موضوع فقر مزمن و اقتصاد عقب افتاده شهر Demolidi از شهرهای مرکزی ایندولند را همه دولتهایی که بعد از پیروزی انقلاب فوریه بر سر کار آمده بودند می دانستند و هنوز بعد از برگزاری 444 کنفرانس محلی و بین المللی راه حلی برای آن نمی یافتند. هر روز پیرمردان و پیرزنان در میدان مرکزی شهر جمع شده و از رویاهای مشترکشان برای آینده شهر صحبت میکردند که باهم نمیخواندند. آنها به جوانانی که از سوء تغذیه و اعتیاد رنج میبردند و چشمان گود افتاده داشتند و روسپیانی که ساعتها منتظر مشتری می ماندند، توضیح میدادند که در روزگار شاه شهید اوضاع خیلی بهتر از این بود ولی هیچگاه کسی حرفشان را باور نمیکرد. پیرمردان بعداز آنکه از حرافی خسته می شدند به خواب عمیقی فرو میرفتند که تا ساعت ده و بیست و دو دقیقه فردا صبح ادامه می یافت. در این مدت جوانان ∏3 بار نشئه شده و مجدداً خمار می گشتند. پیرمردی حشری ساعتها از گزینش دختری از بین روسپیانی که از زور گرسنگی چهرهایشان زرد و آب دماغشان جاری بود، مردد مانده و هر 15 دقیقه به ساعت سوئیسی زنجیر طلا که از جیب جلیقه مشکیش در می آورد، زل زده و بعداً به افق و نقطه مبهمی خیره می ماند.
سرانجام اعضای شورای شهر Demolidi بعد از کلی بررسی و استمداد از کارشناسان روسی و چینی و ونزوئلائی، نصب مجسمه ای از قهرمان انقلاب فوریه را در میدان انقلاب Plaza de la Revoluciónچاره ساز همه مشکلات ریز و درشت و نوید دهنده اقتصادی پر رونق برای شهر دانستند. طبق محاسبات اولیه، با نصب مجسمه صنعت توریسم شهر با رشد 10 درصدی مواجه شده و آینده روشنی به همه ساکنان شهر چشمک می زد. هر سال به دلیل کمبود بودجه، تهیه و نصب مجسمه به تعویق می افتاد تا اینکه به مناسبت سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب، با کمک دولت فدرال بودجه لازم برای اینکار تامین و هنرمند و مجمسه ساز بزرگ و معاصر روسAlexander Bourganov ( متولد 1935)، متعهد شد ظرف 12 ماه مجسمه را برای نصب آماده سازد. چینی ها هم تقبل کردند پایه ای محکم و در خور چنین مجسمه باشکوهی را با استفاده از آلیاژی سری در وسط میدان انقلاب پی ریزی نمایند.
با وجود آنکه کاغذ بازی های وحشتناکی بر ادارات دولتی روسیه حاکم است ولی این پروژه بر خلاف انتظار به خوبی پیش رفت و سرانجام درست هم زمان با شروع جشنهای سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب فوریه، در میدان انقلاب Demolidi نصب گردید. کار مجسمه ساز روس واقعاً شاهکار بود. یک اثر هنری بی بدیل. قهرمان انقلاب فوریه، سوار بر اسبی نقره ای، تفنگی بر دوش انداخته و با چشمان نافذ و مشهورش، به سوی غرب خیره شده بود. روزنامه های دولتی شرح مبسوطی در خصوص مشخصات مجسمه و جهت نصب آن، برای اطلاع عموم منتشر ساختند و توضیح دادند که همه چیز نشان دهنده آن است که قهرمان از شرق می آید و جهت حمله وی به سوی غرب و ارزش های فاسد آن و نشان دادن تقابل آشتی ناپذیر انقلاب فوریه با غرب و ادامه مبارزه تا حصول پیروزی نهائی بر همه کشورهای غربی و در راس آن آمریکاست.
