جوابگویی ‌محمد علی فروغی به اظهارات مخالفت‌آمیز دکتر محمد مصدق


Share/Save/Bookmark

All-Iranians
by All-Iranians
30-Jul-2012
 

 

در تکمیل وبلاگ خدمتگزاران فرهنگ ایران : ۲ - محمد علی فروغی ذکاءالملک دوم
 
این متن نامه‌ای است از ‌محمد علی فروغی خطاب به یک دوست درباهء نطق دکتر محمد مصدق در مجلس شورای ملی و جوابگویی به اظهارات مخالفت‌آمیز دکتر مصدق و توجیه رفتارهای سیاسی خود (محمد علی فروغی)

دوست عزیز من  مدتی است از یکدیگر بی‌خبریم،فراغت این ایام را مغتنم شمرده،شمه ای از روزگار خود برای تو می‌نگارم و منتظرم که تو هم مرا از حال خود آگاه سازی.
نمی‌دانم اطلاع داری یا نه که در بهار گذشته،موقعی که اعلیحضرت شاهنشاه پهلوی-دام ملکه-آقای مستوفی الممالک را به‌ تشکیل کابینه مأمور نمودند.معظم له عضویت در کابینهء خود را به بنده تکلیف نمودند و من،چون حس کردم که اعلیحضرت همایونی‌ و آقای رئیس الوزرا به عضویت من در کابینه مایلند،محض امتنال امر اعلا و شکر نعمت و سپاس ارادت قلبی-که همیشه به آقای مستوفی‌ داشته‌ام-امتناع از خدمتگزاری را جایز ندانسته و عرض کردم:در تمام مدت عمر پنجاهسالهء خود دائما در زحمت بوده و قریب سه‌ سال و نیم است،متوالی به خدمت طاقت‌فرسای وزارت و ریاست وزرا اشتغال داشته و اینک قوای جسمانی و روحانی رو به انحطاط است و مداومت در خدمت برای من میسر نیست مگر اینکه چندی به واسطهء کنار بودن از کار،فی الجمله ترمیم قوایی بکنم.بنابراین هرگاه‌ اجازه مرحمت شود،چند ماهی مسافرت و استراحت کنم،پس از مراجعت عضویت کابینه را قبول خواهم کرد واگر امر این باشد که الآن‌ داخل کابینه شوم،باز لازم است بعد از چند روز اجازهء مسافرت داشته باشم و اگر غیر از این باشد،چون به واسطهء خستگی قوهء کار ندارم.، از قبول خدمت عذر می‌خواهم.
بالاخره اعلیحضرت همایونی و آقای رئیس الوزرا، طریق دوم را اختیار فرمودند و پس از چند هفته اشتغال به امور وزارت‌ جنگ،عازم اروپا شدم و چندی در دهات فرنگستان به خیال دوری از جاروجنجال و آشوب،خوش بودم.ناگاه روزنامه‌های طهران‌ رسید و معلوم شد آقای مصدق،نمایندهء محترم در مجلس شورای ملی،لازم دانسته‌اند بنده را به خیانتکاری منتسب نمایند و این معنی را یکی از دلایل مخالفت خود با کابینهء آقای مستوفی الممالک قرار دهند.من در دورهء پنجم شورای ملی-که باز ایشان وکالت داشتند-دیده‌ بودم که با اصرار فوق العاده مکرر به آقای میرزا حسین خان پیرنیا(مؤتمن الملک)-که رئیس مجلس بودند-حمله می‌کردند و آن مرد محترم را مورد تنقیذ با لحن شدید قرار می‌دادند.تعجب می‌کردم و پیش خود می‌گفتم:فرضا آقای پیرنیا خبط و خطایی بکند با آنکه همه‌ کس تصدیق دارد که ایشان در وظایف ریاست مجلس کاملا با متانت و بی‌طرفی رفتار کرده و همیشه وجود ایشان یکی از موجبات وقر و عظمت مجلس بوده،چرا آقای مصدق این اندازه و به این حرارت از ایشان دنبال دارد.در این موقع هم از حملات آقای مصدق نسبت‌ به خودم-با اینکه خیانتی نکرده‌ام-بر تعجبم افزود.چون بیانات ایشان را تا آخر خواندم،دیدم درد شدیدی در دل دارند از اینکه بنده مدت‌ زیادی در کابینه‌های متوالی وزیر و اخیرا رئیس الوزرا بوده‌ام و اکنون با وجود غیبت،در کابینه عضویت دارم و بعلاوه بعضی عناوین‌ دیگر از قبیل ریاست دویان تمییز و ریاست مدرسهء حقوق را دارا هستم.پس مشکلم راجع به حرکات آقای مصدق حل شد و دانستم‌ اقتضای طبیعتش یان است و بعلاوه هرکس برای پیشرفت کار خود برحسب ذوق و فطرت خویش،راهی را اختیار می‌کند؛مصدق هم‌ این راه را اختیار کرده است که بی‌جهت به اشخاص حمله کند و در راه دلسوزی وطن،اظهار شجاعت نماید.مختصر،جوان‌ است و جویای نام آمده است. اظهار مسلمانی هم که مایه ندارد.در مجلس شورای ملی قرآن از جیب یا شمایل از بغل در می‌آوریم‌ و زهرهء همه‌کس را آب می‌کنیم.به این تفصیل،کار به کام است و کیست که بتواند در مسلمانی و وطن‌دوستی مصدق شک نماید.اما رویهء من غیر از این است و تو می‌دانی که از اول عمر خود تاکنون،نه شارلاتانی کرده‌ام،نه خودستانی؛نه هوچی بوده‌ام،نه آنتریکباز؛برای‌ رسیدن به مناصب و امتیازات و تحصیل شهرت و نام،اسباب چینی و دسیسه‌کاری نکرده‌ام.تاکنون هر مقامی را دارا شده‌ام اعم از وکالت‌ و ریاست و وزارت،بدون استثنا آن مقام دنبال من آمده است،من از پی آن نرفته‌ام.شاه و رؤسای وزرا و دوستان من همه را بر این امر شاهدند و هیچکس نمی‌تواند از روی حقیقت مدعی شود که من برای رسیدن به مقامی از او تقاضائی کرده باشم و اینکه می‌گویم،محض‌ رجزخوانی نیست،و نمی‌خواهم اجر اشخاصی را که در مورد من احسان کرده‌اند،ضایع کنم و نیز ادعا ندارم که شخصی فوق العاده‌ هنرمندم.
