فرار از تاریکی ها ( قسمت سی ام)مقایسه دیکتاتوری عربان با دیکتاتوری هیتلر

فرار از تاریکی ها ( قسمت سی ام)

 

در آن شبی که الکساندر فرانسوی از اطراف پاریس به شهر میآمد  وضع شهر را دگرگون  ودرهم دید. دگرگونی شهر ثابت میکرد که وضع غیر عادی است سپاه سواره و موتوریزه و پیاده نظام آرتش هیتلری وارد میشدند و فرمانده های لشگرهای هیتلر در فرانسه بودند الکساندر آنشب بخانه میرفت ولی او دیگر خانه ای نداشت . خانه اش خرابه شده بود غمناک بخارج شهر کشانیده شد و بخیابانها پناه برد. در راه از دیدن مرگ مادر او را داغدار تر از بیش نمود و کینه ای عجیب به آلمانها پیدا کرد. وی بدن بی جان مادر را گول کرد و به سرداب منزل برد و در آنجا اورا دفن کرد و سپس خانه مخروبه را ترک نمود. وی به سرباز خانه اش رفت وضع آنجا را هم درهم و مغشوش دید. سرکرده سربازان از ناحیه شکم و گلو تیر خورده بود و در حال جان کندن بود . او جانشین سرکرده بود زیرا معاون اول وی هم بود . ماری خواهر الکساندر هم پهلوی او میآید و اطلاع میدهد که برادرمشترکشان نیزدر حال مرگ است او با سرعتی عجیب خود را به بالین برادر میرساند ولی برادر را نمی تواند ببنید زیرا هنگامیکه او میرسد برادر هم میمیرد. لبخندی بر گوشه لبان برادر مرده اش نقش بربسته بود الکساندر به حالتی نزدیک به جنون میرسد . الکساندر که از این همه ناراحتی های جنگ دچار یکنوع جنون شده است از گرفتن مقام فرماندهی سر باز میزند و هانری دوست وی قبول میکندکه رهبری را بدست بگیرد. و با باقیمانده افرادش پراکنده شده به مکانهایی نسبتا امن پناه میبرند.بدون داشتن اسلحه های کافی و بدون داشتن آذوقه مناسب.

 

با کمک زنان شهر با کومک عده ای از سربازان هانری آنان دامی میگسترانند و تعداد زیادی از سربازان و افسران نازی را بشام دعوت میکنند. در این مهمانی بزرگ که برای آن اعضا خیلی زحمت کشیده بودند سرکرده زنان پاریسی که ریاست زنان مثلا بدکاره را به عهده داشت و خیلی میهن پرست بود با تمامی توانش مردم را برای برگذاری این مهمانی بزرگ بسیج مینماید هدف او این است که افراد مهم و افسران و سربازان آلمانی را در یک جا جمع کنند و بعد آنجا را منفجر نموده همه آلمانها را بکشند. این زن که یک زن میهن پرست و بسیار ثروتمند است هلن نام دارد این هلن با کلارا که بعدا نام هلن را برگزید فرق میکند. آن شب سربازان و پارتیزانهای فرانسوی باکمک زنان شهر پاریس یک مهمانی بسیار مجلل ترتیب دادند  و شراب و غذا های فراوان تهیه دیدند  تا همه رامست و مدهوش نمایند و بعد آنجا را یا بمباران کنند و یا با مواد منفجره آتش زنند. ولی گروه محافظ به رهبری سرهنگ هوشیارانه نقشه را کشف میکنند و عده زیادی را نجات میدهند ولی با همه اینکار ها بمبارانها سرموقع بسیاری از آلمانها را غافلگیر میکند و در این حادثه بسیاری از زنان پاریسی هم کشته راه وطن میشوند. هلن در این حادثه کشته میگردد و جانشین او دوست آلمانی اش میشود که کلارا نام داشت و خواهر سرهنگ بود. این دو قبلا با هم خیلی دوست بودند و برای زنان بدکاره فرانسوی کارهای بسیار سودمندی انجام دادند بطوریکه وضع آنان خیلی بهتر از قبل شده بود. کلارا که به هلن هم بسیار شبیه بوده اینطور وانمود مینماید که همان هلن است و به نام هلن مشغول کار میشود.

 

اگر من بخواهم شرح تمامی افرادی که در این داستان کاری انجام داده اند را بنویسم بایست ده ها صفحه دیگر هم سیاه بکنم این است که میخواهم تا آنجا که ممکن است کوتاه نویسی کنم. هلن با برادرش سرهنگ دارای مشگلی بزرگ هستند آنان هیتلر را دوست ندارند و از دیکتاتوری و کارهای غیر انسانی او رنج بسیار میبرند. آنان میبینند که کسانی هم که برای هیتلر کار میکنند بهمان مرض دیکتاتور و خشونت و کشت و کشتار مردم بیگناه متعاد شده اند. مثلا فرمانده آنان هم یک دیوانه مثل همان هیتلر است منتهی یک دیکتاتور بسیار کوچکتر. تمامیت خواهی و خواهی های دیکتاتور ها آنان را کلافه کرده است ولی از طرف دیگر هم نمیخواهند به آلمان خیانت کنند و به فرانسویان همه رازها را بگویند و سربازان آلمان را به شکست و کشته شدن بکشانند. این است که بر سر یک دوراهی قرار دارند. آنان میخواهند به فرانسویان خدمت کنند ولی دوست ندارند که ذلت و شکست هم میهنان آلمانی خود را هم ببینند. بدین ترتیب با وجود همه مشگلات آنان به فرمانده و آلمانها و شاید هم هیتلر وفادار ماندند و صادقانه خدمت نمودند. چندین نقشه آنان نقش بر آب شد و هلن و سرهنگ میکوشیدند که انبار مهمات آلمان ها رابه هانری و سربازانش تسلیم کنند ولی بعدش از اینکه فکر میکنند که سربازان آلمانی زیادی کشته خواهند شد و شکست سختی خواهند خورد پشیمان میشوند  و از همکاری بیشتر خود داری میکنند. ماری خواهر الکساندر به ماجری وارد میشود او دیگر آلمان نیست وهیچ علاقه ای هم به آلمانها ندارد اوست که بجای هلن کاردی به قلب فرمانده دیکتاتور آلمانی میزند و او را میکشد.

