Recently by Ghormeh Sabzi | Comments | Date |
---|---|---|
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | 5 | Dec 02, 2012 |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 2 | Dec 01, 2012 |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | 2 | Nov 30, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
the cigarrette
by ahmad_ on Wed Dec 09, 2009 02:34 AM PSTthe pic with him trying to eat the cigarrette is very ugly. couldn't you find a better pic to put on the main page, any pic without the cigarrette would have been better.
Performance Art, that's what it is
by Mola Nasredeen on Tue Dec 08, 2009 10:34 AM PSTNima Yousheej's poetry was hated by many of his contemporaries while appreciated by others. Namjoo's performance art is the expressions of an artist who has lived under conditions imposed by an Islamic regime. I only hope he would be able to continue and create new works while in exile.
Thanks for posting the complete version.
اینم شد هنر؟
annonymous_rantingTue Dec 08, 2009 05:21 AM PST
اینم شد هنر؟
یاد گرفته کتاب قدیمی حرف بزنه. باریکلا. ولی این هنره؟
Dr. Esmail Khoi and Mohsen Namjoo @ Stanford University 12.03.09
by mihanyar on Mon Dec 07, 2009 05:02 PM PSTFor more images:
//www.cyzmedia.com/cyzmedia.com/Events/Events...
شعر بی نظیر دو دراز کشنده ی مالامالِ راحت طلب خوش
YaraMon Dec 07, 2009 03:56 PM PST
شعر بی نظیر دو دراز کشنده ی مالامالِ راحت طلب خوش
گفت ما دو درازکشندگان بودیم
در آن لحظه با زیر شلوار و جین خشک که سخت فرو میبارید بر ما آسمانی که
نبود از برای بی ریشگیمان و چشمانش را باز کرده بود، مبهوت آسمان و من،
چشمانم را بسته بود او …
بمال! بمالامالم کن… بمالامالم کن… بمالامالم کن…
گفت که این دست که می سایی دم شیر است و شیر طغیان می کند گاهی و پنجولک بر پشتت می خشنکد و من چشمانم را بسته بود او …
بمال! بمالا مال شویم تا دوتاییم …
بودم چشم بسته دسته دسته مویم
را خرمن میکرد و جین شده و جین درآورده و آب را ول داده روی زمین بود او
که نرمِ سرش را سفتِ سفتِ سفت میفشراندیم، میفشراندیم راندیم راندیممان را
خود خویشمان را از هر جایگاه که تاریک باشد و من نبینم که نمیدیدم و من
چشمانم را بسته بود او…
بمال! بمالو بیاماییم… بمال…
سرش را سفت کردم که پنجره
انگار کوتاه شد و هیچکس مارا ندید نمی دانم نمی دیدم در پنجره ی سرش که آن
دراپه ها کوتاه شده بود انگارکی بلند بود گاهی و من نمیدانم درست که من
چشمانم را دستانم را بسته بود او …
مهارسنزو مهارسنزو زو زو زو زو
زود باش زود باش!!! چه کنم؟ آه آه بمال بمال!! آه و اوه آه و اوه میکردو
من سرش سفت در دستم که چه میخواهی که من چشمانم را بسته ای تو اینجایم که
نمیشنید و بر حلقه در گوشم دق الباب می کرد و من چشمانم را باز نمی،
کوهی ساختیم زیر آنچه رویمان
می آمد پتو نامی و رام حلقه هایی دنده به دنده رو به رویش گذاشتیم یکدیگر
را هی فشراندیم هی فشراندیم راندیمو من نمیدانم کوه ها کنار کی رفتند و
غارهایشان مانده که باشیممان در آن و تاریک بود و من نمی دیدم که من
چشمانم را بسته بود او …
کمی رانده بودیم، دیم، دیمو ول
کر، دیم و کردم ول من مالامالیدنم را، سرش را آورد و نرمالاننده بر صورتم
نرمالنده مالید از بناگوش تا گوش بناشده با یکی گوشواره که آویخته بودم من
برایش از این سر سیتی به آن سر سیتی و سوت و سوت صورتم را جاروی موهایش
زنانو دست بر منه زارا شده آه و اوه آی، آی که من نمیدیدم درد صورت خویش
را که من چشمانم را بسته بود او…
های! راحتی؟ راحتی؟
میخواهی یک دری شومنده دریایی
شوم و تو در هر دریا که خواستی سد شوم و آب پیر شود ساخته و شنا کنی، که
شنا کرد و بر آب من چنگولک کشید بر پشتم چهار چنگاله چنگ زد و چینگ چینگ
با ناخن هایش و آه و اوه میشنیدمو نمیدیدمش من، که من چشمانم را بسته بود
او…
گفتم سرخ روی که دیده بودمش یک
لحظه دو چشم گشوده دو پایش را حالا من بر سد او شناور و آه و اوه کنان لب
آبه من می آمد و من دستم به زیر هزار پرده ی مُشکین مالیدمو مالامال شدیم
که مِشکین بود و نمیدیدم که من چشمانم را بسته بود او…
مایلی بمال… مایلی بمال… بمال…
راحتی؟ راحتی؟
که گفت آری عزیزه زبرزده موی
با دم شیر بازی کنه بی نظیر شناینده بر این دم که با آن بازی میکنی که من
طغیان میکنم گاهی و طوفانی میشود آبت، طوفانی شد و من در آن دریا اسب
میراندم و شلاقم یخ زدگی بود دستم را که بر گلویش جارو میدادم و هی چه
میخواستی از من؟ چه میخواستی از من؟ راحتی؟ راحتی؟
[آخ صبر کن لبانت... آه، بمال
بمال... لبانت فرصتی... بمال بمال... لبالب میشوم هی... بالا پایین...
بمال لبانت کو؟ کو؟ کو؟ کو؟ لبانت کو ...آخ... کو؟آه کو؟ آخ کو؟ کو؟ کو؟
کوآخ... کو ک،آخ... کو ک،آخ... کو ک،آخ،چینا چرامینا، کوکآخ،چینا چرامینا
چرامینا...]
مینا مینا مینای من لبانت، مینای من لبانت آخ یافتم…!
راحتی؟ یافتم، راحتی؟ راحتم! یافتم، راحتم! یافتم، راحتم! یافتم، یافتم، یافتم…
هـــوف!!!
دماسنج اگر بگذاری که میترکد آب تمام جهان!
پشتم را که بنگر چهار پنجولی
کرده ای شده است استو وای بویی گرفته ام من که چشمانم را بسته بودیدا،
بازش کردمشت باز کردنی را باز کنم؟ باز کنم؟ آ ها ها ها و خندیدیم دوتایی
دراز کشنده که گفت ما دو دراز سیگار کشنده گانیمو هر هر هر هر دست یگدیگر
را خوانده ایم آوازخانا گوجو رِها رُسینرا هفتابوشو از کی نِه…
بیا فیتیله را بگذار که تا
کربلا و قدس برویم… همینطوری هرهر کنان و زر زر چرند گویان بی نظیریمامی
محسن عزیز… بال بال می زنم از همین حالا چشم بسته در شهر که چشمانم بودمی
بودیدا،دو،دا… دالی! دالی! دالی! …
Source: //blog.jamesonline.info/?p=2662