)