 

هلن هم بین فرانسویان محبوبیت دارد و هم میان آلمانها او سعی میکند که رابطه انسانی بین این دو برقرار کند ولی متاسفانه جنگ میخواهد تمامی رابطه های انسانی را از بین ببرد و دیکتاتور تنها خشونت و ثروت و قدرت میخواهد. سرهنگ بجای فرمانده می نشیند در جنگی که بین او و سربازان هانری در میگیرد هلن باکوشش بیشمار خود سعی میکند که تعداد قربانیان جنگ حداقل باشد و از جاده باریکی به انبار مهمات هانری دست پیدا میکند و هانری مجبور میشودعقب نشینی کند و ظاهرا شکست بخورد ولی از کشته شدن سربازانش هم جلوگیری هلن جلو گیری میکند.

 

اکنون اوضاع در میان آلمانی ها خیلی بهتر شده است سرهنگ دیگر آن دیوانه گی های فرمانده سابق فریچ را ندارد بلکه سعی میکند با انسانیت بیشتر کارها را حل و فصل کند.  جنگ میان آلمان و فرانسه روز به روز وسعت بیشتری بخود میگیرد فرانسه آزاد هم محدود تر میشود. روبرت و هلن با هم در نزد سرهنگ خدمت میکنند ولی روز گار بازیهای بیشتری در سر دارد.  هیتلر کم کم دارد به بالای هرم قدرت نزدیک میشود.

 

اکنون اتریش وفرانسه و بسیاردیگر از کشورهای کوچک اروپایی مال اوست و او فاتح جنگ است ولی رقیب خطرناکش  هنوز میدان دار بود. هیتلر از این رقیب بسیار وحشت داشت انگلستان با سیاستهای مخوف خود میرود که جلوی پیشروی او را بگیرد. رومل فرمانده هیتلری در آفریقا نیز با کارهای بکر خود و فتح های مکررش بر اعتبار بین المللی هیتلر میافزاید.

 

ولی بالاخره در آخر داستان هیتلر از اوج قدرت بپایین خزید هیتلر مغلوب شد و غرور در او همچنان بود که تسلیم نشد و فرار کرد آری خود او هم از تاریکی های جنگی که افروخته بود فرار کرد جنگی که بخاطر جنون او برپا شده بود و اینهمه قربانی گرفته بود.

 

جنون و تمامیت خواهی هیتلر تمامی اروپا و تمامی دنیا را بخاک و خون کشانید. فرانسه وسایر کشورهای مغلوب با سعی و مجاهدتهایشان دوباره شاهد پیروزی را در آغوش کشیدند و همه کسانی که در تاریکی های شب فرار کرده بودند به روشنایی صلح رسیدند. هیتلر مردی که از هیچ و هچ به آن چنان قدرتی رسیده بود دوباره هیچ و هچ شد.فداکاری و جانبازی سربازان رشید اروپایی توانست که اروپا را از چنگال دیوانه ای مثل هیتلر نجات بخشد. هانری والکساندر دو افسر خوب فرانسوی با وجود شکست های پی در پی کمر شکن از میدان بدر نرفتند و همچنان ایستادگی کردند و آنقدر مقاومت نمودند و دچار یاس و نا امیدی نشدند تا بالاخره میهن عزیزشان را نجات دادند البته با همکاری سایر کشورها و آمریکا توانستند که استقلال دوباره خودرا بیابند. آری آنان در بما درس عبرت میدهند که اگر با هم باشیم هیچوقت شکست نخواهیم خورد از زیر کار در برویم و کوشا باشیم ولو اینکه قدرت عظیمی مثل شبح هیتلری بر ما سایه گستر شده باشد. قدرت وحشت زای هیتلری درهم کوبیده شد و فرمانده های هیتلری یکی بعد از دیگری فرار کرده و یا کشته شدند ویا به دادگاه ها کشانیده شدند. آنان که آنقدر ظلم کرده بودند به مکافات خودشان رسیدند. ستمکاران در آتشی که خود افروخته بودند سوختند و از میان رفتند. کلارا و روبرت که انسان باقی مانده بودند و برادرش سرهنگ که در هنگام جنگ و فتح و ظفر دچار غرور نشده بودند و مهربان و انسان بودند مورد حمایت مردم قرار گرفتند و توانستند که آزاد باشند و زندگی کنندآنان که خود را گم نکرده بودند بالاخره از تاریکی های جنگ نجات یافتند. اگر در آلمان خانواده هایی مهربان را میبیند که خوشبخت هستند بدانید آنان همان کسانی هستند که فتح و ظفر آنان را مغرور و دیوانه نکرده است. بدانید که قدرت جنگ و فتح آنان رااز خود بیخود نکرده بود. کلارا و روبرت ماموریتی یافته بسوی ایتالیا رفتند  وسالم بدانجا رسیدند و دیگر از جنگ وشعله های سرکش آن که میرفت خاموش شود در امان بودند.

 

سرهنگ هم بسوی آلمان برای ماموریتی بهتر روانه میگردد وهیتلر هم چون شمعی سوخته شده کم کم تحلیل میرود . همه از جنگ و تاریکی های وحشت افزای آن خسته شده بودند هنوز پیکر آنان در زیر ضربات وارده جنگ اول جهانی آسایش نیافته بود که جنگ دوم شروع شد. مد جنگ که راستی چه مد بدی است وحشتناک شاید این هم یکی از ترقیات و تمدن بشری است  که بایست هر چند وقتی برای خودخواهی هایشان و بیشتر طلبی هایشان یک جنگ بین المللی راه بیندازند. آری اگر مردم ایمان به عشق و محبت داشتند شعله جنگ آنان را در خود نمیسوزانید. گفتار مسیح اگر در گوششان بود همه آنان زیر پرچم نفرت و کینه نمیرفتند. و برادر کشی نمیکردند.

 

راستی چرا هیتلر ها بوجود میآیند تا بشر با بخاک و خون بکشند؟ آیا تقصیر از همه ما نیست که با بی تفاوتی باعث ظلم و ادامه ظلم میشویم؟ اگر از همان شروع ظلم با آن مخالفت جدی شود ظلم ها نمیتوانند پا بگیرند. اگر اجتماع خوب باشد و افراد را خوب تربیت کند و جلوی آنان سدهای بی انصافی نگذارد  و مانع ترقی علمی و معنوی و مادی آنان نشود و خودخواهی ها کنار گذاشته شود جنگ هم از میان خواهد رفت. این ظلم و جور است که پایه جنگفرار از تاریکی ها ( قسمت سی ام)

 

در آن شبی که الکساندر فرانسوی از اطراف پاریس به شهر میآمد  وضع شهر را دگرگون  ودرهم دید. دگرگونی شهر ثابت میکرد که وضع غیر عادی است سپاه سواره و موتوریزه و پیاده نظام آرتش هیتلری وارد میشدند و فرمانده های لشگرهای هیتلر در فرانسه بودند الکساندر آنشب بخانه میرفت ولی او دیگر خانه ای نداشت . خانه اش خرابه شده بود غمناک بخارج شهر کشانیده شد و بخیابانها پناه برد. در راه از دیدن مرگ مادر او را داغدار تر از بیش نمود و کینه ای عجیب به آلمانها پیدا کرد. وی بدن بی جان مادر را گول کرد و به سرداب منزل برد و در آنجا اورا دفن کرد و سپس خانه مخروبه را ترک نمود. وی به سرباز خانه اش رفت وضع آنجا را هم درهم و مغشوش دید. سرکرده سربازان از ناحیه شکم و گلو تیر خورده بود و در حال جان کندن بود . او جانشین سرکرده بود زیرا معاون اول وی هم بود . ماری خواهر الکساندر هم پهلوی او میآید و اطلاع میدهد که برادرمشترکشان نیزدر حال مرگ است او با سرعتی عجیب خود را به بالین برادر میرساند ولی برادر را نمی تواند ببنید زیرا هنگامیکه او میرسد برادر هم میمیرد. لبخندی بر گوشه لبان برادر مرده اش نقش بربسته بود الکساندر به حالتی نزدیک به جنون میرسد . الکساندر که از این همه ناراحتی های جنگ دچار یکنوع جنون شده است از گرفتن مقام فرماندهی سر باز میزند و هانری دوست وی قبول میکندکه رهبری را بدست بگیرد. و با باقیمانده افرادش پراکنده شده به مکانهایی نسبتا امن پناه میبرند.بدون داشتن اسلحه های کافی و بدون داشتن آذوقه مناسب.

 

با کمک زنان شهر با کومک عده ای از سربازان هانری آنان دامی میگسترانند و تعداد زیادی از سربازان و افسران نازی را بشام دعوت میکنند. در این مهمانی بزرگ که برای آن اعضا خیلی زحمت کشیده بودند سرکرده زنان پاریسی که ریاست زنان مثلا بدکاره را به عهده داشت و خیلی میهن پرست بود با تمامی توانش مردم را برای برگذاری این مهمانی بزرگ بسیج مینماید هدف او این است که افراد مهم و افسران و سربازان آلمانی را در یک جا جمع کنند و بعد آنجا را منفجر نموده همه آلمانها را بکشند. این زن که یک زن میهن پرست و بسیار ثروتمند است هلن نام دارد این هلن با کلارا که بعدا نام هلن را برگزید فرق میکند. آن شب سربازان و پارتیزانهای فرانسوی باکمک زنان شهر پاریس یک مهمانی بسیار مجلل ترتیب دادند  و شراب و غذا های فراوان تهیه دیدند  تا همه رامست و مدهوش نمایند و بعد آنجا را یا بمباران کنند و یا با مواد منفجره آتش زنند. ولی گروه محافظ به رهبری سرهنگ هوشیارانه نقشه را کشف میکنند و عده زیادی را نجات میدهند ولی با همه اینکار ها بمبارانها سرموقع بسیاری از آلمانها را غافلگیر میکند و در این حادثه بسیاری از زنان پاریسی هم کشته راه وطن میشوند. هلن در این حادثه کشته میگردد و جانشین او دوست آلمانی اش میشود که کلارا نام داشت و خواهر سرهنگ بود. این دو قبلا با هم خیلی دوست بودند و برای زنان بدکاره فرانسوی کارهای بسیار سودمندی انجام دادند بطوریکه وضع آنان خیلی بهتر از قبل شده بود. کلارا که به هلن هم بسیار شبیه بوده اینطور وانمود مینماید که همان هلن است و به نام هلن مشغول کار میشود.