تنها ادعای من،این است که به قدر قوه در خدمت به مملکت کوشیده‌ام و با اشخاصی که همقدم شده‌ام صمیمیت داشته‌ام و مخصوصا در دنیا راست راه رفته‌ام نیت سوء نداشته‌ام،از خیانتکاری احتراز کرده‌ام؛از روی اختیار به کسی ضرر و آزاری نرسانده‌ام؛ درصدد تضییع مردمان آبرومند برنیامده‌ام و اگر در این مشروحه از خودم و مصدق،حرفی می‌زنم.برای خودستایی و تضیع او نیست؛ حقیقت حال را بیان می‌کنم و باقی را به خدا باز می‌گذارم.زیرا که هرچند که هیچوقت قرآن شمایل از جیب و بغل بیرون در نیاورده‌ام، کاملا معتقدم که در عالم حقیقتی هست و به او اتکا و اتکال دارم و هو،نعم الوکیل.
حال یقین،منتظری که وارد مطلب شوم،یعنی نسبتهایی را که مصدق به من داده،نقل و رد کنم،صبر کن دو کلمهء دیگر از آن موضوع‌ خارج ولی به اصل مطلب مربوط است،بگویم و درد دل مصدق را تخفیف دهم که ضمنا ثوابی کرده باشم.
اولا در باب ریاست من در دیوان تمییز،بر مصدق فی الجمله اشتباهی دست داده است به این معنی که من ریاست دیوان تمییز را نه‌ بالفعل دارم و نه آن را زیر سر گذاشته‌ام؛ولیکن چون چندین سال این شغل را داشته‌ام،اکنون به موجب قانون استخدام،مقام ریاست دیوان‌ تمییز را دارم؛یعنی هر وقت بیکار باشم و ریاست دیوان تمییز شاغلی نداشته باشد،من می‌توانم آن را شاغل شوم و اگر شاغلی باشد،من‌ با این رتبه منتظر خدمت وزارت عدلیه خواهم بود و این،حقی است که قانون به من داده و هیچکس تفضلی به من ننموده.راست است‌ که همکاران محترم من در دیوان تمییز،غالبا می‌گویند ریاست تمییز متعلق به توست،ولیکن این تعارفی است که از راه محبت به من‌ می‌کنند و من از احساسات مودت‌آمیز ایشان ممنونم،اما هیچوقت به ریش نگرفته‌ام. اما ریاست مدرسهء حقوق!تفصیل آن،این است‌ که ریاست مدرسهء مزبور با مستشار فرانسوی عدلیه بود.کنترات مستشار سرآمد و رفت.مدرسه بی‌رئیس شد و وزارت معارف،در باب‌ ریاست آن گرفتار محذورات گردید.بالاخره معلمین و محصلین مدرسه و وزارت معارف،محذورات وزارت معارف موقتا قبول‌ افتخاری مدرسه را به من تکلیف کنند.من-با آنکه به بعضی ملاحظات میل نداشتم-برای رفع محذورات وزارت معارف موقتا قبول‌ کردم.پس این ریاست برای من اولا افتخاری است،یعنی نفع مالی ندارد؛ثانیا موقتی است که این وظیفه را هرچه زودتر ادا کند و مدرسهء حقوق را از بی‌تکلیفی بیرون آورند.اینک می‌رویم بر سر نسبتهایی که مصدق به من داده است.خیانتکاری مرا به دو فقره عنوان کرده‌ است؛یکی اینکه مراسله به سفارت روس نوشته و اعادهء کاپیتولاسیون را قبوله کرده‌ام.دیگر اینکه مطالباتی را که دولت انگلیس از دولت‌ ایران داشت،تصدیق نموده‌ام. فقرهء اول-اگر حقیقت داشت-البته خیانت بود.اما از سعادت من و مملکت و بی‌توقفی مصدق،بکلی‌ دروغ است و در واقع نمی‌دانم این تخیل در چه عالمی به او دست داده است.نه تنها من کتبا و شفاها اعادهء کاپیتولاسیون را نسبت به روسها قبول کرده‌ام،نه وعده داده‌ام،بلکه در عالم حقیقتگویی،اطمینان می‌دهم که اولیا دولت سویت، در مدتی که من دخیل در امور بوده‌ام، هیچوقت چنین تقاضایی نکرده‌اند بلکه هرگاه بین ما و آنها در این باب گفتگویی به میان آمده،عنوان آنها این بوده است که چون‌ کاپیتولاسیون نسبت به ما لغو شده،میل داریم و شما باید سعی کنید نسبت به دیگران هم ملغا شود و از جملهء مسائلی که من در آن کار کرده‌ام،همین الغای کاپیتولاسیون است.چنان‌که در موقع امضای عهدنامهء اخیر با دولت ترکیه و تهیهء عهدنامه با لهستان،این فقره را تصریح کرده‌ام و نسبت به سایر دول هم،با مقامات رسمی و غیر رسمی آنها مذاکرات کرده‌ام و علنا می‌گویم که آنها هم اصراری به ابقای‌ کاپیتولاسیون ندارند ولیکن منتظرند جریان امور عدلیهء ما اطمینان بخش شود و یکی از وسایل حصلو ل این مفقود،اصلاح و تکمیل‌ قوانین است و من با آنکه رسم ندارم خودنمایی کنم،اینک با ناچار می‌گویم که در ترتیب اکثر قوانینی که تاکنون برای عدلیه تهیه شده، چه آنها که رسمیت یافته و چه نیافته، شرکت و مدخلیت تامه داشته‌ام و اگر عیب و نقصی در آنها باشد،از آن است که قوانین بشری از عیب و نقص ناگزیر است؛خاصه برای مردمی که به کار تازه شروع می‌کنند.معذالک همین قوانین موجوده را اگر حسن جریان بدهند و محاکمهء عدلیه را محترم بدارند،دارای مقامی خواهد شد که دولت ایران بتواند کاپتولاسیون را الغا کند و به دول خارجه هم بقبولاند. اما قضیهء مطالبات انگلیس!شرح مطلب اجمالا این است که بعد از ختم جنگ عمومی یعنی از هفت سال قبل به بعد،دولت انگلیس از دولت‌ ایران مطالباتی داشت و از بابت وجوهی که دستی داده یا قیمت اسلحه یا کارهایی که انجام داده بودند و خود را طلبکار می‌دانست،جمیع‌ کابینه‌های ما گرفتار مذاکرهء این کار بوده‌اند.قسمتی از آن مطالبات را هیچکس رد نمی‌ کرد،فقط در کم و کیف آن گفتگو بود از قبیل‌ بعضی مساعده‌ها که قبل از جنگ به دولت ایران داده شده و محل حرف نیست و ربح آن را تاکنون دولت هر سال مرتبا پرداخته و جزو اقساط دیون دولتی در بودجه‌ها منظور و به تصویب مجلس رسیده است و فقط کیفیت اصل آن معین نشده بود و همچنین‌ وجوهی که به عنوان موارتوریم‌ به دولت رسیده و قس علی ذلک را هم زیر بار نمی‌رفتیم و حقا دین خود نمی‌دانستیم و اشکال عمده‌ در این قسمت بود.بالاخره سه سال قبل در کابینهء اعلیحضرت پهلوی،قضیه جدا مطرح شد و آن کابینه با قدرت و قوت قلبی که داشت، مذاکرات به عمل آورد.
