در جو این عالم، بر ره ماه گری
شیوا و دو چشمت، از بر شاه روی
زیبایی مویت، چو شود مجنون باز
عشق تو منی، و از سر کار روی
گر رودکی از سمرقند، و حافظ از شیراز
ای جانا، تحلل نیست واجب، گر در باغ روی
از دوستی وعشق، یارا مکن فراموشم
ز ستم از ابلیس، که شود باز، از سر راه بری
در کلمات، ای دوست، ای بار صفا جو
کاین خاطرات، که شود عمر، همه از راه بری
Recently by مسعود از امریکا | Comments | Date |
---|---|---|
مولـوی - "چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمیدانم" | 19 | Feb 21, 2010 |
گر مولانا خدایت، ز این ره عشق، فراقت باشد | 17 | Feb 17, 2010 |
بوستان در یک دست، گلستان در دست دگر، ز این دیوان شمس در قلب، رها باش ای برادر، بس رها | 20 | Feb 16, 2010 |