تنها یک روز بعد از نصب مجسمه، شایعات زیادی در شهر پیچید. قیمت همه زمین هائی که سمت دم اسب بود(debajo de la cola de caballo)، ناگهان سقوط کرد. بورس بازان و دلالان زمین شایع کردند که از ماتحت اسب بوهای نامطبوعی متصاعد می شود و همه منطقه زیر دم را مسموم میکند. ظرف تنها 48 ساعت بعد از نصب مجسمه واژه های زیادی وارد ادبیات زبان اسپانیائی شده و آهنگ های مستهجنی ورد زبان همه ساکنان محله بدنام شهر گردید. شهر ناگهان به دو منطقه مهم زیر دم و بالای چشم (منظور چشم اسب) تقسیم شد. همه تاکسی های Demolidi برای بردن مسافر به منطقه زیر دم کرایه بالاتری را از مسافران درخواست و در مقابل اعتراض آنها می گفتند که هوای زیر دم بنا برتشخیص سازمان بهداشت جهانی مسموم است. برخی از مسافر کش های ترک میدان انقلاب زیر لب به شهردار که بانی این پروژه بود فحش های عجیب و غریبی می دادند (آروادین سیکیم، قورومساق، کپک اوغلی، دیوس، گوت ورن، ننه قحیبه، ایشک اوغلی ایشک،. ..) مردم منطقه زیر دم اسب را به اختصار (Cola Caballo) و یا CCمی گفتند. برخی نیز به تمسخر ایجاد CC Demolidi را در رقابت با Washington DC تفسیر می کردند.
شهردار Demolidi بنا بر عادات همیشگی ابتداء به این اخبار توجهی نکرد. دو هفته بعد اولین نشانه های وخامت اوضاع به صورت تعطیلی پروژه های بزرگ برج سازی از سوی بخش خصوصی در منطقه زیر دم اسب آغاز گردید. شهردار مجبور شد در نطق رسمی سالیانه خود به مناسبت سی و یکمین سالروز بنیانگذاری شهر (Demolidi شهری چند صد ساله است ولی بعد از انقلاب فوریه در همه اسناد دولتی ادعا می شود که این شهر بعد از پیروزی انقلاب ساخته شد و قبل از آن بیابانی لم یزرع بود) تلویحاً به موضوع پرداخته و بگوید:
"آنهائی که با نشر شایعات سعی در زیر سئوال بردن ارزش های انقلاب دارند، جنگ نرم به راه انداخته و آب به آسیاب آمریکای جنایتکار می ریزند"
این صحبتها نه تنها باعث آرامش مردم نشد بلکه بلافاصله شایعه پردازان صحبتهای شهردار را این گونه تفسیر کردند که منظور از جنگ نرم این است که اسب قهرمان فوریه اسهال گرفته و خروجیش نرم است و آب نیز نشان دهنده آن است که اسبه هر روز ادرار می کند. بعد از سخنرانی شهردار، قیمت زمین های زیر دم اسب 30 درصد دیگر سقوط کرد. همه کنسولگریهای خارجی مستقر در شهر، از دولت فدرال درخواست میکردند که در منطقه زیر دم اسب امنیت ندارند و خواهان انتقال سریع ساختمانهای خود به منطقه بالای چشم اسب شدند. نصب این مجمسه نتیجه عکس داد، نه تنها به تعداد توریست های شهر Demolidi اضافه نشد بلکه عده ای از اهالی هم مریض و مسموم شده و به روستاهای کوهستانی سلسله جبال آند مهاجرت کردند.
اخبار بحران شهر Demolidi به پایتخت نیز رسید. با توقف مسافرت توریست های غربی به شهر و ارزان شدن قیمت هتل ها به ویژه در منطقه زیر دم اسب، مردم شاهد هجوم توریست های روسی و چینی و هندی به شهر بودند. حتی تعدادی از سرخپوستان مونتانا که پدرانشان در 25 ژوئن سال 1876 در نبرد لیتل بیگ هورن ژنرال کاستر و سربازانش را قتل عام کرده و نسل های بعد از آن از جای خود تکان نخورده و به جائی مسافرت نکرده بودند به هزینه دولت فدرال ایندولند مسافرتی مجانی به Demolidi کرده و از کلیه اهداف انقلابی دولت و شهردار حمایت و قول دادند تا در بازگشت به آمریکا دوباره جنگ با سفید پوستان را از سر گرفته و با تیرهای زهرآگین مستقیماً به کالسکه های سفیدپوستان حمله کنند.
صاحبان هتل ها برای تامین هزینه های ثابت و کسب حداقل درآمد، اطاق های خود را با کمترین قیمت در اختیار روسها قرار می دادند. رانندگان تاکسی و شخصی های مسافر کش در مدت بسیار کوتاهی کلی فحش روسی یاد گرفته و به شهردار ناسزاهای روسی می داند. (بلیاد،خوی، پیزدا، موداک، یبات،. ..)
بحران مجسمه هر روز عمیق تر می شد. در این میان شهردار و مشاورانش شب و روز نداشتند. آنها گز نکرده بریده بودند. اصلاً قبل از نصب مجسمه فکر نمیکردند که اوضاع آینقدر خراب شود. یکی از مشاوران شهردار، برچیدن مجسمه و برگرداندن وضعیت به قبل را پیشنهاد کرد که انقلابیون دو آتشه عضو شورای شهر، این کار را اقدامی ضد انقلابی و پیشنهاد دهنده را مستحق اعدام دانستند. آنها استدلال کردند که اینکار در واشنگتن به شکست انقلاب فوریه تعبیر خواهد شد و امپریالیستها از صداقت انقلابیون سوء استفاده خواهد کرد. سرانجام فکر بکری به مخیله شهردار رسید. جهت مجسمه را درست بر عکس کنند، یعنی پشت به غرب و رو به شرق. برخی از بادمجان دور قاب چینان یاد آور شدند که روزنامه نگاران دولتی برای توجیه اینکه مجسمه باید رو به غرب و پشت به شرق باشد، کلی مقالات نوشته و در رادیو تلویزیون برنامه های توجیهی گذاشتند، حالا چگونه جهت جدید مجسمه را که یکصد و هشتاد درجه با وضعیت قبلی فرق می کند برای مخاطبان خود توضیح دهند. شهردار از طرح خود اصلاً نمی خواست عدول کند و سرانجام نتوانست جلوی دهنش را بگیرد و در یک مصاحبه مطبوعاتی از خبر خوشی که در آینده منتشر و همه را اهالی را خوشحال خواهد کرد خبر داد.
اغلب مردم فکر میکردند شهردار کاهش قیمت سیب زمینی و برنامه توزیع مجانی آن را اعلام خواهد کرد ولی ایشان بعد از کلی مقدمه چینی که با ابراز احساسات طرفدارانش روبرو شد، از تغییر جهت مجسمه خبر داد. شهردار از فرهنگ غنی شهرشان یاد کرد که مطابق آن پشت کردن به هرکسی یعنی توهین به وی. در اینجا نیز قهرمان انقلاب پشت به غرب کرده و از ارزش های منحط آن ابراز بیزاری کرده و چشم به شرق و دستاوردهای آن دوخته است.
این ترفند هم سودی نبخشید. ظرف تنها چند روز آنهائی که تا دیروز زمین هایشان متری صدها هزار پزو ارزش داشت به خاک سیاه نشستند و آنهائی که مگس در بساطشان پر نمی زد، رونق دوباره ای را شاهد شدند. راننده های تاکسی کماکان به دادن انواع فحش های ترکی و روسی به شهردار البته این باردر مسیرهای جدید مشغول شدند. شهردار Demolidiاصلاً انتظار نداشت طرحش به این زودی با شکست مفتضحانه ای روبرو شود.مشکل مجسمه قهرمان انقلاب فوریه همچنان لاینحل باقی ماند و با تغییر جهت صد و هشتاد درجه ای آن حل نشد.
