در تکمیل وبلاگ خدمتگزاران فرهنگ ایران : ۲ - محمد علی فروغی [1] ذکاءالملک دوم
این متن نامهای است از محمد علی فروغی خطاب به یک دوست درباهء نطق دکتر محمد مصدق در مجلس شورای ملی و جوابگویی به اظهارات مخالفتآمیز دکتر مصدق و توجیه رفتارهای سیاسی خود (محمد علی فروغی)
دوست عزیز من مدتی است از یکدیگر بیخبریم،فراغت این ایام را مغتنم شمرده،شمه ای از روزگار خود برای تو مینگارم و منتظرم که تو هم مرا از حال خود آگاه سازی.
نمیدانم اطلاع داری یا نه که در بهار گذشته،موقعی که اعلیحضرت شاهنشاه پهلوی-دام ملکه-آقای مستوفی الممالک را به تشکیل کابینه مأمور نمودند.معظم له عضویت در کابینهء خود را به بنده تکلیف نمودند و من،چون حس کردم که اعلیحضرت همایونی و آقای رئیس الوزرا به عضویت من در کابینه مایلند،محض امتنال امر اعلا و شکر نعمت و سپاس ارادت قلبی-که همیشه به آقای مستوفی داشتهام-امتناع از خدمتگزاری را جایز ندانسته و عرض کردم:در تمام مدت عمر پنجاهسالهء خود دائما در زحمت بوده و قریب سه سال و نیم است،متوالی به خدمت طاقتفرسای وزارت و ریاست وزرا اشتغال داشته و اینک قوای جسمانی و روحانی رو به انحطاط است و مداومت در خدمت برای من میسر نیست مگر اینکه چندی به واسطهء کنار بودن از کار،فی الجمله ترمیم قوایی بکنم.بنابراین هرگاه اجازه مرحمت شود،چند ماهی مسافرت و استراحت کنم،پس از مراجعت عضویت کابینه را قبول خواهم کرد واگر امر این باشد که الآن داخل کابینه شوم،باز لازم است بعد از چند روز اجازهء مسافرت داشته باشم و اگر غیر از این باشد،چون به واسطهء خستگی قوهء کار ندارم.، از قبول خدمت عذر میخواهم.
بالاخره اعلیحضرت همایونی و آقای رئیس الوزرا، طریق دوم را اختیار فرمودند و پس از چند هفته اشتغال به امور وزارت جنگ،عازم اروپا شدم و چندی در دهات فرنگستان به خیال دوری از جاروجنجال و آشوب،خوش بودم.ناگاه روزنامههای طهران رسید و معلوم شد آقای مصدق،نمایندهء محترم در مجلس شورای ملی،لازم دانستهاند بنده را به خیانتکاری منتسب نمایند و این معنی را یکی از دلایل مخالفت خود با کابینهء آقای مستوفی الممالک قرار دهند.من در دورهء پنجم شورای ملی-که باز ایشان وکالت داشتند-دیده بودم که با اصرار فوق العاده مکرر به آقای میرزا حسین خان پیرنیا(مؤتمن الملک)-که رئیس مجلس بودند-حمله میکردند و آن مرد محترم را مورد تنقیذ با لحن شدید قرار میدادند.تعجب میکردم و پیش خود میگفتم:فرضا آقای پیرنیا خبط و خطایی بکند با آنکه همه کس تصدیق دارد که ایشان در وظایف ریاست مجلس کاملا با متانت و بیطرفی رفتار کرده و همیشه وجود ایشان یکی از موجبات وقر و عظمت مجلس بوده،چرا آقای مصدق این اندازه و به این حرارت از ایشان دنبال دارد.