 

اگر من بخواهم شرح تمامی افرادی که در این داستان کاری انجام داده اند را بنویسم بایست ده ها صفحه دیگر هم سیاه بکنم این است که میخواهم تا آنجا که ممکن است کوتاه نویسی کنم. هلن با برادرش سرهنگ دارای مشگلی بزرگ هستند آنان هیتلر را دوست ندارند و از دیکتاتوری و کارهای غیر انسانی او رنج بسیار میبرند. آنان میبینند که کسانی هم که برای هیتلر کار میکنند بهمان مرض دیکتاتور و خشونت و کشت و کشتار مردم بیگناه متعاد شده اند. مثلا فرمانده آنان هم یک دیوانه مثل همان هیتلر است منتهی یک دیکتاتور بسیار کوچکتر. تمامیت خواهی و خواهی های دیکتاتور ها آنان را کلافه کرده است ولی از طرف دیگر هم نمیخواهند به آلمان خیانت کنند و به فرانسویان همه رازها را بگویند و سربازان آلمان را به شکست و کشته شدن بکشانند. این است که بر سر یک دوراهی قرار دارند. آنان میخواهند به فرانسویان خدمت کنند ولی دوست ندارند که ذلت و شکست هم میهنان آلمانی خود را هم ببینند. بدین ترتیب با وجود همه مشگلات آنان به فرمانده و آلمانها و شاید هم هیتلر وفادار ماندند و صادقانه خدمت نمودند. چندین نقشه آنان نقش بر آب شد و هلن و سرهنگ میکوشیدند که انبار مهمات آلمان ها رابه هانری و سربازانش تسلیم کنند ولی بعدش از اینکه فکر میکنند که سربازان آلمانی زیادی کشته خواهند شد و شکست سختی خواهند خورد پشیمان میشوند  و از همکاری بیشتر خود داری میکنند. ماری خواهر الکساندر به ماجری وارد میشود او دیگر آلمان نیست وهیچ علاقه ای هم به آلمانها ندارد اوست که بجای هلن کاردی به قلب فرمانده دیکتاتور آلمانی میزند و او را میکشد.

 

هلن هم بین فرانسویان محبوبیت دارد و هم میان آلمانها او سعی میکند که رابطه انسانی بین این دو برقرار کند ولی متاسفانه جنگ میخواهد تمامی رابطه های انسانی را از بین ببرد و دیکتاتور تنها خشونت و ثروت و قدرت میخواهد. سرهنگ بجای فرمانده می نشیند در جنگی که بین او و سربازان هانری در میگیرد هلن باکوشش بیشمار خود سعی میکند که تعداد قربانیان جنگ حداقل باشد و از جاده باریکی به انبار مهمات هانری دست پیدا میکند و هانری مجبور میشودعقب نشینی کند و ظاهرا شکست بخورد ولی از کشته شدن سربازانش هم جلوگیری هلن جلو گیری میکند.

 

اکنون اوضاع در میان آلمانی ها خیلی بهتر شده است سرهنگ دیگر آن دیوانه گی های فرمانده سابق فریچ را ندارد بلکه سعی میکند با انسانیت بیشتر کارها را حل و فصل کند.  جنگ میان آلمان و فرانسه روز به روز وسعت بیشتری بخود میگیرد فرانسه آزاد هم محدود تر میشود. روبرت و هلن با هم در نزد سرهنگ خدمت میکنند ولی روز گار بازیهای بیشتری در سر دارد.  هیتلر کم کم دارد به بالای هرم قدرت نزدیک میشود.

 

اکنون اتریش وفرانسه و بسیاردیگر از کشورهای کوچک اروپایی مال اوست و او فاتح جنگ است ولی رقیب خطرناکش  هنوز میدان دار بود. هیتلر از این رقیب بسیار وحشت داشت انگلستان با سیاستهای مخوف خود میرود که جلوی پیشروی او را بگیرد. رومل فرمانده هیتلری در آفریقا نیز با کارهای بکر خود و فتح های مکررش بر اعتبار بین المللی هیتلر میافزاید.

 

ولی بالاخره در آخر داستان هیتلر از اوج قدرت بپایین خزید هیتلر مغلوب شد و غرور در او همچنان بود که تسلیم نشد و فرار کرد آری خود او هم از تاریکی های جنگی که افروخته بود فرار کرد جنگی که بخاطر جنون او برپا شده بود و اینهمه قربانی گرفته بود.

 