پس از مدتی گفتگو،بالاخره دولت انگلیس-که نمی‌خواست از طریق عدالت و حسن روابط با ایران خارج شود-از قسمتی از دعاوی خود-که زیاده از نصف آن بود-صرف‌نظر نمود و موافقت وصول شد و بنا بود مطلب به مجلس شورا ملی پیشنهاد شود.قضیهء نهضت ملی و تغییر سلطنت پیش آمد و مجال نشد و به مجلس ششم موکول گردید.در کابینهء من،کاری که شده این است که در تحت‌ شرایط چند-که همه بر نفع دولت ایران است-وعده داده شده که به مجلس پیشنهادت و اگر تصویب شد به اقساطی چند پرداخت شود.حال‌ این فقره،اگر خدمت نباشد خیانت نیست.فرضا که پرداخت این وجوه بیجا باشد،ضرری مالی است که به دولت وارد شده،نه مثل قضیهء کاپیتولاسیون که اگر راست بود،لطمه به حقوق مملکت می‌زد.این کار را تنها من نکردم؛همکاران من از سه سال قبل تا وقتی که ختم‌ شد،دخیل با مسبوق بودند.در صورت مجلسهای جلسات هیئت وزرا ضبط است.وزرای سابق و وزرای کابینهء من،همه تصویب‌ کرده‌اند و چیزی نبود که کسی تصویب نکند.بالاخره باز هم کار به اختیار مجلس شورای ملی است.یعنی قید و تصریح شده که پرداخت‌ وجوه،شرایط به تصویب مجلس است.
از همه بامزه‌تر اینکه مصدق در بیانات خود می‌گوید:این کارها اگر باید بشود،با بشود،باید با اجازهء مجلس باشد نه اینکه قبلا بکنند و بعد به مجلس بیاورند.بیچاره با آنکه مدعی دکتری در علم حقوق است و یک دوره هم وکالت کرده،هنوز نفهمیده است که استجازه از مجلس،همین است که به مجلس پیشنهاد کنند و معاملاتی را که دولت با هرکس از داخله و خارجه می‌کند،هرکدام که به موجب قانون‌ اساسی محتاج به تصویب مجلس است،به قول آقای مدرس،معاملهء فضولی است و تا وقتی که مجلس تصویب نکرده،تحقق پیدا نمی‌کند.منتها دولت به کسی نمی‌گوید برای اینکه این معامله را با تو بکنم،باید قبلا از مجلس اجازه بخواهم؛دولت می‌گوید:این معامله‌ را می‌کنم و شرط صحت آن تصویب مجلس است.اگر این حرف را هم نزند،باز مطلب به جای خود و تصویب مجلس در هر حال شرط صحت معاملات دولتی است.
یک نکتهء لطیف دیگر هم این است که قرض درست کردن برای دولت اگر کار بدی است،تقصیر کسی است که پول را می‌گیرد،نه‌ آن کسی که ادای قرض را قبول می‌کند؛چه امتناع از ادای قرض،بدحسابی است و بدحسابی اگر این اشخاص قبیح است،برای دول به‌ مراتب قبیح‌تر است.زیرا که تأثیرات بی‌اعتباری دولت خیلی بیش‌تر است و اینکه گفتیم این کار به عقیدهء من خدمت بوده،به این نظر بود که هم دعاوی غیر حق را رد کرده‌ام،هم به واسطهء قبول دعاوی حقه اعتبار دولت را محفوظ داشته‌ام و مقصودم این نیست که برای کسی‌ هم اثبات تقصیر کنم؛چه آن خود مبحثی دیگر است.درهرحال،دولتهای گذشته در قبول این پیشنهاد مصالحی و در رد آن مفاسدی‌ دیدند؛دولتهای آینده ممکن است نظر دیگری داشته باشند؛در آن صورت به مجلس پیشنهاد نخواهند کرد.
اگر هم بکنند ممکن است مجلس موافق نباشد و رد کند و این هر دو وجه تازگی ندارد و نظایر آن در ممالک خارجه و در مملکت‌ خود ما بسیار است.یک رئیس الوزرای انگلیس با دولت سویت عهدنامه بست.رئیس الوزرای دیگر،از بردن عهدنامهء آن به مجلس امتناع‌ نمود.مستر ویلسن رئیس جمهور آمریکا،به اتفاق چندین دولت سویت عهدنامهء معظمی مثل معاهده و رسایل‌ را امضا کرده،بلکه سلسله‌ جنبان عقد آن معاده بود؛معذلک مجلس آمریکا آن را تصویب ننمود.چند ماه پیش قرارداد بین ایران و روس در باب شیلات به مجلس‌ شورای ملی پیشنهاد شد و به تصویب نرسید و اگر بگویند مجلس به محذور خواهد افتاد،مطمئن باش که حرف است؛برای مجلس و حتی برای دولت هیچ محذوری نیست و امروز بحمد الله استقلال دولت،کامل و محکم است.مسئله فقط تابع مصالح و مفاسدی است‌ که دولت سابق تشخیص داده؛اگر تشخیص صحیح بود،دولتهای لاحق و مجلس هم البته باید تصدیق و تصویب کنند،وگرنه رد خواهد کرد و هیچ طور نمی‌شود.دوست عزیز،خاطرت را فرسودم. معذوردار ما را و اجازه بده یک کلمهء دیگر بگویم.کسی که فکرش‌ عمیق نباشد، اگر از داستان من آگاه شود ممکن است بگوید،فروغی پنجاه سال زحمت و ریاضت کشید؛دنبال جمع مال نرقت؛ از جادهء درستی و راستی خارج نشد؛هر خدمتی از دستش برمی‌آمد کرد؛برای حفظ مقام عفت اخلاقی و عزت نفس،از همه تمتعات‌ و لذایذ که دیگران بر سر آن دین و وطن و ناموس به باد می‌دهند،صرف‌نظر نمود؛معهذا با بی‌تقصیری و بی‌گناهی در مجلس شورای ملی نسبت خیانت و وطن فروشی به او دادند؛در این صورت آیا بهتر نبود که بکلی برعکس رفتار می کرد و آنها که می‌کنند،آیا حق ندارند!؟
اگر چنین سختی شنیدی،زنهار فریب مخور؛ظاهربین مباش؛ درست اگرجمع و خرج کنی،باز صرفه در درستی و راستی است و من نباخته‌ام.تحقیق مطلب طولانی است و فعلا مجال بحث آن نیست.

