روزها مي گذرند و من به آهستگی جوانيم را مي بخشم.
پنداری زمان اينجاست تا ريشه ات را بخشكانت.
درختان اين باغ
زمانی چه تنومند
چه باريك
چه جوان
خشكيده اند...
تبر زمان
تجربه درد هر جوان
درسی از كوتاهی يك عمر دراز دارد
درك هميشه آسان نيست
درك
خروج افسانه هاست وفهم زندگی.
درختان خشكيده اين باغ
مرده اند ز طغيان خاكی كه ترك برداشته در اين دشت
و باران را منتظرند...
چندی از آنان كه اميد روشنكننده انتظارند
اما
ميدانند
اميد خاك باران نيست،
درختان اين زمين
آنان كه دگر پوسيده اند
آب را زندگانی چه؟
اميد روشن آنان
اما
زمان است.
Recently by Abarmard | Comments | Date |
---|---|---|
خواست | - | Oct 23, 2012 |
پیوند ساقه ها | 5 | Jul 26, 2012 |
رويای پرواز | 14 | Jan 24, 2012 |