جنون و تمامیت خواهی هیتلر تمامی اروپا و تمامی دنیا را بخاک و خون کشانید. فرانسه وسایر کشورهای مغلوب با سعی و مجاهدتهایشان دوباره شاهد پیروزی را در آغوش کشیدند و همه کسانی که در تاریکی های شب فرار کرده بودند به روشنایی صلح رسیدند. هیتلر مردی که از هیچ و هچ به آن چنان قدرتی رسیده بود دوباره هیچ و هچ شد.فداکاری و جانبازی سربازان رشید اروپایی توانست که اروپا را از چنگال دیوانه ای مثل هیتلر نجات بخشد. هانری والکساندر دو افسر خوب فرانسوی با وجود شکست های پی در پی کمر شکن از میدان بدر نرفتند و همچنان ایستادگی کردند و آنقدر مقاومت نمودند و دچار یاس و نا امیدی نشدند تا بالاخره میهن عزیزشان را نجات دادند البته با همکاری سایر کشورها و آمریکا توانستند که استقلال دوباره خودرا بیابند. آری آنان در بما درس عبرت میدهند که اگر با هم باشیم هیچوقت شکست نخواهیم خورد از زیر کار در برویم و کوشا باشیم ولو اینکه قدرت عظیمی مثل شبح هیتلری بر ما سایه گستر شده باشد. قدرت وحشت زای هیتلری درهم کوبیده شد و فرمانده های هیتلری یکی بعد از دیگری فرار کرده و یا کشته شدند ویا به دادگاه ها کشانیده شدند. آنان که آنقدر ظلم کرده بودند به مکافات خودشان رسیدند. ستمکاران در آتشی که خود افروخته بودند سوختند و از میان رفتند. کلارا و روبرت که انسان باقی مانده بودند و برادرش سرهنگ که در هنگام جنگ و فتح و ظفر دچار غرور نشده بودند و مهربان و انسان بودند مورد حمایت مردم قرار گرفتند و توانستند که آزاد باشند و زندگی کنندآنان که خود را گم نکرده بودند بالاخره از تاریکی های جنگ نجات یافتند. اگر در آلمان خانواده هایی مهربان را میبیند که خوشبخت هستند بدانید آنان همان کسانی هستند که فتح و ظفر آنان را مغرور و دیوانه نکرده است. بدانید که قدرت جنگ و فتح آنان رااز خود بیخود نکرده بود. کلارا و روبرت ماموریتی یافته بسوی ایتالیا رفتند  وسالم بدانجا رسیدند و دیگر از جنگ وشعله های سرکش آن که میرفت خاموش شود در امان بودند.

 

سرهنگ هم بسوی آلمان برای ماموریتی بهتر روانه میگردد وهیتلر هم چون شمعی سوخته شده کم کم تحلیل میرود . همه از جنگ و تاریکی های وحشت افزای آن خسته شده بودند هنوز پیکر آنان در زیر ضربات وارده جنگ اول جهانی آسایش نیافته بود که جنگ دوم شروع شد. مد جنگ که راستی چه مد بدی است وحشتناک شاید این هم یکی از ترقیات و تمدن بشری است  که بایست هر چند وقتی برای خودخواهی هایشان و بیشتر طلبی هایشان یک جنگ بین المللی راه بیندازند. آری اگر مردم ایمان به عشق و محبت داشتند شعله جنگ آنان را در خود نمیسوزانید. گفتار مسیح اگر در گوششان بود همه آنان زیر پرچم نفرت و کینه نمیرفتند. و برادر کشی نمیکردند.

 

راستی چرا هیتلر ها بوجود میآیند تا بشر با بخاک و خون بکشند؟ آیا تقصیر از همه ما نیست که با بی تفاوتی باعث ظلم و ادامه ظلم میشویم؟ اگر از همان شروع ظلم با آن مخالفت جدی شود ظلم ها نمیتوانند پا بگیرند. اگر اجتماع خوب باشد و افراد را خوب تربیت کند و جلوی آنان سدهای بی انصافی نگذارد  و مانع ترقی علمی و معنوی و مادی آنان نشود و خودخواهی ها کنار گذاشته شود جنگ هم از میان خواهد رفت. این ظلم و جور است که پایه جنگ را استوار میکند. هیچوقت کسانی که روحیه دیکتاتوری دارند هم وحشی نخواهند شد تا در مرحله ای که به قدرت رسیدند خطرناک شوند قلبی که با عشق و محبت پر شده باشد هیچوقت حاضر به ظلم و جور نیست. پس بهتر نیست که بجای حق کشی و ظلم دادگستر باشیم و همه ما عدالت و انسانیت را پیشه خود سازیم ما همه بنده خدایی هیستیم که نمی خواهدبر روی هم شمشیر یکشیم

  

آیا چند روز زندگی ما که به تار مویی بسته است و گره خورده  وقدرت آن بقدری کم است که فردا را ندانیم که چه خواهد شد و آیا باز هم ما هستیم که تا زندگی کنیم. آیا ارزش دارد که ظلم کنیم و بی انصاف باشیم. ما همه فرزندان مرگ هستیم آیا اگر قدرتمند شویم بایست ظالم بشویم؟  ما که پایانی جز مرگ نداریم پس چرا از خود نام نیکی بیادگار نگذاریم؟ قدرت ثروت همه با مرگ تمام خواهند شد بعد از مرگ نه قدرتی باقی میماند و نه ثروتی. پایان زندگی مردم و همه مردم همان مرگ

است  آیا بهتر نیست که این چند روزه زندگی را اقلا شاد باشیم و برای دیگران هم شادی به ارمغان بیاوریم. و دیگران را هم شاد کنیم. همه بهم مهر ورزی کنیم شاگردان به معلمان و دبیران و استادان به دانشجویان بامهر و محبت برخورد کنند تا همه همدیگر را دوست داشته باشیم و دنیا بهست برین شود. آنوقت هست که همه دستورات بخوبی و با مهربانی اجرا خواهد شد و هیچ کس دنبال رشوه خواری دزدی و هیزی نخواهدبود. اگر رشوه خواری دزدی و هیزی پایان پذیرد آیا دنیا بهتر نخواهد شد اگر بی تفاوتی بی انصافی و ظلم ریشه کن شود آیا همه چیز بهتر نخواهد شد.