خدانگهدار : محمد علی فروغی

//www.noormags.com/view/fa/articlepage/92647
( ٩ صفحه - از ٤٨ تا ٥٦ )

یاد آوری : در مورد اصالت این نامه، تحقیق بیشتری باید کرد : همه ی ایرانیان


Share/Save/Bookmark

more from All-Iranians
 
Zendanian

معنی انقیاد طلب و فاشیست منش. وچرا سلطنت طلبان واجد شرایط برای

Zendanian


معنی انقیاد طلب و فاشیست منش. وچرا سلطنت طلبان واجد شرایط برای هر دو میباشند.

درست بر خلاف تحریف کودکانه سلطنت طلبان بر "کف دهان" و مزخرفاتی از آن قبیل، واژگان و مفهوم های "انقیاد طلب" و "فاشیست منش" به دقیقی بیانگر پندار، کردار و رفتار این طیف منحوس و حاشیه ی میباشد. در ذیل به معانی این واژگان پرداخته و قضاوت، مانند همیشه، با خوانندگان است.

----------------------

در توضیح واژه "انقیاد" به این تعریف ها در فرهنگ معین و دهخدا  بر میخوریم :
انقیاد
فرهنگ فارسی معین

( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) رام شدن ، مطیع شدن . 2 - (اِمص .) فرمانبرداری . 3 - فروتنی . ج . انقیادات

و در فرهنگ دهخدا

انقیاد. [ اِ ] (ع مص ) گردن دادن و کشیده شدن ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کشیده شدن ستور. (از اقرب الموارد). کشیده شدن و...

گردن نهادن به امری از روی اجبار

---------------------------

در فرهنگ سیاسی ایران لقب "انقیاد طلب" تاریخا از آن نیروهای است که با توسل به نیروهای خارجی و بیگانه سعی در تصرف قدرت داشته و شامل: سلطنت طلبان، حزب توده و در دو دهه اخیر مجاهدین (به رهبری مسعود رجوی) می شود.

جالب اینجاست که آواتار شخصیت "برجسته" ی مانند جاسوس و خدمتگزار دیرین استعمار در ایران "مزین" کننده، تحریفات ابلهانه و پلشت این انقیاد طلبان کهنه کار میباشد، ولی اگر کسی جرات کند و به خصلت واقعی این بیگانه پرستان اشاره کند، سیل فحش و ناسزا است که از سوی سلطنت طلبان سرازیر میشود.

در توضیح فاشیست منشی سلطنت طلبان فقط یاد آوری همین کافی که:

- چند هفته پیش در این سایت نیز، خبر "شاه کار" اختلال در تظاهرات ضد رژیم در یکی از شهرهای سوئد، از سوی این طیف مندرج گشت. رفتار و رویکرد حزب اللهی جماعت سلطنت طلب به حدی بود، که سازمان دهندگان این تظاهرات مجبور شدند که صریحا و اکیدا یادآوری کنند، در صورت تکرار رفتار بغایت غیر-دمکراتیک "ظل-الله" یون نه چندان عزیز، مجبور به توسل به پلیس محل خواهند شد. شمایی که هنوز در قدرت نیستید و با بقیه این چنین رفتار میکنید، وای به حال اینکه بر قدرت باشید، دیگه چیکار میکنید؟ (تکرار جنایات ساواک).   

- فراخوان احیا برای حزب فاشیستی رستاخیز در این سایت از سوی هوادارن این طیف صدر میشود.

- به سخره گرفتن تاریخ و میراث ننگ بار ساواک شاه و به مسخره گرفتن کشتن و شکنجه مردم ایران از سوی این سازمان، دقیقا کاری که روزانه توسط هوادارن این طیف انجام میشود.

در نهایت امر میبینیم که "کف دهان" و بسیاری دیگر مایعات ناخوشایند، از محصولات مستمر "ظل-الله" یون ، انقیاد طلب، فاشیست منش میباشد، که پس از ۳۳ سال سرنگونی از قدرت هنوز از  برخورد با ماهیت حقیقی و  واقعی خود واهمه داشته، دارند و خواهند داشت.    


anglophile

کف به دهان آوردن که نشد استدلال

anglophile


 

بنده هم به روند جناب شهروند پس از خواندن خزعبلات جناب زندانیان به یاد نثر فاخر سعدی افتادم که فرمود:

 

یکی از صاحبدلان، زور آزمایی را دید به هم برآمده و کف در دهان آورده. گفت: این را چه حالت است؟ گفتند: فلان، دشنام دادش. گفت: این فرومایه هزار مَنْ سنگ برمی دارد و طاقت سخنی نمی آرد.

 

در ضمن معلوم شد که سواد کوهی پودن هم از منظر دوستان "چپ نما" عیب است!! 


shahrvand2

همدلی از همزبانی بهترست

shahrvand2


از آنجا که جناب همه ایرانیان اهل شعر و ادب هستند و در راستای آنچه بر این صفحه میگذرد این ابیات حضرت مولانا تداعی شد که فرمود:
چون سلیمان را سراپرده زدند..........جمله مرغانش به خدمت آمدند
هم‌زبان و محرم خود یافتند..........پیش او یک یک بجان بشتافتند
جمله مرغان ترک کرده چیک چیک..........با سلیمان گشته افصح من اخیک
همزبانی خویشی و پیوندی است..........مرد با نامحرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترک همزبان..........ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست..........همدلی از همزبانی بهترست


All-Iranians

مصدق و حبیب یغمایی

All-Iranians


در دوران حکومت دکتر مصدق  و وزارت فرهنگ دکتر مهدی آذر ، حبیب یغمایی به رياست اداره کل نگارش وزارت فرهنگ منصوب شد

در زمان نخست وزیری مصدق به ریاست اداره انطباعات که از سال ١٣١٣ عضو آن بود، انتخاب و بنا به پیشنهاد وی، آن اداره به اداره کل نگارش تغییر نام یافت. دکتر آذر، وزیر فرهنگ به منظور مطلوب ساختن اداره وزارت‌خانه‌ با هماهنگی مصدق شورای‌ اداری متشکل از استاد حبیب‌ یغمایی، دکتر غلامحسین مصاحب، علی محمد عامری، میرزا رضاخان مزینی، احمد راد، دکتر علی اکبر شهابی و... برگزار کرد که در این شورا مهم ترین مسائل وزارت‌خانه بررسی می‌شد و اعضای آن به بحث و تبادل نظر می‌پرداختند
//www.khorshidonline.com/?itemcode=0-43-997

 پس از آنکه دکتر مصدق مجلس سنا را بست، حبیب یغمایی غزلی سرود با این مطلع
ای مصدق ، ترا ثنا گویم
چونکه بر همزن_ سنا باشی

البته برخی افراد این شعر را به بدیع الزمان فروزانفر نیز نسبت می دهند  
این وبلاگ را هم بخوانید 
//iranian.com/main/blog/all-iranians-113


Zendanian

درباره بلاهت فطرتی سلطنت طلبان فاشیست منش، انقیاد طلب، پر مدعا

Zendanian



علاوه بر تمامی "شاه کارهای" اخیر این طیف منفور که درچندین سال اخیر "افتخار" آن را به دوش میکشند.
عوام فریبی و تحریفات کودکانه از خصلت های بارز و برجسته آنان می باشد.
مقایسه و بررسی تطبیقی مابین شخصیت برجسته و عمدتا مثبتی مانند دکتر محمد مصدق و شخصیت منحوس و کریه ی مانند "سید" ضیا یکی از این نمونه ها میباشد.
پدیده و مقوله ی که سلطنت طلبان تحریف گر و فراموش کار ما همواره از یاد میبربند مفهوم تحلیلی کلیت میباشد.
تعریف ساده این مفهوم تحلیلی را میتوانیم به طور فشرده به: سبک سنگین کردن جوانب مثبت و منفی هر پدیده، واقعه و یا شخصیت تاریخی، خلاصه کنیم.
چنان که مبنای ارزیابی تاریخی ما بر مبنای کلیت میراث تاریخی یک پدیده، واقعه و یا شخصیت تاریخی باشد، مشاهده خواهیم کرد که:
- مصدق با وجود تمامی محدودیتها و اشتباهاتش، در کلیت خویش شخصیتی است مثبت و مورد استقبال اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران (به جز سه پایگاه ارتجاع سیاسی در ایران: شیخ، شاه و حزب توده).
- سید ضیا کماکان به عنوان جاسوس و نوکرانگلیس شناخته شده و جز سلطنت طلبان عقده ی سواد کوهی، که از قبل او به قدرت رسیده بودند، هیچ کس از او یاد آوری نمی کند. یاد آوری که چه عرض شود، این عقده های سواد کوهی حتا آواتار کریه اش را نیز "زیبا" میدانند. به راستی که در فضاحت، بلاهت و خیانت این طیف منفور هیچ حدی نیست.


All-Iranians

سید ضیا، و حبیب یغمایی

All-Iranians


سید ضیا، با بسیاری از طبقات مردم (روحانیون، شاعران ، نویسندگان، روزنامه نگاران و ...) و از جمله حبیب یغمایی
رفت و آمد داشت. افسانه ی یغمایی در مقاله اش به این رفت و آمد ها اشاره دارد
//www.noormags.com/view/fa/articlepage/518122

این وبلاگ را هم بخوانید
//iranian.com/main/blog/all-iranians-113


anglophile

درباره سید ضیا

anglophile


صرفنظر از یاوه گوئی بعضی‌ ازدوستان چپگرا که کاملاً پرت از قضیه هستند توجه دوستان را به نکات زیر جلب می‌کنم:

۱. تحقیق ارزنده دوست عزیز جناب "همه ایرانیان" در باره سید ضیا :

//iranian.com/main/blog/all-iranians-57

۲. در زمان استبداد صغیر هنگامی که مصدق السلطنه جوان به عنوان مشاور و محرم شاه مستبد محمد علی‌ شاه از مزایای درباری بهره‌مند می‌‌شد سید ضیائ جوانتر در مقابل توپهای قشون روس در مقام یکی‌ از فرماندهان مشروطه خواه می‌‌جنگید.

۳. برعکس مصدق السلطنه که درونش با پرونش فرق می‌داشت و یک روز با انگلیس‌ها در سرکوب عشایر جنوب میکوشید و روز دیگر به جمعیّت فراماسونها می‌‌پیوست و روز سوم تظاهر به ضّد استعماری بودن میکرد، سید ضیا همیشه رو راست بود هم با خودش و هم با مخاطبانش (رجوع شود به کتاب صدر الدین الهی).

۴. مصدق السلطنه و سید ضیا از زیبأیی صورت بهره‌ای نداشتند ولی در زیبایی‌ سیرت  و شجاعت سید ضیا از مصدق السلطنه سالیان نوری جلوتر بود.


anglophile

دوست گرامی‌ جناب دمو

anglophile


 

دینخوی با دینمداری و یا متدین بودن جداست. تعبیر شما  از دینخویی درست است وگرنه تدیّن به معنای درستش بسیار محترم است.


Zendanian

اندر باب سلطنت طلبان فاشیست منش، انقیاد طلب، پر مدعا

Zendanian



از همه جالب تر آواتاری است "مزین" به چهره کریه سید ضیا، جاسوس و خدمتگزار دیرین استعمار در ایران، که دیگران را از بابت "برادری"شان تفتیش میکند!
تو گویی انگار این سلطنت طلبان فاشیست منش، انقیاد طلب، پر مدعا نیستند که:
- مانند مشتی اراذل و اوباش حزب اللهی کثیف به تظاهرات ضد رژیم دیگر نیروها رفته و سازماندهان تظاهرات را مجبور به استفاده از پلیس محل،- در صورت حضور مجدد سلطنت طلبان-، می کنند (همانگونه که اخیرا در سوئد اتفاق افتاد) .
- در این سایت از تاسیس و ایجاد دوباره حزب فاشیستی "رستاخیز" استقبال میکنند.
- هر روز در انکار جنایات و فجایع ساواک رکیک ترین عبارات و "لطیفه" ها را به کار میگیرند.
- هر روز بدون ذره ی انتقاد و باز بینی تاریخی، مکرر در مکرر به تقدیس " عاری از مهر" میپردازند.
و ده ها و صد ها نمونه دیگر که نشانگر منش فاشیست، ضد دمکراتیک و انقیاد طلبشان میباشد.     


Demo

لاتخویی و نه دینخویی

Demo


دین از برای ریشه کنی لاتخویی و قدسجویی و از جهت بازداری «من» و «دگر» را مقدس ساختن است. دینخویی در میان ما بسیار بسیار کمیاب است و نادر ولی لاتخویی مزمن است و فراگیر.

*لات نام بُتی بوده در قدیم که پابرجا ماند و هست.


anglophile

این قداست است باید شکسته شود

anglophile


جناب شهروند

همانطور که در کامنت قبلی‌ به طور ضمنی‌ گفتم، هدف من شکستن قداست قدیسین است. وگرنه هرکس محاسن و معایبی دارد که باید در جمع مورد قضاوت قرار گیرند. هیچیک از پدران بنیانگذار آمریکا در حد از کورش و داریوش بگیرید تا شاهان پهلوی و مصدق و ارانی و جزنی و گلسرخی و شاملو و خمینی و ...و... مورد پرستش قرار نه گرفته‌اند. این همان "دینخویی" است که به گفته دوستدار گریبانگیر ملت ما بوده و هست. تا زمانی‌ که این قداستها از بین نروند امیدی به بهبود اوضاع نخواهد  بود.  جالب اینجاست که شعار محوری این سایت وزین است: "هیچکس مقدس نیست!!"

