رنجهایی کشیده ام که مپرس
زهر هایی چشیده ام که مپرس
از زبان رسای جماد و نبات
نکته هایی شنیده ام که مپرس
سالها گشته ام به شهر و دیار
به سرایی رسیده ام که مپرس
همره مرغها و باد سحر
در هوایی پریده ام که مپرس
وز همه نحله ها و قال و مقال
مهر ماهی گزیده ام که مپرس
وه چه خواهی که: "راز ما به مگو"؟
راز هایی دریده ام که مپرس
چهریا؛ در نگارخانه یار
نقشهایی بدیده ام که مپرس.
بیست و هشتم امرداد 1385
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |