در قسمت پنجم پلنگ سرگشته بدنبال خانه یار گشت تا عاقبت در مرغزاری که بوی بهشت میداد لانه جدید اورا در حالیکه بچه آهو در آن آرمیده بود یافت، طولی نکشید که مادر از راه رسید و پلنگ را در حالیکه فرزندش در بند او بود دید ... و بالاخره پلنگ عقده دل پیش آهو گشود و رازش را گفت و آهو لرزان به پلنگ فهماند که همسری دارد که پدر فرزندش است و برای گرفتن خبر گروه به آنسوی کوه رفته است پلنگ دلشکسته از او دور شد.
*********
رفت تا شاید که چون زنبورها
بوی گل را بشنود از دورها
*********
بشنوید آن را که یک روباه کرد
ناروا کاری که او ناگاه کرد
رفت دنبال کنام شیرها
تا که نمامی کند از سیرها
گفت بر شیخ الرییس شیرها
سفرهی رنگین گشادم بر شما
ساعتی باید شما از بهر شام
رو بسوی طعمه بگذارید گام
جملگی آمادهی هرگونه رزم
یک زبان کردند با هم عزم جزم
شاه شیران گفت در هنگام جنگ
من به پایان میبرم عمر پلنگ
دیگران دنبال آهو میروند
هم خودش هم بچهاش را میدرند
گلهی شیران به قصد عزم جنگ
قصد و عزم جان آهو و پلنگ
رهسپار لانهی آهو شدند
عدهای بر قصد جان او شدند
********
بشنوید از کار آهو و پلنگ
آن جوان پاکباز و تیزچنگ
در میان بوتهها پنهان شده
پاسبان لانهی جانان شده
بوی شیران زا شنید از راه دور
غیرتش جوش آمد از احساس و شور
گوییا کرده تجاوز بیامان
بر حریم عصمتش بیگانگان
در خطر افتاده دو دلبند او
جان پاک همسر و فرزند او
آنچنان در خشم شد از این وحوش
کز تعصب خون او آمد به جوش
غرشی سر داد از عمق جگر
تا که آهو از خطر شد باخبر
همره فرزند خود چون تیر جست
رفت و از این مهلکه یکباره رست
بچه را مخفی درون بوته کرد
لرزلرزان تا سحر بیتوته کرد
**************
کاش هرگز یک دم دیگر نبود
روز دیگر ... هفتهی دیگر نبود
آنچه دید آهو به چشم اشکبار
بر کسی هرگز نیارد روزگار
کاش فردا را نمیزاد آفتاب
ظلمت شب بر جهان میزد نقاب
لیک فردایی رسید و روز شد
داد از آن روزی که عالمسوز شد
همسر آهو رسید از گرد راه
زاین خبر دنیا به چشمش شد سیاه
روز دیگر رفت سوی خانهاش
همره فرزند و یار لانهاش
کنجکاوی دست بردارش نبود
احتیاط و حزم را از دل زدود
تا رسید آنجا که نزد خانه بود
محشری کبری در این غمخانه بود
پیکر بیجان و خونین پلنگ
پاره پاره خفته در میدان جنگ
کرده جانش را نثار عشق خود
این حدیث ماندگار از عشق خود
آنطرف چندین جسد در قتلگاه
جوی خون افتاده از شیران به راه
بچه آهو در کنار بچه گاو
رقص پا میکرد و با خود کنجکاو
گوییا میخواست بیدارش کند
بازهم همبازی و یارش کند
*********
روبه مفلوک عاری از شرف
در میان دشت گنگ و بیهدف
همچنان دنبال لاشه مرده بود
گویی از قسمت همین را برده بود
رفت تا بار دگر در گوشهای
زین تملقها بگیرد توشهای
**********
چشم آهو بود چون دریای خون
کرد رخسار نگارش لالهگون
آفرین بر یار او و سیرتش
خیس شد از اشک، آهو صورتش
میگذشت و دور میشد از پلنگ
همره فرزند و همسر منگ منگ!
این ندا آمد به گوشش از سروش
ای غزال چین به گوش جان نیوش
عشق را دیدی چه بازی میکند؟
شیشه را با سنگ همبازی کند؟
آزمونی بود عشقت با پلنگ
آزمونی در نبرد عشق و جنگ
عاقبت دیدی چه آمد بر سرش؟
مرگ شد جای تو آخر همسرش
هرکجا عشقی به مانع برخورد
قدرتش با پنبهای سر میبرد
حیف از این عشقی که دیگر دیر شد
دیر شد عشقی که عالمگیر شد
عشق پاک آن پلنگ و یار او
مانده در یاد از پلنگ و کار او
مرگ تلخ و دلخراش آن پلنگ
میفشارد قلب آهو را چو چنگ
در دلش پیدا شد احساسی جدید
تا ابد در سینهاش خواهد تپید
محمود سراجی
م.س شاهد
بسیار خوب اینهم قسمت ششم از حماسه پلنگ و آهو
گفتیم حماسه پلنگ و آهو حماسه پلنگ را دیدیم حال حماسه آهو را در قسمت هفتم و در پایان این تراژدی ببینید.
Recently by Mahmoud Seraji | Comments | Date |
---|---|---|
ترانه های فراق ۸ | 18 | Nov 27, 2012 |
ترانه های فراق ٧ | 23 | Nov 21, 2012 |
ترانه های فراق ٦ | 16 | Nov 15, 2012 |