کاش بشود تو را چون نَفَسی فرو دهم
اگر بازدم بر نیاید چه باک؟ من کبودِ تواَم!
تو زُل زدهای به گلهای قالی و من به تو
دمی بعد، تو گل آن قالی و من، تاروپود تواَم!
ما چون دو عنصر شیمیائی به یکدگر حلّیم
به واکنشی که تو در وجود من و، من در وجود توام!
به ورشکستگی خویش میبالم که درین تجارت عشق
میخری همه مرا به یک اشاره، و من همه سود تواَم!
تو دشت سبز بیکران باش، آغوش بگشای و ببین
چه سان میخُروشَمت، چه سان `سپید رود` تو ام؟
نُت گمشدهای در مقام این ساز شگفت
پس بخوان که یک عمر نغمه ساز سرود تواَم!
موضوع رمانتیک، گاهی هم تراژیک میشود!
از آنست که من پرندهٔ عاشق خون آلود توام!
خرداد نود