به منزلگه حاتم آمد فرود
بر آسود چون تشنه بر زنده رود : سعدی
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد : حافظ
مو را نه فکر سودایی نه سودی
نه در دل فکر بهبودی نه بودی
نخواهم جو کنار و چشمه سارون
که هر چشمم هزارون زنده رودی : باباطاهر
پل ز آراستگي [1] تخت سليمان شده است
اصفهان يك دل روشن چراغان شده است
باده چون سيل ز هر چشمه روان گرديده است
كمر پل ز مي لعل بدشخان شده است
از گل و شمع كه افروخته و ريخته است
كهكشان دگر از خاك نمايان شده است
زنده رود از كف مستانه كه بر لب دارد
جوي شيري است كه در خلد خرامان شده است ... : صائب تبريزي ملك الشعراي عصر شاه عباس دوم كه درمراسم افتتاح پل خواجو درنوروز ١٠٦٠ هجري قمري در حضور بوده است
رنجیده شیخ ازینکه نهان باده می خوریم
رنجش چرا به بانگ دف و نی خوریم ما
گویند عمر طی شود از می حذر کنید
از وجد آنکه عمر شود طی خوریم ما
می چونکه یادگار جم وکی بود بیار
جامی که تا به یاد جم و کی خوریم ما
زاینده رود آبش اگر میشود کم است
یک روز اگر صبوحی ، در جی خوریم ما : قاآنی
راستی را در سپاهان خوش بود آواز رود
در میان باغ کاران یا کنار زنده رود
باده در ساغر فکن ساقی که من رفتم به باد
رود را بر ساز کن مطرب که دل دادم به رود ... : خواجوی کرمانی
گفتم ای خادم بهل آن خامه و دفتر به پیش
تا دماغی تر کنم ز اول بده جامی عقار
گفت تا کی می خوری ترسم گرت زاینده رود
جای جام می بیارم بازگویی می بیار
باده خواران دگر را قسمتی هم لازمست
نی نصیب تست تنها هرچه می در روزگار
گفتم ای خادم تو میدانی زبان درکام من
هست در برندگی نایب مناب ذوالفقار
می بده کامروز در گیتی منم خلاق نظم
و آزمُودستی مرا در عین مستی چند بار : قاآنی
نوای آسمانی آید از گلبانگ رود امشب
بیا ساقی که رفت از دل غم بود و نبود امشب
فراز چرخ نیلی ناله مستانه ای دارد
دل از بام فلک دیگر نمی آید فرود امشب
که بود آن آهوی وحشی چه بود آن سایه مژگان؟
که تاب از من ستاند امروز و خواب از من ربود امشب
بیاد غنچه خاموش او سر در گریبانم
ندارم با نسیم گل سر گفت و شنود امشب
ز بس بر تربت صائب عنان گریه سر دادم
رهی از چشمهٔ چشمم خجل شد زنده رود امشب : رهی معیری
ای که گفتی در جهان هرگز گلی بی خار نیست
هان گل بی خار ما را بین ، که در گلزار نیست
در غم_ یاران_ جلفا و کنار_ زنده رود
روز وشب ما را بغیر گریه دیگر کار نیست
پشت ما شد خم ، ز بار غصه و اندوه و غم
درد ، بسیارست ، اما جرئت_ اظهار نیست
با که گویم داستان های دل پر درد خویش
یک وفا داری که باشد محرم اسرار نیست
با چنین وضع_ خراب و کجروی های فلک
کو کسی کاکنون ز عمر خویشتن بیزار نیست
از پی نفرین_ اعدای_ ستمکار و دغل
شب بغیر ما و مرغ حق، کسی بیدار نیست
در حقیقت مفسدت های کراوات و فکل
کمتر از نعلین شیخ وخرقه و دستار نیست : حسین سعادت نوری
[2]برگرفته از کتاب "گلهای ادب" [3] - مرداد ۱۳۱۲ خورشیدی
خشک دیدم بسترِ زاینده رود
بی تأمل از سرم برخاست دود
خاطرم افسرد چون پژمرده برگ
بار وحشت طاقتم از کف ربود
قطره های اشک بر رویم دوید
لکّه های ابر ، بر اشکم فزود
نم نمِ باران چو شد همرازِ من
دید مش گریان به حال زنده رود
رود بودی بر سپاهان همچو جان
بهر او دارم غم بود و نبود
در غم رود اصفهان گرید که وای
«وای رودم، وای رودم وای رود»
آب تا افتاده از بسترجدا
مانده ناراحت به بندِ ناگشود
رود را بی آب کِی دیدن ، توان
کو حریری در جهان بی تار و پود؟
رود را بی آب کِی باشد صفا؟
گر نباشد بر لبش زیبا سرود
رود گر وا ماند از لالائی اش
کی تواند اصفهان ، بی اوغنُود؟
پل بُود بشکسته دل در هجر آب
آب بفرستد به پل صدها درود
رود و پل از هم جدا افتاده اند
هر یکی نالان ز جمعی نا ستود
پل ندارد طاقتِ هجرانِ آب
از خدا خواهد وصالش زود زود
مرد و زن زین ماجرا آشفته اند
سیر از سِیرند و از گفت و شنود
چون شود زرّینه رود از آب پُر
اصفهان رقصان شود با چنگ و رود
بار الاها ، جاودان ، پاینده دار