سرانجام کمیته ویژه ای با شرکت وزرای صنعت و معدن و گردشگری و کشاورزی (هیچکس نپرسید که عضویت وزیر کشاورزی در این کمیته چه توجیهی داشت) برای حل نهائی این مشکل تشکیل شد. بعد از ماه ها بحث و مذاکره و صدهابار بازدید از محل سرانجام طرح یکی از کاسبان میدان انقلاب که متضمن نصب پایه ای چرخان در زیر مجسمه بود به تصویب رسید. کارشناسان کره شمالی به تبعیت از فن آوری های زمخت روسی موتوری 76000 اسب بخار برای چرخانیدن مجسمه در طول شبانه روز تعبیه کردند. طرفه اینکه سرعت موتور قابل تنظیم بود و در سالگرد پیروزی انقلاب و یا سایر مناسبتهای دیگر میشد سرعتش را افرایش داد. برق مصرفی موتور به اندازه برق مصرفی 76 روستا بود و درست چنددقیقه بعد از افتتاح، برق این روستا ها قطع گردید.
دیدن مجسمه ای که می چرخید و قهرمان انقلاب فوریه همه جای شهر را با چشمان تیزش سویپ میکرد برای چند روز همه اهالی شهر را سرگرم کرد و میرفت تا حل نهائی یکی از بزرگترین مشکلات منطقه جشن گرفته شود ولی این طور نشد.
حالادیگر با چرخش مجسمه هیچ منطقه ای در پایتخت از بوی بد آن در امان نماند. شهر عین مناطق زلزله زده شد. مردم در دسته های بزرگ و با انواع وسایل نقلیه و حتی پای پیاده در حال ترک شهر بودند. Demolidi میرفت تا به تاریخ بپیوندد. شهردار با حسرت به شهر سوت و کور و خالی از سکنه زل زده بودو با خودش زمزمه میکرد: چی فکر می کردیم! چی شد!
باز برای آخرین بار اعضای کمیته ویژه تشکیل جلسه دادند. دوباره موضوع بر چیدن مجسمه مطرح و باردیگر از سوی تند روهای احزاب انقلابی این پیشنهاد قویاً مردود شناخته شد. راه حل اصلی را کسی داد که اعضای کمیته اصلاً از وی انتظار نداشتند. وزیر کشاورزی پیشنهاد کرد که مجسمه را بردارند و به جای آن چغندر بزرگی را که یاد آور خاطرات قهرمان بود بر جایش قرار دهند تا با دیدنش همگی به یاد قهرمان انقلاب بیفتند. وزیر کشاورزی وقتی قیافه های از تعجب باز مانده اعضای کمیته را دید، برای اقناعشان توضیح داد که قهرمان انقلاب قبلاً لبو فروش بوده و همه مردم شهر وی را به نام کارلوس لبو می شناختند وچه بهتر که چغندر بزرگ و قرمزی به جای مجسمه بر بالای جایگاه نصب گرد.
شهردار از شنیدن این پیشنهاد دو هفته و سه روز مریض شد. کم کم معاون شهردار به هر طریقی بود به شهردار حالی کرد که برای نجات شهر هیچ راه حلی بهتر از این نیست. شهردار تلویحاً موافقت کرد تا با زمینه سازی های رسانه ای، موضوع نصب چغندری با برگ های سبز به جای مجسمه قهرمان انقلاب فوریه عملی شود.
در عرض تنها 48 ساعت مورخان پاچه خوار، تاریخ شهر و کارلوس لبوئی و خود چغندر را به هم پیوند داده و این گونه استدلال کردند که اجداد کارلوس در 2000 قبل توانستند به زحمات زیاد، اولین چغندر های بذری را از رم( ایتالیا) به طور قاچاقی وارد کرده و در شهر بکارند و اولین مغازه لبو فروشی در 1999 سال قبل در این شهر افتتاح کردید و درست ساعت یازده صبح همان روز گشایش، اولین مشتری لبو خورد و گفت : چقدر شیرین است!