 

تمام علل پیدایش عقده ها در همان بچگی و کودکی است موقع تحصیل و موقع کودکی که انسان حساس و لطیف است  و خشم و عشق در انسان نقش میبندد. در موقع قدرت هم دوستان را فراموش نکنید و بهمه مهربان باشید. عشق های گذشته خود را دور نیاندازید محبت وعشق تنها اکسیری است که بشر را زنده نگاه خواهد داشت. آنرا از خود دور نسازید اگر محبت وعشق مادر نسبت به کودک قوی باشد آنقدر که او لوس بار نیاید او هم در بزرگی عشق را درک خواهد کرد و شخصی رحیم و خوب بار خواهد آمد. در عوض اگر کودکی از همان دوران از همه توسری بخورد و تحقیر شود انسانی ملایم بار نخواهد آمد. پدران ومادران  فرزندان خودتان را خوب تربیت کنید شما در پیش خدا مسول هستید آنان بهترین یادگارهای شما هستند که در موزه زندگی باقی خواهند ماند پس آنان را تا میتوانید خوب تربیت کنید تا در آینده خود شما اولین ضربه را ان همانان نخورید فرزند بد برای پدر و مادرش دردسر ساز خواهد شد. در کودکی تربیت خیلی آسان است چنانچه درخت تازه و نهال جوان هم قابل تربیت است و هر طور که بخواهید میتوانید آنرا راست و یا کج پرورش دهید ولی درخت کهن امکان تربیت را ندارد این شمایید که اجتماع را درست میکنید. هیچ کودکی خوش قلب و یا جنایتکار به دنیا نمیآید این شماها هستید که اخلاق بد و رزل اورا پرورش میدهید. آری آنوقت که همه انسانهایی والا و خوب باشند همه میتوانند در آرامش و صلح راحت و برابر زندگی کنند . زندگی و تاریخ هیتلر بایست برای ما سر مشق باشد ممکن است که خیلی هم ترقی کنیم و پیشرفت داشته باشیم ولی دست بالای دست بسیار است واگر ظالم باشیم روزی سقوط خواهیم کرد و از سقوط ما خیلی ها خوشحال خواهند شد. در موقع قدرت و ترقی نباید خودخواه و خود بین شویم و در موقع قدرت نبایست خطرناک  و بی انصاف باشیم. دوستان من همه شما سعی کنید تا راهی مثبت بروید  تا اجتماع کم کم خوب و بهتر شود و مردم و اجتماع به شما افتخار کنند.ا گر ظلم دیدید سعی کنید مهر ورزی بنمایید نه اینکه خودتان هم ظالمی دیگر بشوید. بخشش کنید و با مهربانی مشگلات را حل کنید.  مرگ را همیشه بخاطر بیاورید فدا کار باشید تا همه راه شما را دنبال کنند. آنوقت میتوانیم فریاد بزنیم که از ای کسانیکه از تاریکی های جنگ نفرت دزدی و فساد فرار نموده اید بیایید تا در روشنایی صلح و صفا وعشق  و محبت با هم زندگی کنیم آری ای کسانیکه از تاریکی های جنگ فرار کرده اید حالا بیایید در صلح و دوستی بسر ببریم. بیایید تا در روشنایی دوستی و ایمان به عشق زندگی کنیم هوس شهوت و خود خواهی ها را در خودمان بکشیم و تنها نفع شخصی را در زندگی در نظر نگیریم. به خوشبختی های دیگران هم توجه داشته باشیم  و درکارهای خود فکر کنیم که مقصود از جنگ صفوف درخشان و زرین و زرق برق دار رژه ها وسان سپاه های الوان و رنگارنگ نیست بلکه کشت و کشتار های در پس آنست و مرگ و نیستی و بی خبری و فساد دزدی و ظلم که در پس موزیک نظامی جنگ و دسته های مرتب سربازان خوش پوش و افسران با یال و کوپال پنهان شده است. بایست که یک قانون انسانی اجرا شودو خودخواهی ها و فساد ها و دزدیها کنترل شود با قانون از کجا آورده ای میشود براحتی به جنگ با دزدی رفت. گروهی کشته میشوند که تا گروهی به قدرت بیشتری برسند که این منصفانه نیست. همه بایست خوب تربیت شود و بشر قابل تربیت و اصلاح است. جنگ ها بایست جنگ با خودخواهی ها و کارهای زشت و دفاع از انسانهاباشند وکاری نکیند که دوباره شعله های جنگی بدتر و زشت تر آتش افروزی نماید. مرگهای جوانان  که شعله های داغ بر چهره ماداران میگذارد که پسران و شوهران و پدران خودرا در جنگ از دست داده اند این داغ ها قابل شستشو نیست. صدماتی که این مادران و دختران خورده اند قابل جبران نیست. پس ریشه جنگهای وحشیانه بایست کنده شود.

 

حق بایست به صاحب حق داده شود وگرنه که اجتماع بی انصاف است وباعث شیوع بیماری عقده های خواهد شد که بعد همان اجتماع بایست تاوانی سنگین بپردازد. داستان کلارا  یا هلن  برادرش سرهنگ کارل اتو  فرمانده سرتیپ فریچ بایست برای ما عبرت انگیز باشد. سرتیپ فریچ بالاخره با کارد یک زن کشته شد. ولی کلارا وسرهنگ برادرش با احترام و با آبرومندی ادامه زندگی دادند.

 

آیا وقتی شما به گلهای سرخ و سپید مینگرید که آنطور معصومانه بر ساقه های سبز نشسته اند بازه هم هوس به خودخواهی ها میکنید. شما بایست خود خواهی ها و تمامیت طلبی ها را در خودتان بکشید. خود خواهی که از میان برود جنگها و فساد ها هم از بین خواهند رفت. زیرا جنگها برای خود خواهی هایی است که آتش غضب آن را افروخته است و دوستی آبی است که غضب را فرو مینشاند. چرا بایست کسانی غضبناک شوند  و دل افسرده  تا عقده هایشان آنانرا وحشی و خطرناک بسازد تا در مرحله ای که بقدرت رسیده اند وحشیگری کنند و ظالم بشوند.