 

با تشکر


shahrvand2

انگلوفیل گرامی

shahrvand2


انگلوفیل گرامی، ممنونم که نوشته مرا خواندید. همسن و سالهای من البته
میگویند در مثل مناقشه نیست. این داستان هم مانند یک مثال است.  ولی به فکر
بنده هم خطور کرد که چنین ایرادی عنوان شود. پاسخ شاید این باشد که خوب و
بد هر دو را باید در کفه ترازو گذاشت. اگر این آقایان که اشاره  فرمودید
حسنی دارند که من از آن بیخبرم البته باید منظور شود. اصلی که شاید همه بر
آن متحد الرای باشند اینستکه حساب دولتمرد با تبهکار جداست.
این هم جای گفتن دارد که من حق طبیعی شما میدانم که از هر کسی بخواهید
انتقاد کنید. مصدق که جای خود دارد خدا و پیغمبر اینروزها زیر سوال و حمله
اند. البته  بنده و دیگران هم حق داریم باور دیگر داشته باشیم. به گمان من
آنچه شما در زمره گناهان مصدق میشمارید رفتار عادی سیاست پیشگان است. شاهدی
هم آوردم که از زمره پدران بنیان گذار یک حکومت مردمی است و در بعضی مقاطع
رفتار زشتی داشته است. اگر باور دارید مثال خوبی نیست، البته مختارید.     


anglophile

جناب شهروند

anglophile


آیا به احتساب شما از امثال "دولتمردانی" نظیر احمدی نژاد، خاتمی، رفسنجانی و نظائر هم میتوان زیاد خرده نگرفت ؟


maziar 58

Disgrace

by maziar 58 on

what the pahlavi specially late MRP should have done ....

was to keep his father's legacy AND TURKEY'S MODEL FOR KICKING ALL THE MOLLAHS OUT OF MOSQUES AND DISROBE THEM ALL FOR LIFE JUST LIKE ATA TURK DID.

Maziar


shahrvand2

یک داستان درمیان مناظره دوستان

shahrvand2


شاید این داستان برای شما جالب باشد. داستان مردی که در      زندگی سیاسی به
درجات بسیار بالا رسید. این آقا در خانه مجلل  بزرگی با ۵۰۰ هکتار زمین و
برده و خدم و حشم زندگی میکرد. ولی بیشتر اوقات به این و آن بدهکار بود و
بدهکار از دنیا رفت.  وقتی پست دولتی نداشت در روزنامه و شب نامه به
دولتمردان دیگر حمله میکرد.   او از نامهای مستعاردر این نوشته ها  استفاده
میکرد که ردش پیدا نشود چون اتهام هایش به رقیبان بیمورد و نادرست بود. 
زمانیکه معاون رییس جمهور شد، پشت سر رییسش و در خفی با خارجیها دیدار
داشت.  مصوبات دولت و پارلمان را نه تنها نادیده میگرفت بر علیه این مصوبات
و رییس جمهوراقدام میکرد تا جاییکه نزدیک بود کار به جنگ داخلی و انشقاق
بکشد و مملکت دو تکه شود.  وقتی خودش کاندیدای رییس جمهور شد، پارلمان بر
علیه او بود و  ۳۶ بار در پارلمان رای گیری شد تا سرانجام انتخاب شد.  فقط
برای اینکه حریفش از او هم کارش خراب  تر بود شاید هم نمایندگان حوصله شان
سر رفت.  خیلی  ها هم میگویند اصلا نباید انتخاب میشد.  بهر حال آنگاه که
رییس جمهور شد در نظر داشت ارتش، سیستم بانکی و مالیاتی را در یک مملکت
تازه پا بر خلاف رای پارلمان کن فیکون کند ولی بختش اجازه نداد.  ولی
موفق شد اقتصاد مملکت را  با تحریم ممالک بزرگتر و ثروتمند تر از مملکت
خودش به باد فنا دهد.  زمانیکه همسرش از دنیا رفت همسر دیگری اختیار نکرد
ولی پنهانی با یک دختر برده که کمتر از نیم سن او را داشت زندگی میکرد و از
او فرزندانی داشت. البته ظاهر قضیه این بود که با برده داری مخالف است.
آنچه  که خواندید  روایت یک طرفه و مغرضانه بنده از زندگی جفرسون است که در
محبوبیت امروز در آمریکا با واشینگتن کوس برابری میزند و رقیب دیگری
ندارد. ناگفته نماند که من جفرسون راعلیرغم این کاستی ها شخصیت بزرگی
میدانم. 
نگارش  آنچه جفرسون برای ایالات متحده کرد و من در این روایت نیاوردم در
این مقوله نمیگنجد.  ولی آنچه نوشتم صحیح و مستند به تاریخ است. نکته
اینجاست که  دیگر دولتمردان جهان زیاد بهتر از این نیستند ولی قابلیتهای
جفرسون را هم ندارند.
بهر حال حاصل کلام اینکه بر دولتمردان گذشته ایران مانند مصدق و قوام 
نباید زیاد خرده گرفت. با عذر فراوان برای روده درازی خارج از نوبت.    


anglophile

اول برادریت رو ثابت کن بعد ارث رو مطالبه کن

anglophile


شما اول برای ادعای خودت اثبات بیار بعد مطالبه تائید یا تکذیب شو بکن. 


Zendanian

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند

Zendanian


که "دین خویی" در ایران شامل همه میشود؟
ولی در عمل مدافعان و توجیه گران سلطنت جابر و فاسد پهلوی، جرات حتا یک کلام اشاره و انتقاد به یکی از هزاران جنایات آن رژیم منحوس مسخره را ندارند.
شمایی که "دین خو" نمیباشد و سایه خدا "ظل الله" لقب رسمی رهبر منفورتان نیست، پس چرا تابحال توانایی و قابلیت یک خط نوشتن راجع به:
- جنایات ساواک
-همکاری های ساواک با حجیته
- گسترش ده ها، صد ها و هزاران مهدیه و حسنیه و تکیه و مسجد در دوران شاه
- سیستم تک حزبی فاشیستی رستاخیز
- و اینکه چگونه دیکتاتوری فاسد شاه بود که منجر به دیکتاتوری فاسد شیخ شد، نمی نویسید؟
شاید تا به نقد از خود میرسه فارسی تان از یادتان می رود؟ 


anglophile

تفاوت خطا با خیانت

anglophile


واژه خیانت واژه مورد علاقه مصدق السلطنه بود. مثل نقل و نبات بین همگان تقسیم میکرد. همه مخالفان خودرا خائن می‌دانست حتی کسانی‌ را که زمانی‌ با او همیاری داشتند به محض اینکه از وی روی بر میگرداندند خیانت کار و خیانت پیش می‌گشتند. از مظفر بقائی و مکی و حائری زاده بگیرید تا یار سرنوشت سازش آیت‌الله کاشانی و البته محمد رضا شاه که جای خود داشت. از منظر  مصدق السلطنه  همه و همه در وقت خودش خیانت کار بودند تا چه رسد به رزم آرا و احمد قوام. مصدق السلطنه هرگز واژه خطا کار را برای مخالفان خود بکار نمی‌‌برد. بنابراین استفاده از واژه خطا در اینجا اباید با عرض معذرت بگویم خلط مبحث است.

من به مصدق السلطنه نمی‌‌تازم بلکه مصدق السلطنه پرستان که مقام او‌را در حد قدّیس می‌‌رسانند و اگر هم گه‌ گاهی‌ لطف کنند می‌گویند "بله ایشان اشتباهاتی هم کرده اند!!" مخاطب من هستند. اشتباه یا خطا وقتی‌ که یک بار باشد (و آن هم بستگی به نوع و شدت و حدت آن درد) شاید و فقط شاید بتوان آنرا نادیده گرفت، ولی‌ وقتی‌ به صورت مزمن درآمد دیگر خطا نیست.

