بهاری که سبز بود
بارمصیبتی بر دوش
ازکوچه باغهای خاطرمان بگذشت
من و تو ماندیم و بی حاصلی عشق
وشاخ و برگهای عریان خاطر خویش
درسکوت شبی زمستانی...
من و تو ماندیم و حسرت سیب سرخ
ویاد کرم حریصی کز قلب دندان زده سیب
راه به باغ خاطرمان میبرد...
من و تو ماندیم و افول ستاره خوشبختی
ولمس بی سرانجام تن خورشید
که در سکوت خاطرمان میمرد...
وما بی صدا به هم گفتیم
عشق گل سرخی ست
روییده در شبی سرد و زمستانی
که جویبارهای درد به ریشه او راه میبرند
وچشمهای من و تو سرچشمههای جویبارهای نحیفند
من و تو بوی حزن و حسرت و حرمان میدهیم
من و تو در انفجار آئینه روییدیم
وبر تکه تکه شدن باور خویش خندیدیم
وچون بهار که ما را به خود رها کرد
شبی از دروازههای خاطر خویش گذر کردیم
وکوچه باغها بر حقارت ما خندیدند
و خورشید بر مرگ ما گریان است...
Recently by Farah Afshari | Comments | Date |
---|---|---|
راه | 1 | Jul 13, 2012 |
دیدار | 1 | Jul 07, 2012 |
سایه های روشن | 1 | Mar 04, 2012 |