ديگر تاريکی‌ات مرا نمی‌ترساند، به‌مناسبت يلدا
Gooya News / Skokooh Mirzadegi
23-Dec-2009

امروز، نامه ی تاثرآوری داشتم از دوستی که، پس از سی سال، به شوق «جنبش سبز» در دوران مرخصی اش به ايران رفته است. اين دوست، از فضای خفه و تاريکی نوشته که بر وطن مان حاکم است و شايد کسانی که در ايران زندگی می کنند به آن عادت کرده باشند، از «تفاوت های شگرفی» نوشته که «در مقايسه با قبل از انقلاب، حتی در ظواهر زندگی مردم وجود دارد». او از پدر و مادر انقلاب کرده و هنوز جمهوری خواهش نقل قول کرده که: «اگر زمان شاه آزادی های سياسی نداشتيم خيلی چيزها داشتيم و مهم تر از همه وطن مان را داشتيم و می توانستيم بگوييم که وطن ما ايران است؛ با همه ی نشانی های خاص ايران. و اگر برای سفری از کشورمان دور می شديم دلمان برای ايران تنگ می شد». او نوشته است: «پدر راست می گويد؛ حالا اين جا به تنها چيزی که شباهت ندارد وطن است. اين جا نه وطن است و نه ايران. آن ايرانی که هر خارجی هم می توانست از روی ادبيات ما و از روی کتاب های تاريخ جهان بشناسدش ديگر وجود ندارد».

>>>
recommended by Maryam Hojjat

Share/Save/Bookmark