Recently by Ghormeh Sabzi | Comments | Date |
---|---|---|
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | 5 | Dec 02, 2012 |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 2 | Dec 01, 2012 |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | 2 | Nov 30, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
very nice...
by CallmeRed on Tue Jun 19, 2012 09:14 AM PDTthanks
...
by Red Wine on Mon Jun 18, 2012 09:40 AM PDTسبکِ فریدون فروغی...این پاپِ ایرانی دوست داشتنی است.
مدتی بود که اَثری اجتماعی تاثیر گذار نِمی دیدیمنمی شنیدیم (با اجازی آقای نجفی!) .بدون شّک این بهترین ترانهٔ انتخابی امسالِ این تار نَمای وزینْ تا به حال است.
اُمید میرود که جنابِ رحمانی این ترانه را بَسط دهند و با اسبابِ بیشتری آنرا بنوازند و شنیدنی تر کنند.
با سپاس .
تریاک
Ghormeh SabziMon Jun 18, 2012 09:26 AM PDT
نصرت! چه می کنی سر این پرتگاه ژرف
با پای خویش،تن به دل خاک می کشی
گم گشته ای به پهنه تاریک زندگی
نصرت! شنیده ام که تو تریاک می کشی
*
نصرت! تو شمع روشن یک خانواده ای
این دست کیست در رهِ بادت نشانده است؟
پرهیز کن ز قافله سالار راه مرگ
چون،چشم بسته بر سر چاهت کشانده است!
*
بیش از سه ماه رفته که شعری نگفته ای
ای مرغ خوش نوا ز چه خاموش گشته ای؟
روزی به خویش آیی و بینی که ای... دریغ
با این همه هنر،تو فراموش گشته ای!
*
هر شب که مست دست به دیوار می کِشی
از خواب می جهد پدرت،آه... می کِشد!
نجوا کنان به ناله سراید:"که این جوان
گردونه امید به بیراه می کشد"
*
دیشب ملیحه دختر همسایه طعنه زد:
"آمد دوباره شاعر بد نام شهر ما!"
مادر!... بس است...
وای...
فراموش کن مرا.
باید که گفت : شاعر ناکام شهر ما!
*
مادر! به تنگ آمده ام از دست ناکسان
دست از سرم بدار،نمی دانی چه می کشم
دردیست بر دلم که نگنجد به عالمی
این درد،کِی به گفته در آید که می کشم؟
*
نصرت!از آن مردم خویشی،نه مال خود
زنهار!تیرگی زند راه نام تو
هر گوش ،منتظر به سرود تو مانده است!
" نصرت!"شرنگ مرگ نریزد به جام تو!
نصرت رحمانی