در این موقع هم از حملات آقای مصدق نسبت به خودم-با اینکه خیانتی نکردهام-بر تعجبم افزود.چون بیانات ایشان را تا آخر خواندم،دیدم درد شدیدی در دل دارند از اینکه بنده مدت زیادی در کابینههای متوالی وزیر و اخیرا رئیس الوزرا بودهام و اکنون با وجود غیبت،در کابینه عضویت دارم و بعلاوه بعضی عناوین دیگر از قبیل ریاست دویان تمییز و ریاست مدرسهء حقوق را دارا هستم.پس مشکلم راجع به حرکات آقای مصدق حل شد و دانستم اقتضای طبیعتش یان است و بعلاوه هرکس برای پیشرفت کار خود برحسب ذوق و فطرت خویش،راهی را اختیار میکند؛مصدق هم این راه را اختیار کرده است که بیجهت به اشخاص حمله کند و در راه دلسوزی وطن،اظهار شجاعت نماید.مختصر،جوان است و جویای نام آمده است. اظهار مسلمانی هم که مایه ندارد.در مجلس شورای ملی قرآن از جیب یا شمایل از بغل در میآوریم و زهرهء همهکس را آب میکنیم.به این تفصیل،کار به کام است و کیست که بتواند در مسلمانی و وطندوستی مصدق شک نماید.اما رویهء من غیر از این است و تو میدانی که از اول عمر خود تاکنون،نه شارلاتانی کردهام،نه خودستانی؛نه هوچی بودهام،نه آنتریکباز؛برای رسیدن به مناصب و امتیازات و تحصیل شهرت و نام،اسباب چینی و دسیسهکاری نکردهام.تاکنون هر مقامی را دارا شدهام اعم از وکالت و ریاست و وزارت،بدون استثنا آن مقام دنبال من آمده است،من از پی آن نرفتهام.شاه و رؤسای وزرا و دوستان من همه را بر این امر شاهدند و هیچکس نمیتواند از روی حقیقت مدعی شود که من برای رسیدن به مقامی از او تقاضائی کرده باشم و اینکه میگویم،محض رجزخوانی نیست،و نمیخواهم اجر اشخاصی را که در مورد من احسان کردهاند،ضایع کنم و نیز ادعا ندارم که شخصی فوق العاده هنرمندم.
تنها ادعای من،این است که به قدر قوه در خدمت به مملکت کوشیدهام و با اشخاصی که همقدم شدهام صمیمیت داشتهام و مخصوصا در دنیا راست راه رفتهام نیت سوء نداشتهام،از خیانتکاری احتراز کردهام؛از روی اختیار به کسی ضرر و آزاری نرساندهام؛ درصدد تضییع مردمان آبرومند برنیامدهام و اگر در این مشروحه از خودم و مصدق،حرفی میزنم.برای خودستایی و تضیع او نیست؛ حقیقت حال را بیان میکنم و باقی را به خدا باز میگذارم.زیرا که هرچند که هیچوقت قرآن شمایل از جیب و بغل بیرون در نیاوردهام، کاملا معتقدم که در عالم حقیقتی هست و به او اتکا و اتکال دارم و هو،نعم الوکیل.
حال یقین،منتظری که وارد مطلب شوم،یعنی نسبتهایی را که مصدق به من داده،نقل و رد کنم،صبر کن دو کلمهء دیگر از آن موضوع خارج ولی به اصل مطلب مربوط است،بگویم و درد دل مصدق را تخفیف دهم که ضمنا ثوابی کرده باشم.
