نخستین سخن: نوشتار زیر نتایج پژوهشی است که نگارنده حدود چهل سال پیش انجام داده است. این نوشتار نخست بصورت سلسله مقالاتی تحت عناوین "تغذیه در طول تاریخ" و "تغذیه ایرانیان در طول تاریخ" (البته تا پایان دوره ی ساسانیان ) در هفت شماره ی مجله ی ادبی، تاریخی و علمی وحید (چاپ تهران) انتشار یافت. اخیرا تارنمای پایگاه مجلات تخصصی نورمگ وابسته به مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی این سلسله مقالات را در بخش های جداگانه تجدید چاپ کرده است که به سادگی می توان با ایجاد نام کاربری و رمز عبور ، وارد پایگاه شد و آن ها را از نظر گذراند. نگارنده متن کامل این بررسی را تحت عنوان جدید و مناسب تر "تغذیه در ایران باستان" و با اندکی ویرایش در این وبلاگ در اختیار خوانندگان عزیز می گذارد. در عین حال، علاقه مندان ، در صورت تمایل می توانند به منابع زیر نیز مراجعه فرمایند:
تغذیه در طول تاریخ (۳ صفحه - از ۷۶۰ تا ۷۶۲ ) : مجله وحید ، شهریور ۱۳۴۸
تغذیه در طول تاریخ (۲ صفحه - از ۸۵۹ تا ۸۶۰ ) : مجله وحید ، مهر ۱۳۴۸
تغذیه ایرانیان در طول تاریخ (۵ صفحه - از ۷۱۵ تا ۷۱۹ ) : مجله وحید ، مرداد ۱۳۵۰
تغذیه ایرانیان در طول تاریخ (۸ صفحه - از ۱۰۸۳ تا ۱۰۹۰ ) : مجله وحید ، مهر ۱۳۵۰
تغذیه ایرانیان در طول تاریخ (۵ صفحه - از ۴۵ تا ۴۹ ) : مجله وحید ، فروردین ۱۳۵۱
تغذیه ایرانیان در طول تاریخ (۶ صفحه - از ۳۴۹ تا ۳۵۴ ): مجله وحید ، خرداد ۱۳۵۱
تغذیه ایرانیان در طول تاریخ (۴ صفحه - از ۴۴۱ تا ۴۴۴ ) : مجله وحید ، تیر۱۳۵۱
تارنمای پایگاه مجلات تخصصی نورمگ [1]
بخش نخست: اشاراتی به تغذیه در طول تاریخ
====================
تامین غذا جهت رفع گرسنگی، مهمترین مساله ی مبتلا به بشر در اکثر نقاط مسکون کره ی ارض در دوران تاریخ بوده است. در ازمنه ی قدیم ، خوراکی ها بدون در نظر گرفتن ارزش غذایی آنها به مصرف می رسید و انسان بر حسب شرایط مختلف محیط به انواع غذاها دسترسی پیدا می کرد . حیوانات دریایی قسمت اعظم منابع غذایی مناطق سرد را تشکیل می داد و در این نقاط فقط معدودی حیوانات خشکی مورد مصرف قرار می گرفت. در مناطق جنگلی قسمت مهم غذا از حیوانات وحشی، میوه ها و سبزیجات جنگلی تامین می شد. در علفزارها و بخصوص در مناطق نیمه خشک که کشت گیاهان خوراکی چندان موفقیت آمیز نبود، غذای مردم بیشتر از شیر و گوشت حیوانات علفخوار تهیه می شد.
در نقاط گرم و مرطوب ، گیاهان قسمت اعظم منابع غذایی را تشکیل می دادند. بنظر می رسد مردم مناطق مختلف، در ازمنه ی قدیم نسبت به مصرف برخی غذاها تمایل بیشتری داشته اند و غذاها را اکثرا به خا طر طعم و رایحه ی دلپذیرشان انتخاب می نموده اند. کاوش و تجربه به بشر اولیه آموخت که مصرف برخی غذاها به علت بروز اختلال در تندرستی جایز نیست. تغذیه ی بعضی از فرآورده های دامی بواسطه ی عقاید و تعصبات مذهبی در بین ملل مختلف تحریم گردید و بطوریکه فریزر می نویسد :
"بشر اولیه در بعضی نواحی از مصرف گوشت و خون حیوانات امتناع می کرد زیرا امکان می داد که روح حیوانی این مواد در او حلول نماید. در رم باستان، نه تنها مصرف برخی غذاهای گیاهی و حیوانی بلکه حتی ذکر نام این غذاها به دستور کاهنان تحریم شده بود زیرا در غیر اینصورت ممکن بود در ارکان اعتقاد ات و باورهای مذهبی افراد نسبت به مبدأ ، اختلالی حاصل شود. در مصر قدیم، سلاطین حق نداشتند به استثنای گوشت گوسفند یا بز از گوشت حیوان دیگری در تغذیه ی خود استفاده نمایند" (۱).
قبایل قدیمی ، اثر درمانی و شفا بخش بعضی غذاها ی گیاهی و حیوانی را بخوبی می شناخته اند. بیگار (۲) می نویسد:
" در سال ۱۵۳۶ میلادی ، یکصد و ده نفر از همراهان ژاک کارتیه که به بیماری اسکوربوت (خونریزی لثه) مبتلا شده بودند در کانادا ، بوسیله ی سرخ پوستان مداوا شدند. سرخ پوستان به برگ درختی آشنایی داشتند که دارای ماده ی ضد اسکوربوت بود ".
کاتو(۳)که بین سالهای ۲۳۴ تا ۱۴۹ قبل از میلاد می زیسته اثرات شفا بخش کلم را می شناخته و صفحاتی از کتاب خود را به آن اختصاص داده است.
در يك كتاب دارويي چيني كه حدود ۲۷۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح تدوين شده، فهرستي از گياهان دارويي جمع آوري شده است. چینی ها که از قرن ها قبل مصرف ژانسن Ginseng را متداول کرده اند ، معتقدند که این گیاه معالج همه ی بیماری ها و دوای همه ی دردهاست (۴).
ایرانی ها و مصری ها از جمله نخستین سازندگان شراب و آبجو بوده اند. مصری های قدیم از آرد جو یک نوع نوشیدنی به نام "بوزا" می ساخته اند و بنا به قول لوکاس (۵) به اصول کلی آبجو سازی آشنا بوده اند.
اثرات سوء تغذیه از قدیم الایام روشن و آ شکاربوده است و شاید به همین علت است که در اندرز های سقراط می خوانیم که " به هنگام بخور و به هنگام بیاشام ". عوا رض ناشی از مصرف اغذیه ی فاسد نیز در ازمنه ی گذشته تا حدودی معلوم و مشخص بوده است. هرودوت (۶) می نویسد: " مصرف اغذیه ی فاسد منجر به بروز بیماری های مختلف می شد. به همین علت مصری ها معتقد بودند که بطور کلی غذای بد، ام الامراض است و باید سه روز در ماه با مصرف ملین های گوناگون، بدن را از آفات غذا پاک و تطهیر کرد".
بقراط ، پدر علم پزشکی، به امر تغذیه ی درمانی اهمیت فراوانی می داد و خواص غذاهای مختلف را برای بیماران خود تشریح می کرد. او معتقد بود که سر، عدس و ماش سبب نفخ معده می شود، پنیر تولید نفخ و یبوست می کند، گوشت گاو و بز را سهل الهضم نمی دانست و مصرف گوشت خوک را به کلی منع می کرد (۷).
با توسعه ی علم تغذیه و شناخت ارزش غذایی مواد خوراکی در دنیای امروز ، عقاید بقراط در مورد کیفیت غذاها در شرایط فعلی چندان قابل قبول بنظر نمی رسد.
آتنیوس یونانی که از مصر به رم مهاجرت کرده بود و در سنه ی ۲۰۰ میلادی در رم می زیست قدیمی ترین کتاب را در مورد آشپزی و نحوه ی طباخی به رشته ی تحریر کشیده است. هفتصد صفحه از کتاب وی که به نام "ضیافت شام سوفسطاییون یا سفسطه پردازان" (۸) معروف است ، اختصاص به اصول آشپزی و سنن غذایی مردم ایران، یونان و رم دارد.
بنا بر نوشته ی آتنیوس، شخصی به نام "فلینوس" از جمله سفسطه پردازانی بوده است که در تمام دوران حیات، با شیر گاو تغذیه می کرده و از مصرف هر گونه خوراک و نوشیدنی دیگر امتناع داشته است. سفسطه پرداز دیگری به نام "آنجی میلوس" غذای کاملا متفاوتی داشته و فقط با آب و انجیر تغذیه می کرده است.
بخش دوم: تغذیه ی ایرانیان در دوران هخامنشی
======================
پیرامون تغذیه ی ایرانیان در دوران هخامنشی اطلاعات و مدارک نسبتآ فراوانی وجود دارد. مشیرالدوله پیرنیا مولف کتاب بسیار ارزنده ی ایران باستان (۹) درباره ی مسائل مربوط به تغذیه ی ایرانیان قدیم چنین می نویسد:
"ایرانیان قدیم به فلاحت و آبادی و عمران توجه خاصی مبذول می داشتند . شاهان هخامنشی برای تشویق کشاورزی مقرر داشته بودند که هر کس زمین های بی حاصل را بواسطه ی آبیاری آباد کند تا پنج پشت عایدات آن زمین ها از آن او اعقابش باشد. از نوشته های گزنفون چنین بر می آید که پارسی ها به فلاحت و عمران از جهت وصول مالیات ها ، تقویت خزانه و تدارک قوا ، اهمیت می داده ا ند ولی باید به خا طر داشت که معتقدات دینی هم در این امر دخالت داشته ، چه در مذهب ایرانیان قدیم چنانکه در قرون بعد دیده می شود احیا ی زمین، آبیاری، بذرافشانی ،غرس اشجار گله داری و .. از کارهایی است که هرمز (اهورمزدا) دوست دارد زیرا فاعل این کارها به هرمز کمک می کند. کتزیاس گوید که روزی پانزده هزار نفر از دربار شاهی غذا می خوردند و گوشت گاو و گوسفند و بز و غاز و مرغ و و انواع طیور و شکار به مصرف می رسید.
