یاد باد آن مستی و دمهای گرم.
یاد باد آن بوسۀ عاری ز شرم.
خوش نشستن در جوار برکه ها
همدمی با ساقه های ترکه ها
آشنا کردن به زیرموج جوی
غرقه و بیخود شدن از رنگ و بوی
همره بازیچه ها ی کودکان
دور گشتن از زمان و از مکان
با قلم "موی سخن شانه زدن"
از غمی فریاد رندانه زدن
مرکب اندیشه های گرم را
قصۀ یک شور بی آزرم را
تا فراز آسمانها تاختن
با قلم مویی هنر پرداختن
در طریق عشق خوبان گم شدن
"از جمادی مردن و مردم شدن"
ژرفنای قصه ها در یافتن
"بوی پیراهان یوسف" یافتن
خرمن رؤیای خود را بیختن
وز پی اش غربال خود آویختن
از لب سیحون به اروند تاختن
سد سنگی را به دربند ساختن
در دل شب آتشی افروختن
دیده را بر شعله هایش دوختن
مست گشتن از می میخانه ها
در شکستن ساغر و پیمانه ها
در جهان اِنس و جن حیران شدن
گرد خود پرگار سرگردان شدن
"دور باطل" را تسلسل ساختن
نردهای رزم دیگر باختن
چشم بستن در دل یک کهنه گور
پند جستن از زبان مار و مور
لاله سان از ریشه ای بیرون شدن
ازنفسهای خوشی میمون شدن
پا به پای باد و باران آمدن
بار دیگر در بهاران آمدن
بازگشتن بر سر پیمان خود
تیز گشتن در پی انسان خود
دور دنیا تشنه لب جاری شدن
همچو چهری همدم یاری شدن.
بیستم مه 2005
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |