دلم تنگ آمده ست امشب
برای "یادگار سیلی سرد زمستانی"
که اینجا زمهریری استخوان فرسای و طاقت سوز و بی انجام
می توفد
به روز و روزگار این تن مهجور و تنهایم؛
و دیگر گرمی آن "آب آتشزای"
نتواند
فرو بارد به روی کلبۀ تنهایی قلبم
بهاران فرحناک مه اسفند شیرازی.
دلا؛
شاید پگاه آن دمیده بر "درختان بلورآجین"
که تا ما هم دمی را تازه گردانیم
در "انفاس مسیحای" غزلخوانان گرمابخش شیرین خوی تهرانیّ و تبریزی؛
که اینجا فرصت نالیدن از یک سیلی سرمای روی آرای وحشتزای می میرد
درون زوزه های ممتد شلّا قهای یخ
که می بارند بر دوش و گرده ات یکسر.
هشتم دیماه 1383
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |