ز این چرخ ازل، گیرمش پشتبان
نه حراس، و ز این چهره غمگین، بس لطافت، به پا
گر زرتشتی، و اتشکده ای، بر میان، و ز این جدال
محمد گویدت، بر عیسی بپرس، موسی در غم، نباشد پیدا
قرآنت در دست، انجیلت به پا، ز این اوستا، در جمع عام
بر هر ایرانی، چه دین دار، چه بی دین، همت الهی، باشد بر رویش
دشمن ما نیست دین، ای برادر، در بر نگیر این ستیز
افشان کن این حقیقت، راستی نباشد در دین و سیاست، قاتی مکن، بس پشیمانی
دین و ایمان، در دل نگه دار، حکوت نیست ان دوست، بر کثافت ان زنی
گر قاتی کنی، نه سیاستی، ای رفیق، و نه مذهبی، ای عالم، هر دو به دور ریختی، بی نتیجه، تا ابدیت
Recently by مسعود از امریکا | Comments | Date |
---|---|---|
مولـوی - "چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمیدانم" | 19 | Feb 21, 2010 |
گر مولانا خدایت، ز این ره عشق، فراقت باشد | 17 | Feb 17, 2010 |
بوستان در یک دست، گلستان در دست دگر، ز این دیوان شمس در قلب، رها باش ای برادر، بس رها | 20 | Feb 16, 2010 |