در دوران هخامنشی ، سلاطین معمولا تنها غذا صرف می کردند و فقط ملکه ها میتوانستند با شاه دور یک میز بنشینند. درین موا رد نیزملکه ی مادر برملکه ی دیگر (همسر شاه) مقدم بود .
در آن دوران، مصرف گوشت قربانی در بین پارسیان قدیم متداول و معمول بود. بنا بر نوشته ی هرودوت، قربانی در نزد پارسیان چنین به عمل می آمد : برای قربانی کردن نه محرابی تهیه می کنند ، نه شرابی بر زمین می ریزند و نه نی می زنند. هر کس بخواهد قربانی کند ، حیوان را به جای پاکی برده و در آنجا به دعا کردن می پردازد. دعا کردن برای خود جایز نیست ، باید برای تمام پارسیان و شاه دعا کند و چون او هم یکی از پارسی هاست، دعا ی او شامل خود او نیز خواهد بود. بعد او حیوان را قطعه قطعه کرده و گوشت آن را پخته و روی شبدر و یا گیاه نرمی که قبلا آماده ساخته می گذارد. پس از آن مغی که حاضر است سرود های مقدس می خواند و این سرودها راجع به پیدایش خدایان است. قربانی بی حضور مغ، بر خلاف عادت پارسی است. پس از زمانی، قربانی کننده گوشت را به خانه برده و به مصرف می رساند.
بنا بر نوشته های سترابون ، مغی که مراسم قربانی بجا می آورد گوشت حیوان را قطعه قطعه می کند و بعد هر کس سهم خود را گرفته و به خانه اش بر می گردد. برای خدا سهمی نمی دهند و گویند که فقط روح حیوان قربانی مال خداست. در قرطاجنه ، خوردن گوشت سگ نیز معمول بوده است. به قول ژوستن مورخ قرن دوم میلادی ، داریوش (پس از تصرف قرطاجنه) مأموری را به آنجا فرستاد ه سه چیز را خواست منع کنند: سوزاندن اموات، قربانی کردن انسان و خوردن گوشت سگ".
باید یاد آور شد که قرطاجنه یا کارتاژ به معنای شهرِ جدید شهری باستانی در شمال آفریقا بوده است، جایی که اکنون کشور تونس جای گرفته است.
مولف کتاب بسیار ارزنده ی ایران باستان چنین ادامه می دهد:
"بنا به نوشتجات هرودوت ، پارسی ها روز تولدشان را بیش از هرروزدیگر سال محترم می دارند. در این روز آنها غذایی بیش ازسایر روز ها می پزند و آنهایی که متمولند در اجاق ها ، گاو ، اسب و یا حیوانی دیگررا کباب و کسانی که فقیرند به حشم کوچک اکتفا می کنند. خوراکی های اصلی در نزد پارسی ها کم و غذاهای فرعی زیاد است و یکی را پس از دیگری می آورند . شراب را پارسی ها خیلی دوست دارند.
بنا به قول سترابون ، غذای روزانه ی جوانان پارسی پس از ورزش، نان و نان شیرینی و بولاغ اوتی و نمک و عسلی است که می پزند و یا می جوشانند. آشامیدنی شان همان آب است . عصر ها کار جوانان این است: نشانیدن درخت ها ، بریدن ریشه ها، تدارک اسلحه و اعمال جنگی و شکار و صیادی. جوانان نباید حیوانی را که سید و یا شکار کرده اند بخورند ، بلکه باید آن را به خانه برند".
در سرزمین ایران ، از آغاز تاریخ ، کشاورزی و دامپروری نه تنها برای تامین غذا بلکه از نظر یک امر مقدس و خدایی حائز اهمیت بوده است. در اوستا تصریح شده است آنکه گندم می کارد، راستی میافشاند و آئین اهورومزدا را پیروی می کند. در سرود های زیبای زرتشت که به نام گاتها معروف است ، در پاسخ زرتشت که از خداوند می پرسد کیست که زمین را بیشترین حد به شادی می آورد ، اهورومزدا میگوید " آن کس که زمین خشک را آبیاری کند و مرداب را به خشکاند و از آن کشتزاری به سازد". با توجه به تعالیم فوق است که مردم ایران، با عشق و محبتی فوق العاده به زمین و غله و درخت می نگریسته اند.
کشت گندم و احترام به زمین، روشنگر آن است که ایرانیان قدیم به تغذیه ی خود و حیواناتی که دارای بهره ی غذایی می باشند اهمیت می دادند و احتمالا نخستین ملتی بوده اند که عملا نسبت به اثرات مفید برخی مواد غذایی مانند گندم از نظر خواص پروتئینی و کالری زایی آشنا ئی داشته اند و در کشت و کار آن پیشرو سایر ملل بوده اند.
عزیزالله حاتمی (۱۰) به نقل از ج. آیلیف در کتاب میر ا ث ایران یاد آور می شود: " احتمال می رود کشت گندم در تاریخ بشر، نخستین بار در نقطه ای در طول سواحل غربی ایرا ن و در جلگه های ایلام صورت گرفته و به این ترتیب برای زندگی مردمان آریایی و برای اکثریت اهالی روی زمین یک وسیله ی ارتزاق و توشه و قوت اساسی به وجود آمدهاست". در آن زمان کشاورزان و دامداران یعنی تولید کنندگان مواد غذایی، بخش عمده ی گروه شغلی جمعیت ایران را تشکیل می دادند. "در ایران قدیم، دو دسته مردم وجود دشته اند، چادر نشینان واهالی شهرها و دسته ی اخیر نیز مرکب از دهقانان و شهر نشینان بوده اند. در زمانی که ایران تشکیل کشور شاهنشاهی را می داده تصور می رود که بیست در صد اهالی آن چادر نشین بوده اند و شماره ی شهر نشین ها را نیز به همین نسبت تخمین زده اند. بنا بر این دهقانان اکثریت عظیم مردم این کشور (حدود شصت در صد) را تشکیل می داده اند " (۱۱).
سلسله ی هخامنشیان (۵۴۶ تا ۳۲۳ پیش از میلاد) و به ویژه بنیان گذار آن کورش بزرگ به کشاورزان و دامپروران علاقه ی مخصوص داشت (۱۲) . وی پایتخت خود را در املاک قبیله ی خود بنا کرده و در آنجا شهری شبیه شهر چادرنشینان با چند کاخ سلطنتی در میان باغ محصوری بر پا کرده بود و بسبت به فصل و ایام سال در مواقع معینی، چادر خانواده های قبیله در اطراف آن زده می شد و گله های دام در اطراف آن می چریدند (۱۱). در همین زمان ، ایرانیان از گاو آهن استفاده کرده و با آن زمین را شخم می نموده اند. نقشی که روی نشان های هخامنشی است و یادگار چهار قرن پیش از میلاد بوده و در موزه ی لوور پاریس نگهداری می شود موید این نظریه است (۱۲) .
گزنفون در کتاب کورش نامه ، طبقات اجتماعی ایران را در دوره ی کورش هخامنشی مشتمل بر اطفال، جوانان ، مردان، زنان و پیران دانسته و ضمن تشریح آداب ایرانیان ، اطلاعاتی در مورد غذا و تغذیه ی مردم و نیز چگونگی آموزش تغذیه ی آنان ارائه می دهد. رضا مشایخی (۱۳) از قول گزنفون می نویسد:" بزرگترها به اطفال آداب غذا خوردن ونوشیدن را می آموختند. آنان را به قناعت به مصرف خوراک تشویق می کردند. در واقع بزرگترها نیز بدون اجازه ی مربیان خود به سر غذا نه می نشستند". در همین زمینه مشیر الدوله پیرنیا (۹) در کتاب ایران باستان به نقل از گزنفون نوشته است : "پارسی ها در باب اسباب میز نه فقط از اختراعات سابق خود چیزی نه کاسته اند، بلکه همه روزه چیزهای تازه اختراع می کنند و نیز برای غذا ، مستخدمینی از مرد و زن در خدمت خود دارند". گزنفون در دنباله ی موضوع تغذیه ی ایرانیان در کتاب کورش نامه (۱۳) یاد آور می شود: "اطفال مجاز نبودند با مادران خود غذا بخورند، بلکه در خدمت مربیان و در ساعتی که مقرر شده بود صرف غذا می کردند. اطفال از خانه ی خود نان و سبزی و همچنین ظرفی برای نوشیدن آب می آوردند و هر وقت تشنه می شدند آب از رودخانه می آشامیدند. طبقه ی جوانان مآمور تهیه ی غذا و شکار بودند .جوانان چون به عزم شکار رهسپار می شدند دو نوبت غذا با خود بر می داشتند. غذایشان گرچه تفاوت بسیاری با غذای اطفال نداشت اما حجم آن بیشتر بود. شکارچیان در عرصه ی شکار چیزی نمی خوردند، اما چنانچه حیوانی که در کمین او هستند مجبورشان کند در محلی توقف نمایند و یا علت خاصی دوران شکار را طولانی سازد ، گرد هم جمع می شوند و غذای خود را می خورند. آنگاه بکار خود ادامه می دهند تا شب فرا رسد، سپس جیره ی یکروزه ی خود را در ظرف دو روز صرف می کنند تا به پیش آمدهای جنگی خو بگیرند و در صورت ضروری ، بردباری و تحمل داشته باشند. غذای جوانان به غیر ازگوشت شکار، منحصر به سبزی است که با خود آورده اند ولی همین سبزی را با اشتهای کامل با قطعه ی نان جوی که با خود دارند می خورند و از آن لذت بسیار می برند".چنانکه ملاحظه می شود بنا بر نوشته ی گزنفون ، در غذای طبقات گوناگون جامعه در دوره ی کورش ، (سبزی)، (گوشت شکار) و (نان جو) وجود داشته است و بنا بر قول استرابون ، غذای روزانه ی جوانان پارسی پس از ورزش، نان و نان شیرینی و بولاغ اوتی و نمک و عسل بوده که قبلا به آن اشاره گردیده است.