  

روحانیون گرامی شما مشعلدار دین ها هستید بایست سعی کنید که نکته های ضعف اجتماع از بین برود تا همه و مخصوصا جوانان شیفته وار بسویتان بیایند. و در پرتو دین و دانش شما بهتر زندگی کنند. شماوارث دین و دانش هستید مسول هستید که اجتماع از نظر علمی و معنوی و مادی ترقی کند. وگرنه کار شما مورد قبول واقع نخواهد شد.

 

آیا حیف نیست که با وجود شما جوانان دلمرده غمگین و وحشی و فاسد شوند باید مسلح شوید زیرا بشر دین وارسته میخواهد نه دین دو رویی و ظلم بدون دانش و دین بشر سالم نخواهد ماند همه قربانیان اجتماع تقصیر شماست که در تربیت آنان بی تفاوتی کرده اید. این بی تفاوتی شماست که روز به روز تعداد قربانیان را بیشتر و بیشتر میکند. جوانان بایست به دانش و دین پناه ببرند نه به اعتیاد فساد و دزدی هیزی؟ خدا چنین میخواهد که بشرش در دین و دانش زندگی کند و از لحاظ علمی و معنوی و مادی ترقی کند. جنگ آتش هوس و خود خواهی  و تمامیت طلبی ها بایست از بین برودو در عوض آن قانون عدالت  و محبت بایست جاودان گردد. همه با  را استوار میکند.

 

عربان ایرانیان ترکان و اسراییل ها

 

ظاهرا این چهار قوم بزرگ هستند که در خاور میانه زندگی میکنند. مصریان که عرب نبودند بلکه آرامی بودند حالا چطور شده که خود را عرب میدانند خود بحثی جداگانه است. مردم سوریه و عراق هم که قاعدتا نبایست عرب باشند زیرا قومهایی دیگری بودند مثل آشورها و غیره بابلی ها و آفریقایی ها. مثلا مراکش بربر ها بودند. حضرت محمد با آن قدرت معنوی و نبوغ نظامی اش توانست همه این کشورها را فتح کند و به زیر پرچم اسلام ببرد. ترکان و ایرانیان که در قدیم یک ملت بودند و یا بهم خیلی نزدیک با سایر ملت ها مخلوط شدند. مثلا امروزه ترکان بایستی که با یونانیان و سایر ملت های روم شرقی مخلوط شده باشند.

 

ترکان گرچه اسلام آوردند ولی با گرفتن اسلام خلافت را هم از عربان گرفتندو مدتها این ترکان بودندکه بر عربان حکومت میکردند تا اینکه سیاستهای انگلستان آنان را از بدنه امپراتوری عثمانی جدا کرد. کشورهای کنونی خاور میانه یک کشورهای سیاسی است تا واقعی مثلا در عراق تاق کسری هست و یا کردان که مادی هستند در بیش از پنج کشور پراکنده شده اند.

 

تعداد عربان واقعی مگر چقدر است؟ اگر سرشماری بشود تمامی شبه جریره عربستان مگر چقدر جمعیت میتواند داشته باشد؟ آنان دو دریا را بنام خودکرده اند دریای عرب و دریای عمان. در صورتیکه تعداد آنان از ایرانیان بسیار کمتر است. با اینحال چشم دیدن یک خلیخ را بنام کشور ما آنهم بنام باستانی اش ندارند. که این حکایت از تمامیت طلبی آنان دارد.

 

ایرانیان مثل ترکان هیچوقت بر عربان حکومت نکرده اند. با اینحال عربان همیشه با ایرانیان بد رفتار کرده اند. البته این بدرفتاری را حتی با نوه پیامبر خودشان هم کرده اند آنان در حالیکه خود را مسلمان و تابع پیامبر حضرت محمد میدانستند نوه ها و خانواده های او را قرنها بوضعی دلخراش کشتند و یا مسموم کردند. کشتن امام حسین در کربلا بایست داغی برای همیشه بر چهره عربان باشد که در حالیکه خود را مسلمان میدانستند نوه پیامبر خود را سر بریدند؟ خوب دیگران چه توقعی میتوانند از آنان داشته باشند. بعد هم با عموزادگان خودکه یهودیها باشند همیشه خصومت کرده اند و همیشه در جنگ وستیز با آنان بوده اند. کلمیان در آنجا سلطنت داشتند و پادشاهان بزرگی از آنان در آن سرزمین حکومت میکرده اند. مثل حضرت سلیمان و داود و غیره و همه اینان بایست مورد احترام عربان باشند.

 

هم اکنون هم شیوخ عرب بنام اسلام همه در آمد نفتی را بحساب خود در کشورهای فرنگ میگذارند و وضع فرهنگ و علم و دانش و مادی مردم بسیار اسفبار است. شیوخ عرب در کاخهای عاج و طلا زندگی میکنند و بچه عرب فلسطینی آب ندارد و غذا ندارد.

