Published on Iranian.com (//legacy.iranian.com/main)

غوغا

غوغا
by LalehGillani
09-Jan-2009
 

میان غلامان تیرگی و دسیسۀ این شب یلدا
کفن پوشیده و رو بسته
پیرزنی پژمرده
با کوهانی پر از خاطرات پوسیده
در زیرزمین آه و حسرت
در سر زمینِ باغچهه ها، کتابها
برای لاله ای اشک می ریزد.

با باد، با توفان
ناله هایش به غوغا میرسد.
با آب، با آتش
آوای مرگ به داد و بیداد میرسد.
در بهار، با باران
هر سکوت اسیری
هر نعرۀ خاموشی
به گوش مرده میرسد.

امان بده، مادر جان
امان بده.

مگر تو نمیدانی
زنجیری که به پای من است
عشق نوباوگان وطن است.
مگر تو نمیدانی
قلبی که در سینه اِشان میرقصد
طبل جنگ گیلان من است.
خونی که در رگشان میجوشد
انتقام مام وطن است.
این ابریشم نتابیده
حرف حساب من است.

در دیار غربت
خانۀ غریبه ای پناه من است.
در این دیار غربت
سلام رهگذری آشنا
لالای شبانگاه این لالۀ آواره است.

Balatarin
Share/Save/Bookmark

Recently by LalehGillaniCommentsDate
حق حیات، حق آزادی و حق پیگیری خوشبختی
30
Jul 28, 2011
Future Belongs to the Fallen
12
May 03, 2011
منکه ماندن را ندانم یا که رفتن
7
May 03, 2011
more from LalehGillani

Source URL (retrieved on 12/07/2012 - 23:33): //legacy.iranian.com/main/2009/jan-5

 
© Copyright 1995-2010, Iranian LLC.   |    Archives   |    Contributors   |    About Us   |    Contact Us   |    Advertise With Us   |    Commenting & Submission Policy   |
|    Terms   |    Privacy   |    FAQ   |    Archive Homepage   |