سبزی : علاوه بر تآمین قسمتی از عوامل مغذی مورد احتیاج به علت دارا بودن ویتامین ها و پیش ساز های مربوط (کاروتن یا پیش ساز ویتامین آ ، استرول گیاهی یا پیش ساز ویتامین های د، ئی، کا ، ث و برخی از ویتامین های گروه ب) نقش عمده ای را در تغذیه ی ایرانیان قدیم ایفا می کرده است و احتمالا پارسی ها در دوره ی کورش ، خواص عملی تغذیه ی گیاهی را می شناخته اند. دکتر محمود نجم آبادی (۱۴) در کتاب تاریخ طب ایران از قول گزنفون نوشته است : "در ایران باستان ، خواص گیاهان را به اطفال می آموختند تا آنها گیاه مفید را از مضر باز شناسند و درباره ی مصرف و یا پرهیز از آن آشنائی داشته باشند".
همانطوری که گفته شد از جمله گیاهانی که به مصرف تغذیه می رسیده است ، بولاغ اوتی (به انگلیسی: واتر کر_ س) می باشد که به نام علف چشمه ، آب تره ، شاهی آبی و ترتیزک آبی نیز خوانده می شود. بولاغ اوتی یکی از گیاهان دارویی و گیاهی است پایا و آبزی از تیره شب بوها به ارتفاع ۱۰ تا ۶۰ سانتی متر که غالباً در کنار جویبارها و مسیر جریان آب و گاهی در باتلاقها میروید. امروزه در ایران و بسیاری از نقاط دنیا، بولاغ اوتی به عنوان سبزی خوردن و یا همراه با سالاد مصرف می شود و بیشتر طعم ترتیزک را دارد .دکتر علی زرگری (۱۵) در کتاب گیاهان دارویی یاد آور شده است: "بولاغ اوتی دارای عناصر معدنی مانند آهن، ید، منگنز، کلسیم و ویتامین ها مانند ویتامین ث به مقدار زیاد و ویتامین دی به مقدار کم و پیش ساز ویتامین آ می باشد و ارزش غذایی آن فوق العاده زیاد است". احتمالا ایرانیان قدیم به اثرات نیکوی فوق بطور تجربی پی برده بوده اند. بولاغ اوتی نه تنها در اعصار گذشته بلکه بنا به نوشته ی دکتر زرگری (۱۵) ،" اکنون نیز درجریان آب غالب نواحی ایران : راه کرج به چالوس، ارتفاعات سیاه بیشه، عمارلو، اطراف تهران، ری، گیلان، آذربایجان (گونه ی نستریتیوم آمفی بیوم)، شیراز، نزدیک بوشهر و بسیاری نواحی دیگر می روید".
گوشت شکار : پروتئین حیوانی و قسمتی از کالری را در جیره ی غذائی طبقات فوق تامین می نموده است و ارزش غذائی آن در سنوات بعد توسط ابوبکر محمد بن زکریای رازی(۱۶) شیمی دان و پزشک نامی ایران تشریح گردیده است.
نان جو : قسمت دیگری از کالری را در جیره ی غذائی طبقات فوق تامین می نموده و دارای سلولز به مقدار زیاد و نیز خواصی م باشد که بر خلاف نان گندم ، بیشتر با روحیه ی فعالیت و سوار کاری و جستجو برای مواد غذائی و شکار متناسب است. زیرا به قول زکریای رازی: "خوردن نان گندم کمتر احتیاج به ورزش و حرکت دارد". رازی در مورد نان جو نوشته است : نانی که از جو تهیه می شود این خاصیت را دارد که به رنگ بدن ، تر و تازگی می دهد ولی در روده ها ایجاد نفخ نموده و مزاج را سرد می کند. کسی که بخواهد مزاج را سرد نماید باید از این نان بخورد و اگر مجبور به خوردن آن باشد و بخواهد مدت طولانی با آن تغذیه نماید لازم است با عسل آن را مصرف نماید (۱۶).
خواص مخلوط غذائی نان جو و عسل سال ها قبل از آنکه زکریای رازی شرح فوق را ارائه دهد بطور عملی به وسیله ی مردم ایران باستان روشن و شناخته شده بوده است.
رسوم و آداب تغذیه ی پارسی ها در دوران هخامنشی ، کم و بیش در بین سایر اتباع امپراطوری ایران و از جمله مردم بابل نیز متداول گردید. دکتر محمد مقدم (۱۷) از قول الف . ت. اومستد ضمن اشاره به وضع تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی در بابل، اطلاعا تی نیز در باره ی چگونگی تغذیه ی اتباع ایرانی فوق ارائه می دهد. وی می نویسد :" فقط زمین بی اندازه بارور بابل بود که آن را قابل نشیمن کرده بود.در حالی که پاره ای از فرآورده های کشاورزی را به وزن می فروختند، غلات که روزی مردم بود با پیمانه فروخته می شد. فرآورده ی عمده ی بابل 'جو' بود که در ملک هایی بزرگ که بیشتر در تملک پرستشگاه ها بود کاشته می شد.درباره ی ا ئانا پرستشگاه بانو اشتاراروک به ویژه آگاهی د اریم وقتی می شنویم که در یک بار، پنجاه هزار بوشل (هر بوشل معادل سی و شش کیلو است) از فقط یک کشتزار پیمانه شده و به پرستشگاه آورده اند به یاد کشتزارهای بزرگ گندم در میانه ی غربی آمریکا می افتیم. 'جو' سرخرمن همیشه ارزان تر بود و در ماه های بعد قیمتش افزایش می یافت و در عین حال تازگی یا کهنگی آن قیمتش را بالا و پائین می برد. گندم کمتر کاشته می شد و کار برد آن برای خوراک محدود به توانگران بود.خوشبختانه در سراسر این سده ، 'خرما ' ارزان تر از جو بود. رودخانه ها و کانال ها یک رشته ی پیوسته از نخلستان ها را نشان می داد و اندکی سبزی به چشم انداز خشک یکنواخت می افزود واز یک نخلستان می شد چهل هزار بوشل بهره برداشت. حتی بی چیز ترین مردم آن زمان، می توانستند گاهی یک چاشنی 'سیر' که سبزی فروش محل آن را دسته دسته روی تختگاه دکانش می فروخت ، به خوراک خود بیافزاید. نزدیک به آغاز پادشاهی کورش، از یک خرید عمده ی ۳۹۵۰۰۰ دسته ای سیر می شنویم. در ناحیه ای که برای بار آوردن 'زیتون' بسیار گرم بود، 'روغن کنجد' تنها جایگزین چربی های حیوانی بود.قیمت یک بوشل پیمانه ی روغن ، یک شیکول (سکه ی رایج در بابل که معادل ۱۵ گرم وزن داشت) بود. ارزش سکه ی شیکول را می شود حدود یک چهارم دلار بر آورد کرد. آنان که نسبتا کار و بارشان بهتر بود روغن برای خوراک به کار می بردند. مصرف روغن گرانبها برای روشنایی چراغ فقط برای پرستشگاه ها امکان پذیر بود.
پس از خوراک، نوشابه می آمد. چنانکه از سیاهه ی نوشابه ها که نبو کد نصر منتشر کرده ، پیداست که بهترین انواع نوشابه را وارد می کردند. برای مردمان پایین تر، می انگوری را از تپه های شمال غربی آسور و نیز از شهرستان 'ورارود' در سوریه ی شمالی می آوردند. 'مو' در خود بابل هم می روئید و از آن مکرر یاد شده است. مردمان عامی بایستی خود را به انواع گوناگون نوشابه ی تند خرسند سازند. از همه مردم پسند تر، نبید خرما و به مقدار کمترآبجو بود، قیمت ها طبعا بسته به آنکه نوشابه صاف ، سفید، نو و یا یک سال کهنه باشد فرق می کرد. به اندازه ی یک کوزه از می خام را می شد با کمتر از یک شیکول به دست آورد. بیگانه ای که از بابل دیدن کرده بود گزارش می دهد که نبیدی از بالاترین جوانه های درخت خرما می ساختند که شیرین بود ولی سبب سر درد می شد. آنان که توانائی داشتند می انگوری صاف بخرند، تا هفت شیکول برای یک کوزه ی آن می پرداختند.
مصرف فرآورده های خوراکی گوسفند و بز نیز در تغذیه ی مردمان امپراطوری ایران نقش عمده ای داشت. از پیش از سپیده دم، گله های بزرگ گوسفند و بز که شبانان آن ها را می پائیدند در بیابان ها می چریدند. در پادشاهی کورش ، بیش از پیش گله های بزرگ در اختیار پرستشگاه ها بود. در سده های پیش، تندرستی طبقات پائین با آشامیدن مقدار زیادی شیر و خوردن پنیر به صورت های گوناگون نگهداری می شد. از یک بز، می شد شیر پر چربی کافی برای بچه ها و از یک گوسفند شیر کافی برای تهیه ی ماست بدست آورد. در پادشاهی کورش قینت میانگین چنین حیوانی ۲ شیکول بود. گوشت گوسفند و بره و بزغاله درمیان طبقات پائین کمتر خورده می شد".
تغذیه ی ایرانیان در دوران هخامنشی (وهمچنین بعد ها در زمان پادشاهان اشکانی و ساسانی) از نظر پروتئین حیوانی ، علاوه بر آنچه قبلا ذکر شد به وسیله ی فرآورده های غذایی طیور و گوسفند و گاو تأمین می گردید و اقوام ایرانی با برخورداری از تمدن و فرهنگی برتر از همه ی ملل مجاور: "از مصرف گوشت خزندگان و گوشتخواران و دوزیستیان اجتناب می ورزیدند" (۱۴). استفاده از فرآورده های غذایی طیور در امپراطوری هخامنشی که کشورهائی مانند هند، مصر، بابل و غیره از اتباع آن بودند بیش از پیش معمول و متداول گردید. بنا به نوشته ی عزیزالله حاتمی (۱۰) : "در اثر استقرار وسایل ارتباط سریع که معلول وجود امپراطوری ایران بود ، مرغ و خروس های هند که بعد ها پرندگان بومی و ماکیان مغرب زمین شدند از جنگل های هندوستان به حوزه ی دریای مدیترانه آورده شد". دکتر مراد علی زهری (۱۸) می نویسد : " پس از ظهور زرتشت، در اثر اوامر و راهنمائی های وی پرورش مرغ بزودی در سرتاسر فلات ایران گسترش و توسعه یافت و سپس از این سرزمین به کشورهای اروپایی راه یافت . یونانی ها برای اولین بار در ایران با مرغ آشنا شدند و آن را از ایران به یونان بردند . به همین دلیل یونانی های قدیم به مرغ ، پرنده ی ایرانی می گفتند و همین پرنده ی ایرانی بود که توسط یونانی ها به سایر نقاط اروپا برده شد".
استفاده از فرآورده های غذائی گوسفند نیز در ایران سابقه ی طولانی دارد و بنا بر نظر دکتر محمد ستاری (۱۹) نویسنده ی کتاب گوسفند داری در ایران : " بر طبق گواهی تاریخ، آریائی ها اولین قومی بودند که به اهلی کردن گوسفند پرداختند بطوری که می توان سرزمین ایران را مهد اولیه ی گوسفندان به شمار آورد. گوسفندانی که هم امروز در سواحل بحر خزر وجود دارند و به نام محلی گوسفندان زل معروف می باشند به جای دنبه ، دارای زائده دمی شکل هستند و بر طبق نظریه ی بسیاری از دانشمندان، از نتاج مستقیم گوسفندان اولیه ای می باشند که توسط آریائی ها در این سرزمین پرورش داده می شده است. بر همین اساس معتقدند گوسفندانی که در آن دوران در اختیار آریائی ها بوده است جزئی از نژادهای وحشی و دم دار به شمار می رفته است و گوسفند زل نیز از باقیمانده های همین نژاد اولیه می باشد". دکتر تقی بهرامی (۲۰) مولف کتاب دامپروری نیز ضمن تأیید مطالب فوق می نویسد:" ایران نخستین کشور جهان است که مردم آن به کشت و زرع و پرورش دام پرداخته اند و نگهداری و پرورش حیوانات اهلی در ایران خیلی زود تر از جاهای دیگر جهان عملی شده است. در میان مجسمه های برنزی لرستان ، مجسمه های کوچک گاو بسیار است و حتی در روی یکی از سفال های شش هزار سال پیش کاشان ، دهقانی کنار گاوی دیده می شود که در مسیر جوئی آب می آشامد. گله های بز هم در ایران قدیم فراوان بوده و تقریبآ در همه نقاط ایران و جلگه ی بین النهرین نقش آن دیده شده است".
اعتقادات مذهبی نیز در چگونگی تغذیه و استفاده از فرآورده های غذائی و عادات خورد و خوراک ایرانیان قدیم نقش عمده ای را ایفا می کرده است. زرتشت به پرورش طیور و گاو و گوسفند اهمیت می داد. قبل از ظهور زرتشت، ایرانیان قدیم بر اساس مذهب میترا، حیواناتی را بخاطر برخی از مظاهر طبیعت قربانی می کردند و خود از آن استفاده نمی نمودند. در عصر حاضر نیز در بعضی نقاط ایران و از جمله در شهر قدیمی و تاریخی اکباتان یا هگمتان (همدان امروز) آغشته کردن مجسمه شیر سنگی یا سنگ شیر با کره گاو معمول و متداول است که احتمالا انگیزه ی آن را باید یادگاری از تعالیم آئین میترائی دانست. (از یادمانهای تاریخ باستان در شهر همدان، مجسمه شیر سنگی است که در انتهای خیابان ۱۲ متری سنگ شیر و در وسط میدان مربع شکلی به همین نام قرار گرفته است).
دکتر عیسی بهنام (۱۱) از قول آ . دپون سومر یاد آور شده است که ایرانیان قدیم در درجه ی اول مهر (میترا) را می پرستیدند و هر ماده و یا عنصری را به نحو خاصی پرستش می کردند و مراسمی برای آن انجام می دادند واز زمره ی آنان می توان به نوشیدن هوم که شیره ی نبات خوشبوئی است وبه نام سومه در کتاب ودا ( کهنترین کتاب آریاییان و قدیمیترین نوشته به زبان هند و اروپایی) خوانده می شود، قربانی حیواناتی مانند گاو و گوسفند، و یا انجام مراسمی برای فراوانی اشاره کرد.
عزیزالله حاتمی (۱۰) در کتاب میر ا ث ایران یاد آور می شود: "میترا در روز قیامت ، باز روی زمین خواهد آمد و گاوی بسیار عالی را که در آن موقع ودیدار خواهد شد قربانی خواهد نمودو چربی آن را با شیره ی مقدس هوم مخلوط کرده و به نیکوکاران خواهد داد. ایرانیان قدیم در مراسم مذهب میترا، شام متبرکی می دادند و پیروان را به تدریج به این شام دعوت می کردند. به علاوه طی مراسم خاصی ، حیواناتی را قربانی می کردند و بخصوس فصل بهار موسم قربانی گاو نر بود".
با این ترتیب آنچه امروز در دین مبین اسلام به صور مختلف مانند نذورات و صدقه و یا چیدن سفره های متبرک و یا قربانی حیوانات نر در عید قربان معمول و متداول است، در بین جا معه ی ایرانی ریشه های عمیق و طولانی دارد. به علاوه ایرانیان قدیم : "بر اساس مذهب میترا، نان متبرک و شرابی را که در جامی با آب مخلوط می شد به عنوان شیره ی مقدس مصرف می کردند" (۱۰). مراسم فوق، تقریبآ مشابه ی عشای ربانی (حولی کومونیوم) است که بعد ها توسط پیروان حضرت مسیح عملی و رایج گشت.
عزیزالله حاتمی (۱۰) به نقل از ج. آیلیف در کتاب میر ا ث ایران ضمن تشریح اخلاق اجتماعی و رسوم و آداب ایرانیان قدیم در جشن ها و مجالس مهمانی و ضیافت می نویسد : " بعضی عادات ایرانیان نظر رسم جشن تولد گرفتن و مهمانی دادن یا علاقه به مهمان نوازی در نزد مردم مغرب زمین مأنوس می باشد و شاید توسعه و ازدیاد این علاقه موجب تجمل پرستی و حشمت و جاه و جلالی گردیده که بوسیله آن ، ایرانیان ضرب المثل دنیای قدیم بوده و تمایل به این جاه و جلال در بسیاری از شئون زندگی و عقاید آن ها مشاهده می شود. ایرانیان حتی در بحبوحه ی صرف غذا و باده نوشی ادب و حسن معاشرت داشتند مثلا با وجود افراط در خوراک و می، هرگز در حضور دیگران حالشان به هم نمی خورد، یا اعمالی که جنبه شخصی و خصوصی داشت هرگز در اجتماع انجام نمی یافت. ایرانیان مردمان بی تربیت نبودند بلکه آداب معاشرت مردمان متمدن را داشتند و از این لحاظ صحیح تر است بگوئیم بیشتر به فرانسویان شباهت داشتند نه فی المثل به رومی های شکم پرست و بی بند و بار".