اولا در باب ریاست من در دیوان تمییز،بر مصدق فی الجمله اشتباهی دست داده است به این معنی که من ریاست دیوان تمییز را نه بالفعل دارم و نه آن را زیر سر گذاشتهام؛ولیکن چون چندین سال این شغل را داشتهام،اکنون به موجب قانون استخدام،مقام ریاست دیوان تمییز را دارم؛یعنی هر وقت بیکار باشم و ریاست دیوان تمییز شاغلی نداشته باشد،من میتوانم آن را شاغل شوم و اگر شاغلی باشد،من با این رتبه منتظر خدمت وزارت عدلیه خواهم بود و این،حقی است که قانون به من داده و هیچکس تفضلی به من ننموده.راست است که همکاران محترم من در دیوان تمییز،غالبا میگویند ریاست تمییز متعلق به توست،ولیکن این تعارفی است که از راه محبت به من میکنند و من از احساسات مودتآمیز ایشان ممنونم،اما هیچوقت به ریش نگرفتهام. اما ریاست مدرسهء حقوق!تفصیل آن،این است که ریاست مدرسهء مزبور با مستشار فرانسوی عدلیه بود.کنترات مستشار سرآمد و رفت.مدرسه بیرئیس شد و وزارت معارف،در باب ریاست آن گرفتار محذورات گردید.بالاخره معلمین و محصلین مدرسه و وزارت معارف،محذورات وزارت معارف موقتا قبول افتخاری مدرسه را به من تکلیف کنند.من-با آنکه به بعضی ملاحظات میل نداشتم-برای رفع محذورات وزارت معارف موقتا قبول کردم.پس این ریاست برای من اولا افتخاری است،یعنی نفع مالی ندارد؛ثانیا موقتی است که این وظیفه را هرچه زودتر ادا کند و مدرسهء حقوق را از بیتکلیفی بیرون آورند.اینک میرویم بر سر نسبتهایی که مصدق به من داده است.خیانتکاری مرا به دو فقره عنوان کرده است؛یکی اینکه مراسله به سفارت روس نوشته و اعادهء کاپیتولاسیون را قبوله کردهام.دیگر اینکه مطالباتی را که دولت انگلیس از دولت ایران داشت،تصدیق نمودهام. فقرهء اول-اگر حقیقت داشت-البته خیانت بود.اما از سعادت من و مملکت و بیتوقفی مصدق،بکلی دروغ است و در واقع نمیدانم این تخیل در چه عالمی به او دست داده است.نه تنها من کتبا و شفاها اعادهء کاپیتولاسیون را نسبت به روسها قبول کردهام،نه وعده دادهام،بلکه در عالم حقیقتگویی،اطمینان میدهم که اولیا دولت سویت، در مدتی که من دخیل در امور بودهام، هیچوقت چنین تقاضایی نکردهاند بلکه هرگاه بین ما و آنها در این باب گفتگویی به میان آمده،عنوان آنها این بوده است که چون کاپیتولاسیون نسبت به ما لغو شده،میل داریم و شما باید سعی کنید نسبت به دیگران هم ملغا شود و از جملهء مسائلی که من در آن کار کردهام،همین الغای کاپیتولاسیون است.چنانکه در موقع امضای عهدنامهء اخیر با دولت ترکیه و تهیهء عهدنامه با لهستان،این فقره را تصریح کردهام و نسبت به سایر دول هم،با مقامات رسمی و غیر رسمی آنها مذاکرات کردهام و علنا میگویم که آنها هم اصراری به ابقای کاپیتولاسیون ندارند ولیکن منتظرند جریان امور عدلیهء ما اطمینان بخش شود و یکی از وسایل حصلو ل این مفقود،اصلاح و تکمیل قوانین است و من با آنکه رسم ندارم خودنمایی کنم،اینک با ناچار میگویم که در ترتیب اکثر قوانینی که تاکنون برای عدلیه تهیه شده، چه آنها که رسمیت یافته و چه نیافته، شرکت و مدخلیت تامه داشتهام و اگر عیب و نقصی در آنها باشد،از آن است که قوانین بشری از عیب و نقص ناگزیر است؛خاصه برای مردمی که به کار تازه شروع میکنند.معذالک همین قوانین موجوده را اگر حسن جریان بدهند و محاکمهء عدلیه را محترم بدارند،دارای مقامی خواهد شد که دولت ایران بتواند کاپتولاسیون را الغا کند و به دول خارجه هم بقبولاند. اما قضیهء مطالبات انگلیس!شرح مطلب اجمالا این است که بعد از ختم جنگ عمومی یعنی از هفت سال قبل به بعد،دولت انگلیس از دولت ایران مطالباتی داشت و از بابت وجوهی که دستی داده یا قیمت اسلحه یا کارهایی که انجام داده بودند و خود را طلبکار میدانست،جمیع کابینههای ما گرفتار مذاکرهء این کار بودهاند.قسمتی از آن مطالبات را هیچکس رد نمی کرد،فقط در کم و کیف آن گفتگو بود از قبیل بعضی مساعدهها که قبل از جنگ به دولت ایران داده شده و محل حرف نیست و ربح آن را تاکنون دولت هر سال مرتبا پرداخته و جزو اقساط دیون دولتی در بودجهها منظور و به تصویب مجلس رسیده است و فقط کیفیت اصل آن معین نشده بود و همچنین وجوهی که به عنوان موارتوریم به دولت رسیده و قس علی ذلک را هم زیر بار نمیرفتیم و حقا دین خود نمیدانستیم و اشکال عمده در این قسمت بود.بالاخره سه سال قبل در کابینهء اعلیحضرت پهلوی،قضیه جدا مطرح شد و آن کابینه با قدرت و قوت قلبی که داشت، مذاکرات به عمل آورد.
پس از مدتی گفتگو،بالاخره دولت انگلیس-که نمیخواست از طریق عدالت و حسن روابط با ایران خارج شود-از قسمتی از دعاوی خود-که زیاده از نصف آن بود-صرفنظر نمود و موافقت وصول شد و بنا بود مطلب به مجلس شورا ملی پیشنهاد شود.قضیهء نهضت ملی و تغییر سلطنت پیش آمد و مجال نشد و به مجلس ششم موکول گردید.در کابینهء من،کاری که شده این است که در تحت شرایط چند-که همه بر نفع دولت ایران است-وعده داده شده که به مجلس پیشنهادت و اگر تصویب شد به اقساطی چند پرداخت شود.حال این فقره،اگر خدمت نباشد خیانت نیست.فرضا که پرداخت این وجوه بیجا باشد،ضرری مالی است که به دولت وارد شده،نه مثل قضیهء کاپیتولاسیون که اگر راست بود،لطمه به حقوق مملکت میزد.این کار را تنها من نکردم؛همکاران من از سه سال قبل تا وقتی که ختم شد،دخیل با مسبوق بودند.در صورت مجلسهای جلسات هیئت وزرا ضبط است.وزرای سابق و وزرای کابینهء من،همه تصویب کردهاند و چیزی نبود که کسی تصویب نکند.بالاخره باز هم کار به اختیار مجلس شورای ملی است.یعنی قید و تصریح شده که پرداخت وجوه،شرایط به تصویب مجلس است.
از همه بامزهتر اینکه مصدق در بیانات خود میگوید:این کارها اگر باید بشود،با بشود،باید با اجازهء مجلس باشد نه اینکه قبلا بکنند و بعد به مجلس بیاورند.بیچاره با آنکه مدعی دکتری در علم حقوق است و یک دوره هم وکالت کرده،هنوز نفهمیده است که استجازه از مجلس،همین است که به مجلس پیشنهاد کنند و معاملاتی را که دولت با هرکس از داخله و خارجه میکند،هرکدام که به موجب قانون اساسی محتاج به تصویب مجلس است،به قول آقای مدرس،معاملهء فضولی است و تا وقتی که مجلس تصویب نکرده،تحقق پیدا نمیکند.منتها دولت به کسی نمیگوید برای اینکه این معامله را با تو بکنم،باید قبلا از مجلس اجازه بخواهم؛دولت میگوید:این معامله را میکنم و شرط صحت آن تصویب مجلس است.اگر این حرف را هم نزند،باز مطلب به جای خود و تصویب مجلس در هر حال شرط صحت معاملات دولتی است.