همه روزنامه ها و مجلات و رادیو تلویزیون Demolidiپر شد از توضیحاتی در خصوص چغندر قند و در ظرف تنها 10 روز دویست و نود و نه مغازه لبو فروشی در شهر افتتاح شد. The Last National Bank نیویورک که با سرمایه مهاجران Demolidi درآمریکا فعالیت میکرد، وام هایی با سود نیم درصد برای سرمایه گذاری در شاخه های مختلف مرتبط با چغندر از قبیل کارخانه قند، لبو پزی، ترشی و مربای لبو ، پوره لبو و صد ها محصول دیگر با استفاده از چغندر، به سرمایه گذارانی از سراسر جهان، اعطا کرد.
و سرانجام بعد از مدتها انتظار، تندیس چغندر قند همراه برگهای سبزش که فقط سی و سه درصد حجم آن از خاک بیرون بود در میدان انقلاب Demolidi رو نمائی شد. این بار شهردار اندکی عاقلتر شدو ساخت بنای یادبود را به مجسمه سازان
اسپانیایی Maximillian، Pfalzgraf،Manuel Mediavilla،Mirelle Fombrun سپردند. رانندگان تاکسی و مسافر کش های شخصی دست از فحش دادن زیر لبی به زمین و زمان بر نداشتند واین دفعه از بدی راه هایی که میدان انقلاب را به مزارع چغندر مرتبط میکرده و هر روز مسافر زیادی داشتند، شاکی بوده و آتش به اختیار فحش های مختلفی را که از ملیتهای گوناگون شنیده بودند، نثار شهردار میکنند. مجسمه فلزی قهرمان انقلاب فوریه به عنوان آهن قراضه به تنها کارخانه ذوب آهن کشور فروخته شد. هنوز در زبان مردم Demolidi واژه های زیادی مرتبط با این مجسمه می چرخد : منطقه Demolidi CC، بالای چشم اسب،رو به غرب و پشت به شرق و. ....
پیرمردان وقتی زیر آفتاب در میدان انقلاب تنشان گرم می شود، هرکدام داستان خاص خود را از انقلاب می گویند، هیچکس حرف بغل دستیش را نمی شنود. از خستگی تا ساعت ده و بیست و دو دقیقه صبح فردا میخوابند و شاعران حماسه سرای شهر در باره قهرمان انقلاب فوریه که زمانی مجسمه اش زینت بخش میدان انقلاب بود، سیصد هزار بیت شعر سرودند. زنان خیابانی زیر سایه برگ های چغندر ساعتها با رانندگان سواری های شخصی سر نرخشان بحث می کنند.انگار ساعت سوئیسی پیرمرد حشری همه اتفاقات را تنظیم کرده است. پرندگان مهاجر درست لحظه تحویل سال نو از بالای برگهای چغندر عبور میکنند و چلغوز می ریزند و ماهیان قرمز در داخل تنگ های بلوری در جهت شمال جنوب برای لحظاتی مکث می کنند و داخل آب می شاشند و شهردار ضمن معرفی اجزای سفره هفت سین، روی سماق تاکید کرده و همه شهروندان را به مکیدن آن توصیه می کند.
