می سوزند و پژمرده می شوند
بر خاک می افتند.
و فریادهای رسایشان
در سکوت درد گستر جانم
خاموش می شود.
سرد
اینگونه سرد
خود اما نمی دانم از چه هنگام زیسته ام
جویای گرمی آتشم
در اعماق خاموش خویش
که با شعله های تازیانه
هر چند
بر پیکر
رعشه ها زدند
آتشناک
بر فتیله ی فردای روشنم
در ظلمات شبهای پیش.
Recently by kavir | Comments | Date |
---|---|---|
به قلبها باید رسید | - | Aug 14, 2012 |
دانه های امید | 8 | Apr 09, 2012 |
پروای دل | - | Feb 17, 2012 |