 

عربان تمامی امامان شیعه را کشتند و یا مسموم کردند. نمیدانم ملتی که فرزندان و نوادگان وخانواده پیامبر خودرا قتل عام میکند بچه چیز میتواند غره باشد؟ About the dictator ship of Arabs

The Turks were the master of Arabs for many years, Ottoman Empire, but the Iranian never did it? The Isralei says the same thing, the Arabs have so many coutries, why the Jew should not have even one country? They had huge kingdom there in the past or not? The Arabs are very greedy, and they want everything even they want to change the people religions, language and cultures or not? I mean they did the same thing with Jew. They do not want them in their side, they are their cousins or not. i 

The dictatorship of Arabs and their cruel way of killing Hossein

مقایسه دیکتاتوری عربان با دیکتاتوری هیتلر

 

خیلی از ایرانیان تمامی عقب افتادگی های ملل خاور میانه بخصوص ایران را از چشم عربان میبینند. خلفای عرب با حیله و تزویر ایرانیان و سرداران ایرانی را برعلیه هم تشویق میکردند تا یک پارچگی ایرانیان انجام نشود مثالش همان تحریک افشین بر علیه بابک خرم دین است. که از طرف کشته میشد به نفع خلیفه بود. درست مثل سیستم های پیچیده کنونی که با تفرقه و بلوا و تبلیغات وسیع ابر قدرتهای پنهان و آشکار هر کاری که بخواهند انجام میدهند ولی مشگل اصلی همانا مردم  دنیای سوم هستند که خود فروخته خاین آنان میشوند به عبارت دیگر اگر عربان به ایرانیان ظلم میکردند با فکر و نقشه آنان بود ولی بدست خود ایرانیان خود فروخته و خاین انجام میشد و اینکه تمامی تقصیر ها را گردن عربان تنها بگذاریم شاید منصفانه نباشد. هر کسی فکر منافع کشور خودش است و دلیلی ندارد که عربان فکر منافع ایرانیان باشند. همین طور که آمریکا و سوریه و چین هم فکر منافع خودشان هستند و ما وسیله ای برای منافع و حفظ منافع آنان هستیم وبس.

 

ولی این خیانت عربان تنها بما نیست آنان بخودشان هم خیانت کرده اند مثلا با وجود اینکه میگفتند که مسلمانند و به حضرت محمد معتقد هستند نوه های همان پیامبرانش حضرت حسین را سر بریدند و سرهایشان را سر نیزه کردند. خوب وقتی آنان به نوه پیامبر خود رحم نمیکنند ما چه توقعی میتوانیم داشته باشیم. آنان همان طور که میدانید تمامی امامان که خانواده حضرت رسول هم بودند را کشتند و یا سر بریدند و یا مسموم کردند.

 

عربان تعدادشان بسیار کمتر از ایرانیان است با وجود این دو دریا بنام آنهاست دریای عرب و دریای عمان و ایرانیان هیچوقت نخواستند که اسم این دو دریا را که هم مرز ایران هست عوض کنند و آنرا دریای ایران بنامند. اینطور که بعضی اسناد رو میکنند حتی حضرت امام حسین به ایرانیان مهر و محبتی نداشته است و اینکه همسرش هم دختر یزدگرد پادشاه ایرانی بوده هنوز سندی از آن بدست نیامده است با وجود این ایرانیان برای او عزا داری میکنند ولی عربان نمیکنند. 

 

عربان و شیوخ بسیار ثروتمند شان روی تپه هایی از دلار خر غلط میزنند و در کاخهای تلاکاری و عاج کاری زندگی میکنند و کل اتوموبیل آنان از نقره و تلا ساخته میشود در حالیکه میلیارد ها دلار ذخیره کرده اند فرزندان عرب کشور خودشان و مردمشان در فقر و فاقه زندگی میکنند و میگویند که مردم عرب غزه آب و غذای کافی ندارند. آنان سر کیسه هایشانرا که پول نفت و مال مردم وملت هایشان است در بانک های اروپا و آمریکا بحسابهای شخصی خود میخوابانند و برای آخرت خود ذخیره میکنند که در ورود به بهشت بی دلار نباشند.

 

عربان ثروتمند به عیش و نوش و تفریح و شهوت رانی و قمار و مشروب خواری مشغول هستند ولی اشخاص فقیر را بسختی مجازات میکنند اگر دور و بر اینکار بگردد؟ آنان همه نعمت های زندگی را برای خودشان میخواهند و به مردم وعده بهشت با حوریهای همیشه باکرده و غلمان های همیشه آماده وسفت سخت سخن میگویند.

 

یک کلیمی ایرانی میگفت عربان این همه کشور دارند و یک کشور کوچک مارا نمیتوانند ببینند و مرتب در حال برنامه ریزی برای تخریب آن هستند. ما در آن سرزمین سالها سلطنت کرده بودیم و پادشاهان بسیاری از ما در آن سرزمین سلطنت کرده اند ولی آنان میخواهند مارا بیرون کنند.  تازه ما عموزاده های ایشان هستیم.

 

همانطوریکه میدانید در بین چهارده میلیون یهودی  یکصد هشتاد نفر جایزه نوبل گرفته اند و بین یک میلیارد و نیم جمعیت مسلمان تنها سه نفر توانسته اند به این جایزه دست یابند و تعداد نوابغ در میان یهودیان بسیار زیاد است و نسبت به مسلمانان مثل همان مثال اول هست. خوب آیا بهتر نیست که این دو پسر عمو زاده ها با هم بسازند و در این دو روزه زندگی اینهمه با هم دشمنی و لجاجت نکنند. عربان هم اگر واقعا به اسلام معتقدند که بایست طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است را بکار بندند و پولهای مردم را به جای غارت و دزدی به مردم برگردانند و برای مردم دانشگاه بیمارستان کار و مسکن بسازند. نه اینکه مردم را برعلیه هم تحریک وخودشان به غارت اموال مردم مشغول شوند.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!