یکی از مغلطله های رایج بین ما ایرانی ها این است که هر بار صحبت کمک مالی یا نظامی از آمریکا بمیان میاید، اگر تهمت خیانت و وطنفروشی بمیان نیاید حداقل گفته میشود: "آمریکا که دلش بحال ما نمیسوزد. آنها بدنبال منافع خودشان هستند."
یک جنبه ی این استدلال بظاهر منطقی این است که گویا بفکر خود بودن مضر است وتنها کسی میتواند در سرنوشت ما مفید باشد که دلش برایمان بسوزد. توگویی تمام امکانات و کمکهایی که سبب پیشرفت ما میشوند نه بخاطر همسو بودن منافع ما با دیگران بلکه بخاطر آنست که کسی دلش بحال ما میسوزد.
یعنی اگر بفروشگاهی میرویم و کالای مورد نظر خود را میخریم، یا زمانی که در روزنامه یی بدنبال شغل جدیدی میگردیم ویا وقتی پیش دکتر میرویم، دلیلش این است که یا دل ما بحال فروشنده، کارفرمای آینده ویا پزشک مورد اعتمادمان میسوزد و یا دل آنها بحال ما. ولی واقعیت این است که در همه این موارد تامین منافع این افراد در درجه اول اهمیت قرار دارد. در مورد کشور ها نیز بهمینگونه است و دقیقن همین رعایت و بهره وری از منافع همسو است که ساختار و محتوای زندگی مارا متحول میکند و اساس دمکراسی و تمدن را ممکن میسازد.
اگر ما بانتظار کسی که دلش بحال من بسوزد بنشینیم، احتمالن هیچوقت کالایی نمیخریم، کاربهتری پیدا نمیکنیم و بیماریمان را درمان نمیکنیم. بمرور از زندگی متمدن دور میشویم و درپایان، ناامیدی و بی اعتمادی ویا حسادت و نفرت به روان و اخلاقمان رسوخ میکند. وامروزه نشانه هایی از یاس و ناامیدی و حتا نفرت در اخلاق و رفتاربرخی از ما آشکار است. دلیل این ادعای من هم محبوبیت همینگونه مغلطه ها در میان ماست.
کسی که در خود اعتماد بنفس آنرا پیدا نمیکند تا در چارچوب منافع همسوبا دیگران به دنبال خواستش برود، مجبور است در انتظار کمک ایثارگران بنشیند و احتمالن در انتها نیز طعمه ی چربزبانی عوامفریبان شود. و این درست همان چیزیست که ما ایرانی ها بارها و بارها در تاریخمان تجربه کرده ایم.
دلیل دیگر
دلیل دیگری که میتواند پشت این مغلطه پنهان باشد، بی اعتمادی و ترس از آمریکا و یا حتا حسادت و نفرت به آن است. یعنی آن کسی که میگوید "آمریکا دلش بحال ما نمیسوزد" در واقع منظورش این است که آمریکا از ما سو استفاده میکند و ما بازنده ی این همکاری خواهیم بود. بعبارتی دیگر اومعتقد است که تحمل شرایط موجود و به انتظار نشستن یک فروپاشی تمام عیار ایرانی بهتر از نزدیکی و کمک گرفتن از آمریکاست. در واقع این فکر اکثرایرانی های مخالف نظام و ضد آمریکاست.
به باور من این اشتباه است.
اگر ما در خرداد 88 بجای امثال شیرین عبادی و محسن سازگارا وده ها شخصیت معروف دیگر مثل علیرضا نوری زاده و عباس میلانی که بگفته ی خود با دولت آمریکا مشورت داشتند و دائمن خواهان عدم دخالت آنها میشدند، کسانی را میداشتیم که برای گرفتن حمایت همه جانبه مثل معترضان لیبی و سوریه استدلال و عمل میکردند، احتمال زیادی داشت که قیام 88 شکل دیگری بخود میگرفت. ولی چنین نشد.
واقعن دلیل شکست قیام 88 چه بود؟
آیا علت آن تنها در رهبری موسوی و کروبی نهفته بود و یا اینکه این نوع افراد هم در آن نقش داشتند؟ افراد و گروه هایی که همواره دور نگاه داشتن غرب از شرکت عملی در فروپاشی نظام اسلامی را تبلیغ میکنند.
آیا شرایط ما ایرانی ها در روزهای قیام 88 شبیه روزهای تاریخی قبل از انقلاب 57 نبود که ناسیونالیسم غرب ستیزانه مان ما را به بی طرفی و یا به توجیه گران فاشیسم اسلامی تبدیل کرد؟
آیا واقعن ما همانقدر مظلوم و بیگناهیم که خود فکر میکنیم؟
به باور من نه. چون من معتقدم که ما ایرانی ها چه در انقلاب 57 و چه در قیام 88 بنا بر جهان بینی خود یک انتخاب انجام دادیم. انتخابی نادرست که در آن بجای سمت گیری بسوی تمدن غرب، سکوت و یا همکاری با اسلامیستها را ترجیح دادیم. چون جهان بینی ما میگوید "آمریکا که دلش بحال ما نمیسوزد."
سئوالی که باقی میماند این است که درون آدمی که اینگونه فکرو استدلال میکند چه کسی نهفته است؟ مصدقی که درکنار اسلامیست ها احساس راحتی میکرد و یا بختیاری که از مصدق و یارانش فاصله گرفت و بجای آمریکا به اسلامیست ها پشت کرد؟
براستی گاهی انتخاب ها میتوانند سرنوشت سازباشند و انتخاب ما در قیام خرداد 88 هم مثل انقلاب 57 چنین بود. ضرب المثلی هست که میگوید «شرایط سخت و دشواروجود ندارد بلکه این انتخاب ها هستند که دشوارند».
Recently by h.jahanshahi | Comments | Date |
---|---|---|
روزگار نفت-1 | - | Dec 01, 2012 |
حاضر و آماده | 3 | Sep 17, 2012 |
آینده اقتصاد چین از والستریت ژورنال | - | Sep 07, 2012 |