اصفهان را همرَه زاینده رود : ادیب برومند
دركوههاي [4]مغرب
خورشيد تفته بود
باريده بود باراني
ابري كه رفته بود
هنگامه ی جنون بود
از انعكاس شعله خورشيد در غروب
زاينده رود غرق به خون بود ... : حمید مصدق
شبي دل بود و دلدار [5] خردمند
دل از ديدار دلبر شاد و خرسند
که با بانگ بنان و نام ايران
دو چشمم شد ز شور عشق گريان
چو دلبر شور اشک شوق را ديد
به شيريني ز من مستانه پرسيد
بگو جانا که مفهوم وطن چيست
که بي مهرش دلي گر هست دل نيست
به زير پرچم ايران نشستيم
و در را جز به روي عشق بستيم
به يمن عشق در_ ناب سفتيم
و در وصف وطن اينگونه گفتيم
وطن يعني درختي ريشه در خاک
اصيل و سالم و پر بهره و پاک
وطن خاکي سراسر افتخار است
که از جمشيد و از کي يادگار است
وطن يعني اوستا خواندن دل
به آيين اهورا ماندن دل
وطن ، شوش و چغازنبيل و کارون
ارس ، زاينده رود و موج جيحون
وطن ، تير و کمان_ آرش ماست
سياوش هاي غرق آتش ماست ... : مصطفي بادکوبه اي
دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد
روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد
نادر، ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد .. : از سروده ای منسوب به سیمین بهبهانی
هرچند باخبر نشدی [6] از نبود من
بی تو کویر مرده ام ای زنده رود من
شاید از آن دو قطره که دادی به دامنم
این شهر جان تازه گرفت از ورود من
می خواستم که تازه شوم تازگی کنم
اما گرفت گرد غریبی وجود من
همت نمی کنم که به زاری بگریمت
قسمت نمی شود گذر زود زود من
در این سیاه مجمر ویران چه می کنم
شاید تو خواستی که بسوزند عود من
تا از گزند اهرمن ایمن شوی بخواه
آتش زنند در همۀ تار و پود من
بی ادعاتر از تو ام اما روا مدار
قومی حقیر دم زند از زاد و رود من : الهام باقری
آمدم سوی تو گریان [7] حافظا
با درودی از دل و جان حافظا
"زنده رود باغ کاران یاد باد"
زنده رود آنک، پریشان حافظا
عمر می بخشند یا نه، جعل شد-
پارسی خوانی ی ترکان حافظا
بیم موج ام هست و گرداب بلا
در شب تاریک ایران حافظا ... : سیّاح تبریزی
با اشاره به خشکیدن بستر زاینده رود
دراين فضاي وحشت و تا ريك و پرهرا س
بلبل سكوت كرده و گل غنچه پرپراست
خورشید پرفروغ نه د يگر منور است
سرد است اين زمانه و اوضاع مكدر است
دریای پرخروش، خموش است و بی نهیب
وان خوشه های باغ، چه بی بار وبی براست
آن کوه استوار ، چه ریزش نموده است
وا ن رود و جویبار ، چه خشکیده بستراست ... بر گرفته از سروده ی احوال عاشقان [8] وطن
دکتر منوچهر سعا دت نوری
مجموعه ی گل غنچه های پندار [9]
یاد آوری : باز شدن آب پشت سد در دل زاینده رود در هفته ی پیش ، هرچند خوشحالی جمعی مردم اصفهان را به دنبال داشت اما کارشناسان آشنا با محیط زیست شک ندارند که رهاسازی آب در ۳۵ روز، دردی از دردهای بیشمار زاینده رود را دوا نمی کند. یکی از اعضای جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست اصفهان گفته است که باز وبسته کردن آب به روی زاینده رود ممکن است به صدمات جبران ناپذیری برای اکوسیستم رودخانه و تالاب گاوخونی منجر شود و برای احیای اکوسیستم یک رودخانه یا تالاب باید شرایط ثابتی را برای طبیعت آن به وجود آورد. بیشتر
[10]
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Links:
[1] //www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/188/html/188-19.htm
[2] //www.rasekhoon.net/mashahir/show-105198.aspx
[3] //legacy.iranian.com/main/main/print/108960
[4] //www.iranactor.com/belles/mosaddegh/dar kenar.htm
[5] //www.ettelaat.net/07-november/news.asp?id=24986
[6] //www.asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=17985
[7] //www.akhbar-rooz.com/printfriendly.jsp?essayId=40270
[8] //saadatnoury.blogspot.com/2011/07/blog-post_702.html
[9] //legacy.iranian.com/main/main/blog/m-saadat-noury/blossoms-thoughts
[10] //www.khabaronline.ir/detail/184047