من همانگونه که مصدق الهی‌ها را محکوم می‌کنم، شاه الهی، حزب الهی و مارکس الهی را متهم به آنچه می‌کنم که به گفته آرامش دوستدار "دینخویی" است. جالب اینجاست که برخی‌ از این دینخویان چپی که در همین سایت به پرستش بت دیگری بنام شاملو مشغولند وقتی به این بلاگ میرسند کلاه نقادی به سر گذاشته خودرا منتقد بی‌ طرف معرفی میکنند! شاید یادشان رفته که با روی صفحات همین سایت وزین دوست منتقد من در مقام توجیه و تأیید مصدق السلطنه به من فرمودند: "مصدق در سنّ دوازده سالگی رئیس دیوان بود و در  چهارده سالگی والی‌ فارس، ولی تو (منظور بنده) در دوازده سالگی چه میکردی؟!!" شما فقط ببینید فضاحت استدلال آنهم از طرف یک چپگرا تا چه حد است که منصب یک بچه سیزده چهارده ساله را که فقط بواسطه موروثی بودن آن منصب و نه بخاطر کفایت سالاری غیر موجود در دربار قجر !! بدان رسیده را به عنوان توجیه کفایت آن بچه عرضه می‌کند.

دینخویی ما ایرانیان چپ و راست و شاه و مصدق و خمینی نمی‌‌شناسد.


shahrvand2

همه ایرانیان و زندانیان

shahrvand2


سرور گرامی همه ایرانیان، به گمان من در طراز و میزان فروغی  این جواب نسبتا تند است.
ولی به وضوح نشان میدهد که قدرت دلیل و استدلال بر درشت گویی میچربد.
البته همگان قدرت کلام فروغی راندارند.
ولی کاش در همین میدان صحبت و گفتگوی مجازی ما نیز همه رویه فروغی را بکارمیبردند
و دیگران را به دیده هموطنان و نه دشمنان غرض ورزسیاسی مینگریستند. . 
در مورد آنچه زندانیان مطرح فرمودند، حرفی نیست
الا اینکه به گمان من هنوز نگرش مانوی یعنی جدا کردن آنچه هست
به سفید و سیاه یا زشت و زیبا بر تفکر ایرانی سایه انداخته است.
این طرز فکر بر قضاوت تاریخی ما تاثیر دارد و اجازه تحلیل بیطرفانه را نمیدهد.
این گناه شاه و آیت الله و علی و ولی نیست و از افرادی از اینگونه فراتر میرود.
به هرحال سر لوحه این گفتگو چیز دیگری بود و برای جمله معترضه همین کافی است و شاید هم زیاده است .


All-Iranians

جناب زندانیان

All-Iranians


با تشکر از یادداشت تحلیل گرانه ی شما، شاید برای تهیه ی یک نقد منصفانه تاریخی در مورد مصدق ، بتوان از مقالات زیر و بسیاری منابع دیگر استفاده کرد:

نفت، رانتخواری و استبداددرایران
//www.hafteh.de/?p=23075

معمای مصدق و بی دانشی تاریخی ما
//mosadegh.iranblog.com/?mode=ContinuedPost&id=153468

کارنامه ی مصدق : جعل شکوه در تاریخ بی شکوه
//www.akhbar-rooz.com/printfriendly.jsp?essayId=8787

محمد مصدق و فراماسونری
//www.khodnevis.org/persian/%D8%B9%DA%A9%D8%A7%D8%B3-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87/15354-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%D9%82%D8%B3%D9%85-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%88%D9%86%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82.html

تهمت فراماسون بودن دکتر مصدق
//naghddrmosadegh.blogfa.com/post-16.aspx

دکتر محمد مصدق
//fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82


Zendanian

محدودیت ها و اشتباهات مصدق

Zendanian


اینکه هر سیاست مداری، مانند هر انسان دیگر دارای محدودیت ها و اشتباهات خود میباشد، برای ما ایرانیان در قرن ۲۱ نباید چنان مسئله و چیستان پیچده ی باشد، ولی مثل اینکه یک قضاوت همه جانبه و عینی در مورد مصدق هنوز که هنوز است برای ما موضوعی غیر قبل تحقق میباشد.
در توجیه این عدم دست یابی به یک نقد منصفانه تاریخی در مورد مصدق البته عواملی دخیل میباشد که مستقیما به خود مصدق ربطی ندارد.
چنین عوامل غیر مستقیم را به طور فشرده میتوانیم به دو بخش خلاصه کنیم به : ارتجاع سلطنتی سابقا حاکم و ارتجاع مذهبی حاکم کنونی.
تبلیغات کودکانه چندش آور بخش اول (ارتجاع سلطنتی سابقا حاکم ) را تقریبا هر روز در این سایت مشاهده میکنیم و چندان احتیاجی به توضیح خاستگاه آن نمیباشد.
کینه ی خمینی از مصدق و ممنوعیت بزرگداشت مصدق در جمهوری اسلامی نیز چندان نیازی به توضیح نداشته و بسیار واضح و بدیهی میباشد.
جالب اینجاست که هر دوی این جریانات ارتجاعی در مورد نوشتاری مانند تحریفات تاریخی "عرفان قانعی فرد" کاملا اتفاق نظر داشته و ماهیت واقعی خویش را رو میکنند.
اما تمامی این مقدمه و پرداختن به عوامل غیر مستقیم بخش ساده ارزیابی از مصدق میباشد.
ارزیابی از مصدق زمانی یچیده میشود که نقش وی در جنوب و همکاری های مصدق جوان  با حکومت انگلیس در جنوب ایران را بسنجیم. در این دوران وی مسلما نقشی مستقل و مثبت ایفا نکرد.
و یا از آن بدتر، زمانی که مصدق به عنوان نخست وزیر ایران دستور حمله به صفوف کارگران اعتصابی شرکت نفت و گشودن آتش به روی آنان را میدهد. این عمل  مصدق هر مورخ با انصافی را با چهره ی روبرو میکند که دیگر به سادگی با معیارهای ساده "مسلمان خوب" و "ایراندوستی" قابل سنجش نیست، و معیارها و هنجارهای نقادانه ی میطلبد.
از این محدودیتها ی تاریخی که بگذریم ، بزرگترین اشتباه تاریخی مصدق که هیچ کس (چه دوست و چه دشمن) به آن اشاره نمی کند: کرنش و کوتاه آمدن وی در مقابل کودتا گران و فرستادن مردم حاضر در خیابان به خانه هایشان میباشد.
مصدق در آخرین سخنرانی خود که از رادیو پخش شد، به مردم وعده داد که آنها را زمانی که موقیعت مناسب باشد فراخونی خواهد داد و دوباره به میدان خواهد آورد.
متاسفانه این قولی بود که او هیچگاه نتوانست برآورده کند, شاید بزرگترین اشتباه سیاسی او. و مبحثی که تقریبا هیچ کس، هیچ گاه بدان اشاره نمیکند.
تنها استثنایی که در این مورد وجود دارد (استثنایی که قائده را اثبات میکند) کتاب زنده یاد بهزاد کاظمی "ملی گرایان و افسانه ی دموکراسی" میباشد. 