در تاریخ ۱۹۳۰ میلادی، تجسسات علمی در جنوب شرقی دریای خزر و در محل تپه حصار نزدیک شهر دامغان شروع شد و نیز در همین تاریخ در تپه ی گیان نزدیک شهر نهاوند و در تپه ی سیلک نزدیک کاشان، کاوش هائی صورت گرفت. از کاوش های فوق چنین مستفاد می شود که ایرانیان قدیم احتمالآ بر اساس تعالیم مذهب میترا ، به ادامه ی زندگی در دنیای دیگر معتقد بودند و هنگام مرگ نیز خوراک و غذا برای استفاده ی روح ، توشه ی عاقبت می ساختند. دکتر عیسی بهنام (۱۱) از قول آ. دپون سومر در فصل سوم کتاب تمدن ایرانی، ضمن اشاره به آثا ر و اشیایی که حین کاوش در تپه های فوق به دست آمده است می نویسد:" در کنار بقایای منازل بسیار ساده که از خشت ساخته شده ، قبرهایی بر روی زمین حفر کرده اند و مردگانی را در آن قرار داده اند. مردگان به پهلو خوابیده اند و زانوی آنان نیمه خم شده و دست هایشان به طرف دهان قرار گرفته است و نزدیک دهان نیز ظروفی کشف گردیده که محتوی خوراک هائی برای ادامه ی زندگی در دنیای دیگر بوده است. بر خلاف مذهب میترائی، زرتشت قربانی کردن حیوانات و عدم استفاده از فرآورده های آن و نوشیدن شراب سکر آور سومه را که نزد مردم هند و ایرانیان بی اندازه اهمیت دشت، حذف کرد. زرتشت معتقد بود که مشروب سکر آور چطور ممکن است به نیکی مدد کند و در مورد حیوانات می گفت آیا بهتر نیست که گاو دهقان شهر نشین به جای قربانی برای خداوندی که جسم ندارد و محتاج به غذا نیست ، به کارهای مفید مزارع گماشته شود".
اصلاحات زرتشت موقعی صورت گرفته است که عده ای از اقوام آریائی از حالت صحرا گردی به حالت شهر نشینی و ده نشینی در می آمدند و چریدن گله های دام را در مراتع ، به چریدن در اراضی مخصوص به هر قبیله و قوم، مبدل نموده بودند، به همین دلیل برای گاو نر و ماده ، یک نوع احترام خاص یا احترام مذهبی قائل بودند و آن را متعلق و وابسته به اراضی خود می دانستند. مثلا مسئله ی کود حیوانی در تشکیلات جدید شهر نشینی و ده نشینی اهمیت ویژه ای پیدا کرده بود (۱۱) و حتی برای ادرار گاو نیز که امروزه ارزش تأمین ازت خاک به وسیله ی آن امری مسلم و غیر قبل کتمان گردیده است به درجه ی مواد پاک و پاک کننده احترام قائل بودند. احترام به گاو و فرآورده های آن بر اثر توصیه ی زرتشت در ایران باستان ، مشابه ی تعالیم برهمن در هند است. دکتر نجم آبادی (۱۴) مولف کتاب تاریخ طب ایران می نویسد:"زرتشت نیز بمانند برهمانی ها، اکل گوشت گاو را قدغن نمود و این مطلب از مفاد بعضی از قسمت های گات ها مستفاد می شود که نفرین برای آنهائی می فرستد که گاو را با فریاد شادمانی ، قربانی می نمایند . منتهی آنچه در عمل بوده آنست که ایرانیان قدیم گوشت گاو را به هر حال مصرف می نمودند و در تهیه ی آن کمال دقت و مراقبت را مرعی می داشتند".
علاوه بر گوشت گاو مطمئنا مصرف گوشت سایر حیوانات نیز بین ایرانیان آن روزگاران رایج و متداول بوده است و در این مورد به ویژه درباره ی مصرف گوشت گوسفند و طیور قبلا اشاره کردیم. صید ماهی و مصرف گوشت آن نیز توسط ایرانیان قدیم که به طور وسیع به آب رودخانه ها و دریا ها دسترسی داشته اند رایج و معمول بوده و هرودوت هم در تاریخ خود به آن اشاره ی احتمالی کرده است (۲۱). در زمینه ی سایر عادات غذائی ایرانیان قدیم ، مولف تاریخ طب ایران (۱۴) می نویسد:"درباره ی خوردن گوشت در وندیداد آمده است که آنان که با گوشت تغذیه می نمایند و شکم خود را بدان پر می نمایند بر کسانی که چنین نمی کنند برتری و رجحان دارند. همچنین باید گفت که در میان ایرانیان باستان، رسم چنان بوده که در ماه ، چهار روز کشتار می نمودند. درباره ی چاشنی ها و ادویه جات نیز باید دانست که این ها موادی بوده اند که از هند به ایران آمده و سپس در این سرزمین متداول گردیده است".
در تأیید مطالب فوق شواهدی در دست می باشد که ایران در زمان داریوش اول واسطه ی مبادلات فرهنگ تغذیه بین هند و یونان بوده است. اطبای یونانی مانند دموسدس و کنزیاس که در خدمت دربار هخامنشی بودند بعد از بازگشت به کشور خود، اطلاعا تی را که از طب هندی به دست آورده بودند در یونان مورد استفاده قرار دادند. ژ.فیلوزا ضمن اشاره به نکته ی فوق در فصل سوم کتاب تمدن ایرانی ترجمه ی دکتر عیسی بهنام (۱۱) می نویسد : " اطلاع داریم که معلوماتی از طب هندوستان بوسیله ی ایرانیان بدست نویسندگان کتب بقراطی رسیده است، مثلا در این کتاب ها ذکری از کلمه ی فلفل آمده است که در حقیقت در زبان هندی پیپالی بوده و آن را به عنوان دارویی بکار می برده اند". مهرداد مهرین (۲۲) مترجم بخش "مشرق زمین، گاهواره ی تمدن" مندرج در کتاب تاریخ تمدن از قول ویل دورانت (که درباره ی ارتباط و پیوستگی هند و ایران تحقیق و بررسی نموده است) ضمن اشاره به استقرار آریائی ها در هند می نویسد: " این آریائی ها با قرب احتمال، از ناحیه ی بحر خزر آمدند، از محلی که پسر عمو های ایرانی آن ها، آن را خانه ی آریائی ها می خواندند. این آریائی ها، اندامی زورمند، اشتهائی خوب برای خوردنی ها و آشامیدنی ها و مهارت و دلاوری در جنگجوئی داشتند و این خصوصیات به سرعت آنان را در سراسر هند شمالی فرمانروا ساخت. آنان با تیر و کمان می جنگیدند و سلحشوران زره پوش و گردونه سوارشان ، تبرزین و زمین و چراگاه می خواستند. لفظی که برابر معنای جنگ بکار می بردند فقط میل به دست آوردن گاوان بیشتر معنی می داد. آهسته آهسته در طول سند و گنگ به سوی خاور راه یافتند و سرانجام سرتاسر هندوستان به اطاعت آنان در آمد. این آریائی ها چطور زندگی می کردند؟ از راه گله داری و کشت و زرع و صنعت گری به طرق روستائی که بی شباهت به روش قرون وسطائی اروپائیان نبود، روزگار می گذراندند. آریائی های هند به دامپروری و کشاورزی می پرداختند، جو را می کاشتند، ولی ظاهرا در آن زمان از برنج اطلاعی نداشتند. کشتزارهای هر اجتماع روستائی بین خانواده های ترکیب کننده ی آن سیستم می گشت ولی همه مزارع با هم آبیاری می شد و به تدریج که خاک هند از شر حیوانات وحشی آزاد می گشت ، به کشت برنج ، عد س ، ارزن، سبزی ها و میوه ها اختصاص می یافت.در قسمت اعظم تاریخ هند، اکثریت مردم با امساک تمام از این غذاها ی طبیعی خورده اند و زندگی کرده اند و گوشت و ماهی و ماکیان را برای ثروتمندان کنار نهاده اند. هندوها برای آنکه غذای خود را بیشتر تحریک آمیز کنند و شاید هم برای کمک به آفرودیت، مقدار زیادی کاری، زنجبیل، قرنفل ، زردچوبه و ادویه جات دیگر به عمل می آوردند و مصرف می کردند" (۲۲).
گفتیم ایران واسطه ی مبادلات فرهنگ تغذیه بین هند و یونان بوده است. اطلاعات محدودی که راجع به تغذیه ی هندو ها و آریائی ها در دست است فوقا ارائه گردید و اینک می پردازیم به مطالعه ی چگونگی تغذیه ی یونانیان در آن دوران. دکتر آریان پور و ع. احمدی (۲۳) مترجمین بخش "یونان باستان" مندرج در کتاب تاریخ تمدن، از قول ویل دورانت، زندگی یونانیان آن عصر را چنین تشریح می نمایند: " زمین را می کارند . خاک تیره و تازه بر گشته را با لذت بو می کشند ، با غرور کرت هایی را که به خط مستقیم شخم زده اند از نظر می گذرانند ، گندم را باد افشان می کنند ، کشتزارها را آب می دهند، توانگران ، دامپرورانی بزرگ می باشند و گاو و گوسفند و خوک و بز و اسب به بار می آورند. تهیدستان ، ماهی و حبوبات و گاهی سبزی می خورند ، جنگجویان به کباب گوشت مایلند و چاشت را با گوشت و شراب آغاز می کنند. خوک چرانان، برای دهان گیره (رفع گرسنگی) خوک کوچک بریانی می خورند و هنگام ناهار، ثلثی از یک گراز پنج ساله را. به جای شکر، انگبین دارند و به جای کره، پیه. نان را به صورت ورقه ای پهن و نازک در می آورند و می خورند. چنگال و قاشق و دستمال سفره در میان نیست و کارد هم منحصر به مهمان و میزبان است که آنها ، آن را همواره همراه خود دارند، غذا را با دست می خورند و همه حتی تنگدستان و کودکان شراب رقیق می نوشند". چنانکه ملاحظه می شود وضع تغذیه ی یونانیان در آن دوران در برخی قسمت ها انعکاسی است ازوضع مربوطه در ایران که ما قبلا درباره ی آن به تفصیل صحبت کرده ایم.