ظاهراً مقدر این است که مشکلات Demolidiپایانی نداشته باشد. درست یک سال ونیم از افتتاح بنای یادبود چغندر می گذشت. 12 ژوئن آن سال یک روز ظاهراً بهاری در شهر بود ولی دمای هوا آن قدر بالا بود که انگار وسط تابستان است. همه به نوعی با یادبود چغندر کنار آمده بودند که برای اولین بار کاسبانی که در اطراف میدان انقلاب، لبو می فروختند متوجه صداهای مشکوکی درست از وسط میدان شدند. هیچکس مبداء واقعی صدا را نمی دانست از کجاست. صدایی درست مثل ترک برداشتن پوسته هندوانه. دو هفته بعد از شنیدن اولین صداها، ترک هایی در پایه یادبود دیده شدند. موضوع فوق العاده عجیبی بود ولی چغندر و برگهایش که همگی از مواد شیمیائی و فلزات ساخته شده بودند، عین چغندر واقعی در حال رشد بوده و هر لحظه ابعاد غول آسائی میگرفت.
روز 12 ژوئن شکاف عمیقی در جهت شرق به غرب درست از مبداء پایه یادبود، شهر را به دو قسمت شمال و جنوب تقسیم کرد. تحولات بعدی به سرعت اتفاق افتادند. شکاف عمیق دیگری در جهت شمال و جنوب، شهر را به چهار منطقه تقسیم کرد. خصوط گسل بعدی درست مثل رانش زمین در کشورهای امریکای جنوبی سریعتر از آنچه انتظار میرفت پیش آمدند. مردم Demolidiهرکدام در قطاع خاص خود بی حرکت ایستادند. ماهواره های جغرافیائی و Google Earthتصاویر تکان دهنده از شکافت و گسل زمین در Demolidiبه جهان مخابره کردند. همه مردم شهر از تعجب تبدیل به سنگ شدند و فحش های روسی و ترکی رانندگان تاکسی در دهانشان ماسید. در همه تصاویری که از طریق شبکه های تلویزیونی از میدان انقلاب پخش می شد، 2200 تبلیغی که در خصوص فواید چغندر بر بیل بورد های غول پیکر میدان انقلاب نصب شده بودند به همه زبانهای زنده دنیا، برای مردم جهان تازگی داشت و افق های جدیدی از فواید این گیاه را بر همگان می گشود : چغندر، ادرار آور و آرام کننده است،چغندر جلوی ضعف، اغتشاش در خواب، رنگ پریدگی و زخم های زبانی را می گیرد!
شهردار و یارانش جلسات متعددی را برای بررسی اوضاع تشکیل داده و هر روز دم کرده گل گاو زبان و عرق شاهسترن و خار شتر می خوردند. آنها فکر ایجاد تحول و رشد اقتصادی را که باعث نصب مجسمه و ایجاد این همه دردسر شد، منبع همه گرفتاری های خود یافته و به دنبال کسی بودند که روز اول این پیشنهاد را مطرح ساخته بود. قبل از اینکه خائن مربوطه شناسائی شود، همگی بدون استثناء وی را عامل امپریالیسم آمریکا معرفی کردند که تحت پوشش ستون پنجم سعی در بر اندازی سامانه سیاسی Demolidi و در نهایت رژیم کشور را داشت. شهردار بعد از جمع بندی همه این تحولات شعار جدیدی را اعلام کرد: دست نزن که خرابتر می شود! لیلی به لالاش نگذار که بدتر می شود! همه مقامات Demolidi رویای بازگشت به شرایط و اوضاع قبل از 12 ژوئن را در سر می پرورانند. 12ژوئن تبدیل به مبداء جدیدی در تقویم های رایج ایندولند شده است. قرار است درست مثل انقلاب فرانسه، ماه ها در ایندولند اسامی محلی بگیرند و دیگر از سیستم گریگوری رایج در دیگر کشورها پیروی نشود. کوشش های شهردار Demolidiبرای یافتن کسی که روز اول با ارائه پیشنهاد نصب مجسمه، نا آرامی ها را در این شهر پایه گذاری کرد، هنوز به نتیجه نرسیده است.
Recently by cyrous moradi | Comments | Date |
---|---|---|
به صندوق رای ایمان آوریم | 3 | Nov 04, 2012 |
چه باید کرد؟ | 9 | Oct 02, 2012 |
سازش تاریخی | 2 | Sep 03, 2012 |