بعدش چند تا چراغ قوه روشن کردن و انداختند تو صورت ماها گفتند اگه صداتون
درآد اين باتوم ها رو می کنيم ….. باورم نمی شد. فکر ميکردم دارم کابوس می
بينم.
صادق که انگار ارشدشون بود جنازه اون کسی رو که مرده بود رو برداشت و تکيه
جنازه رو داد به ديور چراغ قوه رو انداخت رو صورتش گفت ما حکم کشتن شما رو
داريم. پس شانس بياريد و مثل اين مادر … (به مرده) نمی ريد. هيچ صداتون رو
در نمی آريد. تا صبح اگه زنده مونديد مونديد. اگه نمرديد که …
گفت شما محاربه هستيد. می دونيد محاربه يعنی چی. يه نفر از اون جلو که
پسری بود حدود ۱۶ . ۱۷ سال سن داشت گردنش رو گرفت به اينا بگو محاربه يعنی
چی! گفت نمی دونم. گفت غلط کردی ندونی! شروع کرد به زدنش گفت بگو. بگو
بگو. اونقدر زدش که از حال رفت. می گفت يعنی شيطان. يعنی خطا کار. انقدر
زدش که چند نفر شديدا اعتراض کردن. که اون ها هم در حد مرگ کتک خوردن.
تو اون اتاق ما تا صبح حداقل ۴ نفر کشته شدن.
صادق ...
>>>