All-Iranians

جناب شهروند ۲

All-Iranians


با تشکر از یادداشت عالمانه ی شما، بنظر می رسد ‌محمد علی فروغی در جوابگویی به اظهارات مخالفت‌آمیز دکتر محمد مصدق، از روش "به نعل و به میخ زدن" استفاده کرده است ، چنانکه در متن نامه‌، مطالب مختلف زیر آمده است:  
 
۱ -  کیست که بتواند در مسلمانی و وطن‌دوستی مصدق شک نماید.
٢ - چون بیانات ایشان را تا آخر خواندم،دیدم درد شدیدی در دل دارند.
٣ - بیچاره با آنکه مدعی دکتری در علم حقوق است و یک دوره هم وکالت کرده،هنوز نفهمیده است که استجازه از مجلس،همین است که به مجلس پیشنهاد کنند و ...
٤ - مختصر،جوان‌ است و جویای نام آمده است. اظهار مسلمانی هم که مایه ندارد.
٥ - مشکلم راجع به حرکات آقای مصدق حل شد و دانستم‌ اقتضای طبیعتش این است و بعلاوه هرکس برای پیشرفت کار خود برحسب ذوق و فطرت خویش،راهی را اختیار می‌کند؛مصدق هم‌ این راه را اختیار کرده است که بی‌جهت به اشخاص حمله کند و در راه دلسوزی وطن،اظهار شجاعت نماید.....


shahrvand2

انسان جایز الخطاست

shahrvand2


البته رقابت بین دولتمردان موضوع تازه یی نیست. در تاریخ اخیر ایران
برخوردهای  قوام و مصدق که هر دو "شازده قجر" و منتسب بودند تنها یک مثال
از این مدعا است.
در زمان جنگ استقلال در آمریکا رقابت همیلتون و جفرسون هم از اینگونه است و داستان های فراوانی دارد.
مثال دیگر که من از آن آگاه هستم درنبرد برای استقلال هند شکل میگیرد که اختلاف عقیده و رقابت بین گاندی، نهرو و دیگران است.
شاهد این موضوع خاطرات و نوشته های نهرو و مولانا ابولکلام آزاد است که به فارسی هم ترجمه شده اند.
به گمان من مصدق و فروغی هر دو میهن پرست، آگاه از نقش تاریخی خود و قهرمان
ملی اند. در عین حال هر دو انسان هستند و در مواردی اشتباه کرده اند.
میدانم که انگلوفیل علاقه دارد به مصدق بتازد ولی نمیدانم ایشان این رویکرد
را برای رونق مناظره در پیش میگیرد یا فی الحقیقه به آن باور دارد.
به هر طریق آنچه من از نوشته های فواد روحانی و دیگران در باره مصدق دیده
ام انسانی را تصویر میکند که ایران را بیش از حد وصف دوست دارد.
اما بین نفوذ دول خارجی، روحانیون واپس گرا، توده یی ها، شاه جوان و بلند
پرواز، رجال فاسد، مشاوران کم دان و متحدین غیر قابل اعتماد خود گیر کرده
است.
سن زیاد و بار سنگین اداره کشوری مانند ایران هم به جای خود.
نفس اماره را هم که طبیعت انسان است قبلا اشاره شد. 
کلام آخر اینکه در بررسی تاریخ باید به خاطر داشت که ابر مرد نداریم! همه دولتمردان انسان هستند و جایزالخطا.


All-Iranians

Must Read

by All-Iranians on


All-Iranians

تحقیق بیشتردر مورد اصالت نامه‌ ی ‌محمدعلی فروغی

All-Iranians


این سند با شماره ٧٣٤ در مخزن خطی کتابخانه ملی موجود است
//aftab.kateban.com/


All-Iranians

Jenab-e Anglophile

by All-Iranians on

Thank you for your visit and your inputs. You may also like to view this

مخاطرات تدوین قوانین مدنی ایران؛ خطابه ای از محمد علی فروغی
//ir.voanews.com/content/froughi-2011-11-11-133705093/144960.html


anglophile

سندی دیگر از عوامفریبی و تزویر کاری مصدق السلطنه

anglophile


 

دوست عزیز جناب "همه ایرانیان" از اینکه چنین سند مهمی‌ که دال بر تهی بودن و فریب و ریاکاری مصدق السلطنه را به علاقمندان عرضه نمودید بی‌ نهایت سپاسگزارم. مرحوم محمد علی‌ فروغی و بدر ایشان را باید به حق صدیق‌ترین و میهن دوست‌ترین خدمتگزاران فرهنگ و ادب ایران نوین دانست. چه در عرصه فرهنگی و چه در میدان سیاسی این دو انسان والا مقام بدون هیچ خود پرستی و اندیشیدن به منافع شخصی‌ در حساس‌ترین مقاطع تاریخ ایران به کمک مام وطن شتافتند.

تعجب نمیکنم که پرستشگران مصدق السلطنه در درک مطالب این نامه عاجز بمانند (علاوه بر عدم درک سیاسی و حقوقی سواد فارسی‌ حضرات هم دست کمی‌ از پیغمبرشان ندارد). ولی‌ حتی اگر به کم سوادی این حقیر نیز باشند به سهولت میتوانند دریابند که چگونه معبودشان از دست یازیدن به هرگونه دروغ و افترا و تظاهر به اسلام پرستی‌ در (به خیال خودش) تهمت زدن به کسانی‌ که نسبت با آنها عقده داشته فروگذاری نمی‌کرده و در عین حال تهی بودن خویش را از سواد حقوقی به معرض تماشا می‌‌گذاشته. همان تهی بودنی که در مدت کوتاه زمامداری خودش منجر به اضمحلال خودش گردید.

مصدق السلطنه فردی بی‌نهایت عقده مند از شخصیت هایی بود که شهرت به میهن پرستی‌ و علم و دانش داشته ولی‌ در همان حال صلاح مملکت را در بقای سلطنت قجر‌ها نمی‌‌دانستند و از رضا شاه و محمد رضا شاه پشتیبانی میکردند حتی وقتی‌ که مثل محمد علی‌ فروغی مغضوب واقع می‌شدند. از اینرو مصدق السلطنه از حربه همیشگی‌ خود یعنی تهمت و افترا زدن و تظاهر به مردم دوستی‌ استفاده میکرد. ایکاش محتوای این چنین نامه‌ای در جرائد و روزنامه‌های آن زمان چاپ میشد " تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد."

 

بار دیگر از نشر این نامه از جنابعالی سپاسگزارم.