يكي از دوستانم، سرانجام با چهار سال تاخير به سربازي رفت. همين، بهانهاي شد تا اين يادداشت را دربارهي سربازي بنويسم. پيشتر، اين يادداشت، در وبلاگ همين دوست سرباز [1]، منتشر شده است.
تا مدتها پس از گذراندن دو سال خدمت نظام وظیفه، این پرسش رهایم نمیکرد که این دو سال، چه سودی در بر داشت؟ اولش فکر میکردم که شاید توقعام از سربازی، آن قدر زیاد بوده که گمان ناسودمندی آن، به جانم افتاده؛ اما بعد، پی بردم همهی کسانی که مثل من، این دو سال را گذراندهاند؛ به هیچ وجه راضی نیستند و با قطع و یقین، اذعان دارند که دو سال از بهترین سالهای زندگیشان را به باد دادهاند. برخی پا را از این فراتر گذاشته، افسوس میخوردند که چرا بیخیال سربازی نشدند؟!
سربازی را مثل خیلی چیزهای دیگر، پهلوی اول به ایران آورد؛ از راهآهن و دانشگاه گرفته تا دادگستری و ارتش، همه و همه یادگارهای مدرنیزاسیون رضاخانیست. - کاری به خوب و بد آن گونه مدرنسازی ندارم؛ تنها خواستم اشارهای به پیشینهی سربازی کنم. - در دوران حکومت رضاشاه، ارتش چنان جایگاهی داشت که بودجهی آن را شخص رضاخان با گشادهدستی از درآمد بادآوردهی نفت، تعیین میکرد. گذشته از دانشگاه، ارتش، مدرنترین بخش جامعهی آن روز ایران بود؛ پس جوانانی که به اجبار، دورهی خدمت سربازی را به انجام میرساندند؛ آموزشهایی را فرا میگرفتند که در هیچ جای دیگر، به دست نمیآوردند.
پس از آن پدر و به روزگار پسر، ارتش آن جایگاه را از دست نداد که بالاتر هم رفت. شاه، بهترینها را برای ارتش میخواست. فرماندهان نظامی، در بهترین دانشگاههای آمریکا و اروپا دانش آموخته، دست کم به یکی، دو زبان خارجی، مسلط بودند. تجهیزات و ادوات هم که جای خود داشت.
امروزه چه؟ آیا وضع به همان منوالست؟ قطعاً نه! متاسفانه نمیتوان انکار کرد که بخش نظامی کشور، چنان از بخشهای دیگر جامعه، عقب افتاده که نمیتوان برای آن، کارکرد آموزشی قایل شد. بدتر از آن، حتا این ارتش، نمیتواند نظم و انضباط را در میان سربازان وظیفه، نهادینه کند. از این رو، جوانی که خدمت سربازی را گذرانده، تفاوتی با دیگر جوانان ندارد؛ جز آن که به ازای دو سال از بهترین سالهای زندگی، از بسیاری محدودیتهای قانونی، رهایی مییابد. بیراه نگفتهام اگر تنها کارکرد سربازی را به دست آوردن کارت پایان خدمت و رهایی از محدودیتهای اعمال شده دانست.
ممکنست کسانی در مخالفت با این نظر، به جنگ هشت ساله و تهدیدهایی اشاره کنند که همواره متوجه کشور بوده و هست.
در پاسخ باید بگویم که بخش بزرگی از این تهدیدها، ساختهی خود ماست. در سر داشتن اندیشهی نابودی اسراییل و یا هر کشور دیگری و قايل شدن به رسالت جهانی برای رستگاری همهی بشریت و انجام تکلیف دینی بدون در نظر گرفتن نتیجهی آن، پیامدی جز تهدید و کشانده شدن جامعه به نظامیگری ندارد.
با این همه، حتا اگر ضرورت آموزش نظامی برای دفاع از کشور را بیهیچ عذر و بهانهای بپذیریم، باید پرسید که مگر این آموزشها، زمانی بیش از سه ماه نیاز دارد؟ پس میتوان زمان سربازی را با هدف آموزش نظامی، به سه ماه تقلیل داد و عمر و زندگی جوانان را تباه نکرد.
یادش به خیر! انشاهای دبستان را با آن معصومیت کودکانه، با امید و آرزو و گاه دعا برای دیگران به پایان میرساندیم تا از شر نتیجهگیریهای کلیشهای آزاد شويم؛ غافل که این هم، خود، کلیشهای دیگر میشد.
در پايان اين نوشته هم آرزو ميكنم كه روزی ایران ما، صاحب ارتشی حرفهای شود تا کارها به سامان آید و جوانان عمر تباه نکنند.
Recently by Arash Chanani | Comments | Date |
---|---|---|
پري چهرگاني كه تاب مستوري ندارند | 1 | Oct 04, 2008 |
گام اول، گام دوم | - | Oct 02, 2008 |
جهان دیگری بسازیم | 1 | Sep 25, 2008 |
Links:
[1] //alaf-e-harzeh.blogfa.com/