با این بچه چکار کنم
این بچه که روی پله های پشت بام
نشسته می لرزد تا پدرمادرش آن پایین سرهم داد می کشند،
این دختر که خودش را توی حمام
حبس کرده، پاهایش توی تشت خالی
و بیرون نمی آید تا تکلیفش را روشن نکرده،
این دختر که تکلیفهایش ننوشته پخش زمین زار می زند
برای مرغهایی که قرار است برای شام سر ببرند
وصورتش را به شیشه های دودزده می مالد.
این دختر نوجوانی که اعتصاب غذا کرده تا اسم پسرطبقه بالایی را
که توی حیاطشان نامه های عاشقانه می اندازد لو ندهد وهنوز دارد
مقاومت می کند، این دختر که دلش دیوانه وارمی زند
وقتی نگاه بچه های فراش را با تنها گیلاس سرخی
که در دهان دارد قورت می دهد.
نمی دانم با این بچه چکار کنم
این بچه که باز خودش را توی رختخواب حبس کرده تا لو ندهد
چقدردوستت دارد وچقدر دلش دیوانه وار می زند مثل تلفن،
پاهایش میان ملافه های خالی و شامش مثل تکلیفهای دست نزده
کنار دهان گوشی، و بغضش را سرد سرد
قورت می دهد و زار می زند و بر نمی دارد.
حتی وقتی صدای تو را روی پیام گیر می شنود که گرفته است مثل دود
حتی وقتی سر خودش روی پله های بالشها
داد می زند، حتی وقتی دستهایش را می بیند
سر بریده افتاده اند کنار گلویش،
و حتی وقتی با حسرت به تنهایی گیلاسهای سرخ پلکهایت
فکر می کند و می گذارد تلفن زنگ بزند.
این دختر بچه که هنوز دارد
مقاومت می کند و مقاومت می کند و مقاومت می کند.
Recently by nilofar | Comments | Date |
---|---|---|
دیدم | - | Apr 10, 2008 |
پاهایم به زمین نمی رسد | 1 | Apr 10, 2008 |
Alive | 9 | Apr 01, 2008 |