منکه ماندن را ندانم یا که رفتن

منکه ماندن را ندانم یا که رفتن
by LalehGillani
03-May-2011
 

منکه از خواهش مرد در بغل زن
ز یک آه و نفس آمده ام.
منکه از بذر هوس در دمن شب
ز یک بوسۀ داغ، جنین رسته ام.

منکه چون ماهی آب در رحم زن
از خورک خون زیسته ام.
منکه در گردش نه ماه بر نوک سینۀ مام،
طفل گریان خاموش گشته ام.

منکه با ذوق در گرد اتاق
بر سر قالی قم خزیده ام.
منکه از خاک به پا خواسته ام.
با درد به عقل رسیده ام.

منکه در اوج خرد، مظهر خود فریبی ام.
منکه در عمق لجن، آخر نانجیبی ام.
منکه از طمع نان و نمک، خوردۀ خود فروخته ام.
منکه در آخر خط، خورک مورچه ام.

دانی که چرا ناله کنم از فاصله ها؟
از مستی و میت خاطره ها؟
دانی که چرا نوحه کنم ماتم کام؟
از بوی گل هرزۀ رام؟

دانی که چرا ساز کنم نخل عزا؟
از عطشِ عالم وفا؟
دانی که چرا توبه کنم ملک کفا؟
از بادۀ دم یا شرم زنا؟

دانی که چرا یاد کنم خاک وطن؟
با باد صبا، خون و کفن؟
دانی که چرا زار زنم وقت سفر؟
از سوز غریبی و غربت سحر؟

دانی که چرا جار زنم اسم ترا؟
با اشک دلم خیس کنم قبر ترا؟
دانی که چرا نقش کنم میهن خون؟
با شبنم آه بر برگ گل لاله گون؟

چونکه ماندن را ندانم یا که رفتن...


Share/Save/Bookmark

Recently by LalehGillaniCommentsDate
حق حیات، حق آزادی و حق پیگیری خوشبختی
30
Jul 28, 2011
Future Belongs to the Fallen
12
May 03, 2011
more from LalehGillani
 
LalehGillani

شعر را باید جار زد

LalehGillani


آناهید عزیز: از لطف و محبت همیشگی شما شرمنده هستم. امیدوارم روزی افتخار این را داشته باشم که این شعر را از زبان شما آنطور که شما تصورش را کرده اید بشنوم.

شعر را باید جار زد نه اینکه صورت کاغذ سفیدی را سیاه کرد...


Monda

با احساس قوی، ظرافت پیچیده و درد نگرانی

Monda


مدتی‌ بود شعری به این نحو در من اثر نکرده بود... 

 


Anahid Hojjati

Laleh jan, reason I did not write a comment earlier

by Anahid Hojjati on

was that I would have liked if your poem were more musical. Some of the owrds in few lines just do not provide the musicality that an ideal poem would provide. However, as far as content and the way you look at the issue and the imagery, your poem and particularly the beginning lines where you write:

منکه از خواهش مرد در بغل زن
ز یک آه و نفس آمده ام.
منکه از بذر هوس در دمن شب
ز یک بوسۀ داغ، جنین رسته ام.

منکه چون ماهی آب در رحم زن
از خورک خون زیسته ام.
منکه در گردش نه ماه بر نوک سینۀ مام،
طفل گریان خاموش گشته ام.

منکه با ذوق در گرد اتاق
بر سر قالی قم خزیده ام.
منکه از خاک به پا خواسته ام.
با درد به عقل رسیده ام.

it is fantastic, may be brilliant. Thanks for sharing your great poem.

May be making small changes would make the opening lines more musical, like:

من که از خواهش مرد کنارِ  زن
من که از آه , از نفس آمده ام.
من که در دا مان شب  از بذرِ هوس
از یک بوسۀ داغ، از یک جنین رسته ام.

منکه چون ماهی آب در بطن ِزن
از خوراکی ز خون زیسته ام.
من که در گردش نه ماه بر سینۀ مادر،
از طفلی گریان , خاموش گشته ام.

من که با ذوق در گرد اتاق
بر سر قالی از قم خزیده ام.

 


LalehGillani

درس ماندن و رفتن

LalehGillani


از لطف دوستان سپاسگزارم. محبت کردید.

برای خاطر آنان که آمده اند و خواهند آمد، کاش کسی به ما درس ماندن و رفتن را هم میاموخت. منکه ماندن را ندانم یا که رفتن...


Jahanshah Javid

شبنم آه بر برگ گل لاله گون

Jahanshah Javid


Beautiful... unstoppable.


Soosan Khanoom

Beautiful .......

by Soosan Khanoom on

Beautiful ........ I loved it 


M. Saadat Noury

مجموعه ای از رویدادها ، ماجراها ، برنامه ها

M. Saadat Noury


 

سروده ای است دلنشین با مجموعه ای از رویدادها ، ماجراها ،کار ها و برنامه ها . و همچنین یاد آور سروده ای است از روانشاد فروغ فرخزاد آنجا که گفت
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی . . .