سه قطعه شعر برای آب، خواب و تختخواب
خوابهای بنده کلا محتواست
هیچ فورمی اندر آن مشهود نیست
میشود سرریز از چشمان من
آب گر خوانیش نامربوط نیست
***
ذهنم به خواب میرود چونان که مغروقی
آرام و سنگین… به زیر آب میرود
و در فرایند رفتن به عمق آب
سوال بزرگ به پیشواز جواب میرود
***
این تختم است که ناله میکند، اما
این منم که خوابش آشفته است
و انگار چشمهایم دور از چشم من
موضوع خواب را به بالش گفته است
من آیا خواب بهار را دیده ام؟ پس چرا
طرحی ازگل بر این پتو شکفته است