مدارک تاریخی نشان می دهد که در دوران هخامنشی ، نوعی تغذیه ی درمانی نیز در ایران رایج و متداول بوده و از زمان کورش هخامنشی، مرکزی در ایران وجود داشته است که در آن انواع معجون ها،شربت ها و عصاره ها ی مفید و شفا بخش را تهیه و نگهداری می نموده اند و پزشکان با استفاده از این مواد، بیماران خود را درمان و مداوا می کرده اند. گزنفون می نویسد: " کورش مشاهده می کرد که اگر مردم سالم و تندرست باشند با رغبت و جهد بسیار به اصلاح وضع خود می کوشند و آنچه برای ادامه ی صحت و عافیت خویش لازم دارند جمع و ذخیره و پیش بینی می نمایند، در صورتی که چون مریض و علیل شوند نسبت به همه چیز و همه کار بی قید می شوند. برای اصلاح این نقیصه ، کورش پزشکان مجرب را گرد خود فرا خواند و انواع معجون ها،شربت ها و عصاره ها ی مفید و شفا بخش را در جائی فراهم ساخت، هر یک از رعایا که رنجور می شد، کورش پزشکان خود را به مداوای مریض مآمور می نمود و همینکه بیمار شفا می یافت از طبیب معالج قدردانی می کرد " (۱۳).
ایران دردوران هخامنشی و در زمان داریوش بزرگ واسطه ی مبادلات مسائل تغذیه ی درمانی بین هند و یونان نیز بوده است (۱۱ و ۱۴) و ما قبلا به این موضوع ضمن بحث پیرامون نقش ایران در تبادل فرهنگ تغذیه بین ممالک نامبرده اشاره کردیم. لازم به یاد آوری است که داریوش بزرگ ، به کشت نباتات مفید که امروزه استفاده از آن ها در گیاه پزشکی حائز اهمیت فراوان است شائق وعلاقه مند بوده و مصرف آن ها را بین سایر ملل نیز ترویج کرده است. دکتر موسی جوان (۲۴) مولف کتاب تاریخ اجتماعی ایران باستان می نویسد: " داریوش کبیر در نامه ای که به کاداتاس (یکی از حکام) فرستاده و این نامه عینا به دست آمده ، دستور داده است که نباتات و درختان مشرق زمین را در سوریه و آسیای میانه بکارد و ترویج دهد و بر اساس همین توصیه ، ایرانیان در ناحیه ی دمشق از آسیای میانه، کشت یک نوع مو و درخت انگور را که در ایران به عمل می آمد و برای تهیه ی شراب عالی بکار می رفت ، معمول داشتند و کشت درخت پسته برای اولین مرتبه در حلب ، خرما در یونان و برنج در آسیای میانه، توسط آنان ترویج گردید" (۲۴).
لزوم افزایش مواد غذائی، ایرانیان هخامنشی را به انجام تحولاتی در امور کشاورزی و آبیاری نیز رهنمون ساخته بود. دکتر تقی بهرامی (۲۵) مولف کتاب تاریخ کشاورزی ایران می نویسد: " ایرانیان هخامنشی در مهندسی زراعی و سد سازی و کندن کانال های بزرگ و ساختمان های روستایی کارهای بزرگ انجام داده اند. ایران شناس آلمانی دکتر هرتسفلد ضمن مطالعات و تحقیقات خود در تخت جمشید، به مجاری زیرزمینی پیچاپیچ فاضلاب رسیده است که درازای آن چندین کیلومتر است و نمونه ی دیگر، مخزن های آب زیر زمینی است که به ظرفیت زیاد با قطعه سنگ های بزرگ حدود ۱۴ متر در دل زمین ساخته شده است. سد بزرگی که مهندسین ایرانی ، حدود میانه ی سند و خوارزم ساخته بودند موجب شگفتی هرودوت مورخ یونانی گردیده و آن را از شگفتی های صنعت دانسته است. با این سد، دولت ایران زمین های پهناور زراعی را که تشنه ی آن آب ها بود ، آباد می کرد و بدینوسیله نه تنها قبایل سرکش را بدون خونریزی رام و فرمانبردار می ساخت بلکه آن ها را به زندگانی شرافتمندانه ی کشاورزی و تولید فراورده های غذائی مانوس و تشویق می نمود".
بواسطه ی شرایط مساعد کشاورزی و آبیاری ، در دوران هخامیشی اکثر ایالات حاصلخیز ایران گندم و جو و حبوبات و غیره را زیاد بعمل می آوردند و قرائن مستند تاریخی حاکی از این است که کشت گندم برای اولین بار در فلات ایران بعمل آمده است و این قوت ارزنده ، از این سرزمین به سایر نقاط دنیا برده شده و وسیله ی مهم تغذیه ی هزاران نفر از افراد جامعه ی بشری را فراهم آورده است. به علاوه ، "پادشاهان هخمنشی برای توسعه و تشویق کشت محصولات غذائی نامبرده مقرر داشته بودند که هر کس زمین های بیحاصل را بواسطه ی کشت و آبیاری آباد کند، تا پنج پشت عایدات آن زمین ها از آن او و اعقابش باشد و از نوشته های هرودوت چنین مستفاد می شود که هخامنشیان سد هائی در رود مرغاب بسته بودند تا اراضی مجاور را آبیاری کنند" (۹).
ج. اچ . آیلیف در تائید مطالب فوق می نویسد: " کاریز یا قنات، یک اختراع بسیار مدبرانه ی ایرانی است که از دوره های قدیم در ایران معمول بود و حتی پولی بیوس مورخ یونانی هم از آن ذکر کرده است. این ابداع ایرانی بهترین و هوشمندانه ترین راه آبیاری و حاصلخیز کردن جلگه هائی است که دورادور آن ها را کوه فرا گرفته است. در حقیقت، کاریز عبارت از راهروی زیر زمینی تنگی است که از طبقات آبخیز کوه ها شروع و در بین راه برای تهویه و دسترسی به آن بوسیله ی چاه های منظمی با سطح زمین مربوط می شود تا آنکه در مظهر قنات، آب بر زمین جاری شود. ایرانیان قدیم با حفر جوی ها و قنات های زیر زمینی، آب فراوان از منابع دوردست برای گلستان ها و باغات میوه ی خود بدست می آوردند. بعد ها این فکر در سرزمین های دیگر خاورمیانه تقلید شد و حتی در حال حاضر نیز در املاک پادشاه اردن در دره ی رود اردن از آن استفاده می شود" (۱۰).گزنفون نیز در ضمن شرح مسافرت خود به ایران نوشته است: "در سفر دو روزه ، هشت فرسنگ راه پیمودم و در بین راه از دو ترعه گذشتم ، یکی را بوسیله ی پل و دیگری را به یاری قایق های ته پهن. ترعه ها را از دجله احداث کرده بودند و از هر ترعه، جوی های متعددی کنده شده که به هر سو روان است. سد های بزرگی نیز بهمین منظور آبیاری از آب های دجله در نقاط مختلف و از فرات و کارون و رود های دیگر ایران هخامنشی کشیده شده بود که برای آبادی زمین های دوردست بکار می رفته است".
غذا و آب ایران جای ویژه ای در سفر بعضی از پادشاهان هخامنشی داشته است و بنا به قول هرودوت، کورش هنگامی که می خواست به جنگ 'لابی نت" پسر "نی تو کریس" ملکه ی بابل برود از کاخ خود آذوقه و مقداری آب رودخانه ی خواسب (کرخه ی امروزی) را که برای او جوشانده و در پیت های نقره پر کرده بودند ، بر گرفت و راه افتاد. زیرا شاه فقط آب این رودخانه را می آشامید (۹). مولف تاریخ طب ایران نیز می نویسد : "معروف است خشایارشا به هر جا که می رفت آب ممالک خارجه را نمی نوشید و همیشه آب مخصوص از ایران برایش برده می شد" (۱۴).
با سقوط امپراطوری هخامنشی و پس از فتح شوش توسط اسکندر مقدونی، بعضی خوراکی ها از یونان به شهر های ایران و به ویژه شوش وارد گردید و ودر معرض استفاده ی مردم قرار داده شد. آ. دپون سومر می نویسد : "در آن زمان، روابط بازرگانی مداوم و رفت و آمد منظم بین شوش و شهر های یونان بر قرار شده بود و بهمین دلیل است که در کاوش های اخیر، کوزه هائی پیدا شده که مهر یونانی آن ها نشان می دهد که روغن و شراب و یا زیتون از یونان به ایران فرستاده می شده است" (۱۱).
بخش سوم: تغذیه ی ایرانیان در دوران اشکانی
======================
تغذیه ی ایرانیان اشکانی (پارت ها) کم و بیش بمثابه ی دوره ی هخامنشی بوده و آبیاری و کشت و زرع از نظر تأمین مواد غذائی مورد لزوم، بیش از پیش مورد توجه بوده است. علی اصغر حکمت (۲۶) از قول نلسون دوبواز مولف کتاب تاریخ سیاسی پارت می نویسد: "در زمان پارت ها، ویرانه های بلاد قدیم که سال ها به صورت تل خاکی افتاده و متروک مانده بود ، آباد گشت. پارت ها ، آبرو های تازه ای حفر کردند و ترعه ها ی کهن را لای روبی نمودندو مشرق زمین را حیاتی تازه بخشیدند. ترعه یا کانال عظیم نهروان در مشرق دجله و شعب و فروع عدیده ی آن شاید از ابنیه و آثار آنان باشد" (۲۶).
