دستهایمان را
ای کاش
می شد
در خشکی خشتهای خاک خورده فرو برد
و نفسهای سنگین انسان را شنید.
به قلبها باید رسید
به دستهایی که در دهلیز های تاریک خاک
لمس انگشتهای آفتاب و انسان را
طلب می کنند.
به نبض های غبار بسته
به تپش های هنوز
و به سلولهای آواره ی خون
که در رگها جاریست
Recently by kavir | Comments | Date |
---|---|---|
دانه های امید | 8 | Apr 09, 2012 |
پروای دل | - | Feb 17, 2012 |
سرد | 1 | Nov 07, 2011 |