دگر ای بيهوده گو بهر من افسانه مگو
ز دو چشمان حقيقت زده ام آب مجو
دشمن من نبود مرده كه زنده ست كنون
از چه از شمر و يزيدست كه سازی تو عدو
همه سال شده ماه محرم, خوش باش
نوش جانت بخور از ساده دلان تابه گلو
من كه لب تشنه ام از چيست كه آبم ندهی
يا زنی همچو همان طفلكی تيرم به گلو؟
قطره ای آب به هفتادو دو ايرانی ده
وان سپس آب بده هركه توخواهی زين جو
روزی آخر وطن از جای خودش برخيزد
گرچه افتاده كنون زير دوپايت دمرو
عشقی دوم" اگر كشته به ميدان گرديد
تشنه لب بود ولی داشت به كف آب و سبو
"عشقی دوم"
Recently by eshghi2 | Comments | Date |
---|---|---|
اين چه شريست دوباره كه بر اين بوم افتاد | 2 | Feb 17, 2012 |
حج | 5 | Feb 12, 2012 |
سبز | 3 | Feb 02, 2012 |