آیلیف نیز ضمن اشاره به اینکه در زمان سلطنت مهرداد دوم ، ایران اشکانی با چین و روم ارتباط پیدا نمود مطالبی در مورد بعضی خوراکی های آن عصر ارائه می دهد. وی می نویسد: "یکی از هیئت های اعزا می توسط امپراطوران سلسله ی "هان" چین که برای تهیه ی گزارش در مورد سرزمین های دوردست مأموریت یافته بود، تحت فرماندهی شخصی به نام چانک کی ین بالاخره به پارت رسید و گزارشی تهیه کرد که در حال حاضر هم موجود است. در این گزارش محصولات کشاورزی کشور پارت ذکر شده است. بیشتر در نتیجه ی این گزارش و مسافرت این هیئت اعزا می بود که راه کاروان رو میان چین و ایران از طریق ترکستان چین آغاز شد و در این شاهراه عظیم، علاوه بر ابریشم که بعد ها نام خود را به این جاده داد کالاهای بسیاری حمل می شد. ظاهرا هر دو طرف معامله یعنی چین و پارت به میوه هائی که در سرزمین دیگری می روئید علاقه داشتند ، زرد آلو و هلو از چین به ایران آمد و انار که در چین معروف به (میوه ی پارت) است از ایران به چین رفت. اشکانیان، شتر عربستان را به بلخ می فرستادند و اسب معروف ایرانی و شتر مرغ بابل (که معروف به پرنده ی پارت شد)نیز به چین صادر می شد" (۱۰). دکتر محمد معین (۲۷) نیز از قول گیرشمن ، ضمن بیان تاریخچه ی روابط ایران و سایر ممالک و اشاره به وضع اقتصادی اجتماعی ایران در عصر اشکانیان می نویسد: "فن کشاورزی که در دوره ی یونانیان (سلسله ی سلوکیه در ایران : م.س. ن) به طرزی بسیار عالی رسیده بود رو به انحطاط گذاشت ، اما پرورش حیوانات اهلی و مخصوصا پرندگان که در بازارهای خارجی مشتری بسیار داشت ترقی کرد. در تعقیب نخستین سفارت هائی که چین به ایران فرستاد خیار، پیاز، زعفران و مو را از ایران به چین بردند و در آنجا شروع به کشت آن ها کردند.در عوض ایران از چین ابتدا زرد آلو و هلو و سپس کرم ابریشم وارد کرد. نیشکر از هند وارد می شد و در همان دوران به کشت آن شروع کردند" (۲۷).
پیرامون عادات غذائی اشکانیان اطلاعات زیادی در دست نیست ولی آنچه معلوم است این است که ایرانیان اشکانی، همه قسم گوشت می خوردند و شکار را دوست داشتند . شراب خرما زیاد می آشامیدند و مانند زرتشتیان احترام زیادی برای آب قائل بودند. مشیرالدوله پیرنیا مولف کتاب ایران باستان ، ضمن تایید مطالب فوق می نویسد: "نجبای پارت اساسا در اوایل دولتشان در وقت خوردن و آشامیدن معتدل بودند ولی بعد ها به پر خوردن و زیاد آشامیدن عادت کردند" (۹).
ذکر یکی از عادات مهرداد ششم پادشاه اشکانی در این قسمت مناسب بنظر می رسد و چنانکه مولف تاریخ طب ایران نقل می نماید: "مهرداد ششم، مردی محتاط بود و چون ترس آن را داشت که روزی توسط سرداران اشکانی مسموم گردد، خود را به زهر خوردن عادت داده بود و آنقدر این امر را ادامه داد که به میزان زیاد و مهلک، سم در وی اثر نمی نمود. اتفاقا در جنگ با رومیان شکست خورد و از این شکست بسیار خشمگین گردید و ننگ شکست را نتوانست تحمل کند. لذا در صدد خودکشی بر آمد و هر چه زهر خورد در وی موثر واقع نشد. آنگاه به یکی از افرادش دستور داد او را با ضربت خنجر از پا درآورد. او نیز چنین کرد و به زندگی مهرداد خاتمه داد. بر اساس ماجرای فوق، اتول بتمن مولف تاریخ طب مصور آمریکائی ، مهرداد ششم پادشاه اشکانی را به عنوان اولین ا یمن شناس تاریخ معرفی نموده است " (۱۴).
در واقع ، مکانیسم تولید ایمنی به علت وجود پادزهر در برابر زهر، به سادگی در عادت زهر خواری مهرداد ششم و ایمنیت او توجیه می شود.
بخش چهارم: تغذیه ی ایرانیان در دوران ساسانی
======================
درباره ی وضع تغذیه ی ایرانیان عهد ساسانی اطلاعات نسبتا جا لبی در دست می باشد و قبل از آنکه بحث در اطراف دوره ی ساسانی را آغاز نمائیم به مناسبت مطلب ، نظریه ی آمین مارسلین افسر و مورخ رومی را درباره ی عادات غذائی ایرانیان ساسانی نقل می نمائیم . نامبرده می گوید: "قناعت و صبر ایرانیان در مقابل لذات طعام ، قا بل ستایش است. جز پادشاه، هیچیک از ایرانیان وقت معینی برای صرف غذا ندارند. هر وقت گرسنه شوند بر سر خوان می نشینند و هر چه قابل خوردن باشد می خورند. هرگز معده را انباشته نمی کنند و به سیر شدن خرسندند. اگر چه بنظر اغراق می آید ولی نسبت به شکم خوارگی رومیان عهد قیصر ، مردم ایران را می توان مردمی قانع شمرد" (۲۸).
غلا مرضا رشید یاسمی به نقل از کریستن سن در کتاب "ایران در زمان ساسانیان" درباره ی فراوانی خوراکی های این عهد صحبت می دارد و از قول یکی ازغلا مان دربار خسرو پرویز انواع اغذیه و اشربه را بر می شمرد: "زیرک خوش آرزو که غلامی از واسپوهران یعنی از زادگان روسای دهقانان و مختص به خدمت خسرو پرویز بود و چگونگی آماده کردن طعام های با مزه و خوشگوار و طریقه ی پرورش بدن را بهتر از همه ی مردم می شناخت و بهتر از هر کس می توانست خوشی های زندگی را توصیف کند، روزی پیش خسرو پرویز نیکو ترین اطعمه ای را که از گوشت چرندگان می توان ساخت چنین بر شمرد: وهیک (بزغاله ی دو ماهه که با شیر مادروهمچنین شیر گاو پرورده شده است) ، رودن (مرغ و یا بره ای را که پر و یا پشم کنده با روغن بریان کرده باشند) ، آبکامه ( خورشی است معروف که در اصفهان از ماست و شیر و تخم اسپند و خمیر خشک شده و سرکه سازند و به عربی به آن مری گویند). اما مغز استخوان و زرده ی تخم مرغ با مزه ترین خوردنی هاست.
در میان مرغان، از همه خوش تر و بامزه تر قرقا ول چاق و پروار، کبک زمستانی، تذرو، تیهو، سپید دنبه، کبوتر بچه ی به روغن پرورده شده ، چرز (پرنده ای است که با باز شکار کنند)، کبکنجیر، مرغابی و مرغ خانگی جوان که به شاهدانه و آبکامه و روغن زیتون پرورده شده است .
در میان گوشت حیوانات اهلی، گوشت گاو ، گوزن، گور، گراز، گاومیش و خوک که به سبوس جو پرورده شده است و پیه دارد و آن ها را به شیر ترش زنند و چاشنی گوناگون دهند.
از میان خوردنی های خام پزی، از همه بامزه تر و دل پسند تر و خوشگوارا تر گوشت خرگوش ، اسب و سمور است اما با آهوی ماده ی سترون که افسرده (خوراک سرد شده) است و پیه دارد هیچ خام پزی را پیکارنیست.
از میان باده های نیکو و خوش، باده یا می انگوری است که خوشرنگی ، پاکی، روانی، خوشبوئی، خوشگواری و زود گیری را فراهم سازد و باده های هریوه، مرورودی، بسنی، ارانی، بلخی، یوشنجی، گوری و قبازری از همه بهتر. اما با باده ی آشوری و باده ی واج رودی ، هیچ باده ای را پیکار نیست (در معجم البلدان، واج رود نام محلی میان قزوین و همدان است).
از میان تنقلات و ماکولاتی که بعد از غذا و شراب خورند: نارگیل که آن را با شکر خورند و به پارسی جوز هندی و به هندی انارگیل خوانند، پسته ی گرگانی، نخود تازه، خرمای هراتی، دانه ی شفتالوی ارمنی پوست کنده، بلوط و شاه بلوط و شکر، دانه ی انار شیرین، دانه ی انار ترش با گلاب، سیب شامی، سیب قمسی و مغز ترنج طبری. اما با شاهدانه ای که با پیه پاژن (پاژن نام قوچ معروف منطقه ی لارستان است: م.س.ن) برشته شده باشد هیچیک از آنان را پیکار نیست" (۲۸ و ۲۹).