یک نکتهء لطیف دیگر هم این است که قرض درست کردن برای دولت اگر کار بدی است،تقصیر کسی است که پول را میگیرد،نه آن کسی که ادای قرض را قبول میکند؛چه امتناع از ادای قرض،بدحسابی است و بدحسابی اگر این اشخاص قبیح است،برای دول به مراتب قبیحتر است.زیرا که تأثیرات بیاعتباری دولت خیلی بیشتر است و اینکه گفتیم این کار به عقیدهء من خدمت بوده،به این نظر بود که هم دعاوی غیر حق را رد کردهام،هم به واسطهء قبول دعاوی حقه اعتبار دولت را محفوظ داشتهام و مقصودم این نیست که برای کسی هم اثبات تقصیر کنم؛چه آن خود مبحثی دیگر است.درهرحال،دولتهای گذشته در قبول این پیشنهاد مصالحی و در رد آن مفاسدی دیدند؛دولتهای آینده ممکن است نظر دیگری داشته باشند؛در آن صورت به مجلس پیشنهاد نخواهند کرد.
اگر هم بکنند ممکن است مجلس موافق نباشد و رد کند و این هر دو وجه تازگی ندارد و نظایر آن در ممالک خارجه و در مملکت خود ما بسیار است.یک رئیس الوزرای انگلیس با دولت سویت عهدنامه بست.رئیس الوزرای دیگر،از بردن عهدنامهء آن به مجلس امتناع نمود.مستر ویلسن رئیس جمهور آمریکا،به اتفاق چندین دولت سویت عهدنامهء معظمی مثل معاهده و رسایل را امضا کرده،بلکه سلسله جنبان عقد آن معاده بود؛معذلک مجلس آمریکا آن را تصویب ننمود.چند ماه پیش قرارداد بین ایران و روس در باب شیلات به مجلس شورای ملی پیشنهاد شد و به تصویب نرسید و اگر بگویند مجلس به محذور خواهد افتاد،مطمئن باش که حرف است؛برای مجلس و حتی برای دولت هیچ محذوری نیست و امروز بحمد الله استقلال دولت،کامل و محکم است.مسئله فقط تابع مصالح و مفاسدی است که دولت سابق تشخیص داده؛اگر تشخیص صحیح بود،دولتهای لاحق و مجلس هم البته باید تصدیق و تصویب کنند،وگرنه رد خواهد کرد و هیچ طور نمیشود.دوست عزیز،خاطرت را فرسودم. معذوردار ما را و اجازه بده یک کلمهء دیگر بگویم.کسی که فکرش عمیق نباشد، اگر از داستان من آگاه شود ممکن است بگوید،فروغی پنجاه سال زحمت و ریاضت کشید؛دنبال جمع مال نرقت؛ از جادهء درستی و راستی خارج نشد؛هر خدمتی از دستش برمیآمد کرد؛برای حفظ مقام عفت اخلاقی و عزت نفس،از همه تمتعات و لذایذ که دیگران بر سر آن دین و وطن و ناموس به باد میدهند،صرفنظر نمود؛معهذا با بیتقصیری و بیگناهی در مجلس شورای ملی نسبت خیانت و وطن فروشی به او دادند؛در این صورت آیا بهتر نبود که بکلی برعکس رفتار می کرد و آنها که میکنند،آیا حق ندارند!؟
اگر چنین سختی شنیدی،زنهار فریب مخور؛ظاهربین مباش؛ درست اگرجمع و خرج کنی،باز صرفه در درستی و راستی است و من نباختهام.تحقیق مطلب طولانی است و فعلا مجال بحث آن نیست.
خدانگهدار : محمد علی فروغی
//www.noormags.com/view/fa/articlepage/92647 [2]
( ٩ صفحه - از ٤٨ تا ٥٦ )
یاد آوری : در مورد اصالت این نامه، تحقیق بیشتری باید کرد : همه ی ایرانیان
Recently by All-Iranians | Comments | Date |
---|---|---|
کار پردازان انگلیس در ایران : ۵٢ - احسان نراقی عنصر فعال فراماسونر | 4 | Dec 04, 2012 |
اشعاری به یاد محمد مختاری شاعر و نویسنده ی مقتول ایران | 11 | Dec 04, 2012 |
خدمتگزاران فرهنگ ایران : ٢٠ - محمد نوری | 2 | Dec 02, 2012 |
Links:
[1] //legacy.iranian.com/main/main/blog/all-iranians-110
[2] //www.noormags.com/view/fa/articlepage/92647