من شیر بی یال و دم ام
غریب در قفس افتاده ام
در غبار و خاک بر زمین خط میکشم
صدای چوب خشک شده بازیچه ام
من شیر بی یال و دم ام
بیفایده ومغرور گوشه ای ایستاده ام
از جنگ با اشباه زپا افتاده ام
درهزیان و افسوس به مرگ آماده ام
من شیر بی یال و دم ام
نگاهم خیره به شرقی که محروم ام
در غروب پشتگرم از خورشید بیگانه ام
در خاطره نعره وحشی باز مانده آرواره ام
من شیر بی یال و دم ام
از یاد سبزی دشت و سفیدی سر کوه نیاسوده ام
هنوز شمشیر بدست به خون سرخ دشمن تشنه ام
هنوز درخیال فرزندان این باغ وحش زنده ام
اورنگ
Janvier 2009
Recently by Orang Gholikhani | Comments | Date |
---|---|---|
هم کوچه | 4 | Nov 25, 2012 |
نوازش پرستو | 2 | Nov 18, 2012 |
نیمکت | 3 | Nov 11, 2012 |