علاوه بر شرح فوق که به تفصیل تنوع غذاهای ایرانیان و تا حدودی نیز روش تهیه ی آن ها را در عهد ساسانیان بیان می کند ، آداب تغذیه ی مردم ایران را می توان ضمن مطالعه ی مراسم جشن ها و اعیاد مختلف در آن روزگار به روشنی باز شناخت. سعید نفیسی (۳۰) مولف کتاب تمدن ایران ساسانی می نویسد: "روز اول فروردین ماه، همواره آغاز سال ایرانیان قدیم بوده و همیشه آن را نوروز نامیده اند و جشن بزرگی بوده است. در ایران قدیم عادت شده بود که در این جشن هر کسی برای دوستان خود شیرنی می فرستاد و این عادت نه تنها در ایران همچنان پایدار مانده بلکه در میان ترکان عثمانی نیز ضمن بعضی اعیاد راه یافته است و آن ها درعید فطر ، برای دوستان خود شیرینی می فرستند و به همین جهت عید فطر را عید شکر (به فتح ش) می نامند" (۳۰).
کاظم کاظم زاده (۳۱) از قول کنستانتین اینوسترانتسف پژوهشگر روس، مراسم روز اول سال نو را در دربار ساسانی به تفصیل شرح می دهد: "پس از آنکه شاه جامه ی خود را می پوشید و پذیرائی را که در این روز مرسوم بود آغاز می نمود، شخصی که خوشنام و در آوردن نیکبختی آزموده بود با روی خندان و بذله گویان به حضور شاه می آمد و روبروی شاه می ایستاد و شاه از او می پرسید تو کیستی و از کجا می آیی و به کجا می روی و کی با تو همراه است و چه با خود آورده ای ؟ و او می گفت من از جانب دو نفر نیکبخت می آیم و به سوی دو نفر پر برکت می روم و با من پیروزمندی همراه است ، نام من خجسته است و من با خود سال نو و برای پادشاه خبر خوش و درود و پیام می آورم . هنگامی که شاه اجازه می داد، آن مرد میزی سیمین روبروی شاه می گذاشت و در کنار آن کلوچه هائی می نهاد که از حبوبات گوناگون مانند گندم، جو، ارزن، نخود، عدس برنج، کنجد و لوبیا پخته شده بود و هفت دانه از هر یک از انواع کلوچه ها را بر داشته و روی میز می گذاشت . در وسط میز هفت شاخه از درختانی را می نهادند که از روی آن ها و نام آن ها پیشگوئی می کردند و سال نو را به فال نیک می گرفتند. شاخه ها از درختانی مانند بید، زیتون، به و انار بود که هر کدام به اندازه ی یک یا دو سه بند قطع شده بود. به علاوه هفت جام سفید و هفت درهم سفید ضرب همان سال و یک دینار نو و یک بسته اسپند می گذاشتند و آن مرد تمام آن ها را بر می داشت و برای شاه زندگی ابدی و سلطنت طولانی و خوشبختی و خوشنامی آرزو می کرد. در آن روز، قبل از هر چیز بشقاب زرین یا سیمین با قند سفید و جوز هندی تازه و پاک شده و پیاله های زرین و سیمین به شاه تقدیم می شد و شاه، روز را با نوشیدن شیر تازه دوشیده شده که درون آن خرمای تازه و مرغوب بود، آغاز می کرد و بعد از میان پوست جوز هندی ، خرماهای ریز را بر می داشت و می خورد و کسی را که دوست داشت از آن خرماها می بخشید" (۳۱).
از نظر تولید گوشت مرغ و تخم مرغ و بطور کلی از لحاظ توجه به کار مرغداری و پرورش طیوردر دوران ساسانی همین بس که معاش مردم برخی شهر ها فقط از همین راه تأمین می گردید واز این شهرها ، شهر کسگر را به عنوان نمونه می توان نام برد، طبق روایات و مدارک موجود ، کسگر محل آخرین مأموریت نعمان (سردار عرب در آخرین جنگ با ایران) بود. بنا بر قول دکتر مراد علی زهری (۳۲)، شهر کسگر (که به واژه ی هراتی به معنای جو است) در زمان ساسانیان به نام خسرو شاپور بود و در دوران حجاج به نام واسط خوانده می شد و شهری بود میان بصره و کوفه و در این ناحیه ی بزرگ کشاورزی ایران، پرورش جوجه و مرغ شهرت به سزائی داشت و می گفتند همه ی غذای مردم آن شهر، جوجه است و در آن جا ۲۴ جوجه ی بزرگ را به یک درهم (یک سکه نقره) خرید و فروش می کردند.
دکتر منوچهر سعادت نوری
xxxxxxx
References
R1. Frazer, J. G. (1931): The Golden Bough, ed., Vol. I. Pp. 21, 238. New York, USA
R2. Biggar, H. P. (1924): The Voyages of Jacques Carttier, Publication of Public Archives of Canada No III
R3. Brehaut, E. (1933): A Translation of "Cato the Censor on Farming", Columbia Univ. Press, New York, USA
R4. Quinn, V. (1938): Roots, Seeds, and Leaves and their Place in Life and Legend, ed., F. A. Stokes Co., New York, USA
R5. Lucas, A. (1948): Ancient Egyptian Materials and Industries, ed., Edward Arnold & Co., London, UK
R6. Kornrohh, M. (1936): A Translation of "History written by Herodotus, New York, USA
R7. Adams, F. (1929): A Translation of "The Authentic Writings of Hippocrates", Wood & Co., New York, USA
R8. Guilk, C. B. (1927): Athenaeus Deipnosophistae, ed., Putnam's Sons, New York, USA
R9. Pirnia, H. (1953): Ancient Iran (in Persian), ed., Vol. II. Pp. 1464 - 1534, Ebn Sina Publications, Tehran, Iran
R10. Hatami, A. (1957): Iran's Heritage (A Translation in Persian), p. 28. Publications of Bongaah-e Tarjomeh-o Nashr-e Ketaab, Tehran, Iran
R11. Behnam, I (1967): Iranian Civilization (A Translation in Persian), Publications of Bongaah-e Tarjomeh-o Nashr-e Ketaab, Tehran, Iran
R12. Homan, A. (1955): Economics of Agriculture (in Persian), ed., P 9, Tehran University Publications, Tehran, Iran
R13. Mashaiekhi, R (1962): Cyropaedia written by Xenophon (A Translation in Persian as Kourosh Nameh), Pp 6-8, Publications of Bongaah-e Tarjomeh-o Nashr-e Ketaab, Tehran, Iran
R14. Najm Abadi, M. (1963): The Medical History of Iran (in Persian), ed., Tehran, Iran
R15. Zargari, A. (1966): Herbs (in Persian), ed., Pp 116-221, Amir Kabir Publications, Tehran, Iran
R16. Alavi Nainii, A. (1964): Principles of Food Heigin (A Translation in Persian from an Arabic Text written by Zakaria Razi), Tehran, Iran
R17. Moghadam, M. (1960): History of Achaemenid Empire (A Translation in Persian), Ibn Sina Publications, Tehran, Iran
R18. Zohari, M. A. (1969): Principles of Poultry Husbandry (in Persian), ed., Tehran University Publications, Tehran, Iran
R19. Sattari, M. (1969): Sheep Husbandry in Iran (in Persian), ed., Tehran University Publications, Tehran, Iran
R20. Bahrami, T. (1961): Animal Husbandry (in Persian), ed., Tehran University Publications, Tehran, Iran
R21. Vahid Mazanderani, A. (1964): The History of Herodotus (A Persian Translation from English version as translated by George Rawlinson), Publications of Bongaah-e Tarjomeh-o Nashr-e Ketaab, Tehran, Iran
R22. Mehrin, M. (1958): The History of Civilization: Our Oriental Heritage (A Persian Translation from an English Text written by Will Durant), Eghbal Publications, Tehran, Iran
R23. Aryanpour, A. H. and Ahmadi, A. (1961): The History of Civilization: Ancient Greece (A Persian Translation from an English Text written by Will Durant), Eghbal Publications, Tehran, Iran
R24. Javan, M. (1960): The Social History of Ancient Iran (in Persian), ed., Tehran, Iran
R25. Bahrami, T. (1951): The History of Agriculture in Iran (in Persian), ed., Tehran University Publications, Tehran, Iran
R26. Hekmat, A. A. (1965): The Political History of Parthia (A Persian Translation from a Text written by Neilson Carel Debevoise), Ibn Sina Publications, Tehran, Iran
R27. Mouin, M. (1965): Iran: from the earliest times to the Islamic conquest (A Persian Translation from a Text written by Roman Giroshman in 1954), Publications of Bongaah-e Tarjomeh-o Nashr-e Ketaab, Tehran, Iran
R28. Saami, A. (1965): Sasanid Civilizations (in Persian), ed., Shiraz, Iran
R29. Rashid Yasemi, G. R. (1938): Iran during Sasanids (A Persian Translation from a Text written by Kristensen), Tehran, Iran
R30. Nafisi, S. (1952): The History of Civilization: Iran during Sasanids (in Persian), ed., Tehran University Publications, Tehran, Iran
R31. Kazem Zadeh, K. (1964): Some Studies on Sasanid Empire (A Persian Translation from a Text written by Constantine Ivanstrantsf), Publications of Bongaah-e Tarjomeh-o Nashr-e Ketaab, Tehran, Iran
R32. Zohari, M. A. (1971): Studies on the Poultry Breeds Native to Iran, J. Faculty of Vet. Med., Tehran Univ., 26: 4, Tehran, Iran
xxx
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Links:
[1] //www.noormags.com/View/Creator/CreatorArticles.aspx?creatorId=58327&PageNo=1