هورا! سر انجام مسموم شدم و در دستان بلورین تو چون موم شدم ...به من یک سروم وصل کردند این هوا!
که مرا چندی...به مقدار معتنابهی به زندگی باز گرداند ...چه حیف! کار ما حتا از عشق گذشته...این چیزا دیگه دمُدِه شده
کار ما هم از عشق گذشته... همونجور که خبرهای بد از دمشق گذشته... ای خوب! ای جاودانِ بی بازگشت...بی باز نوشت! ...تف به روی هر چه بهشت!... آغوش میگشایم به روی جهنم که پر از داغ است... پر از تو...پر از داغ... آنگاه که از بوی پستان تو میگیرم سراغ...من آنروز که در چشمان بی نگاه تو درگیر میشدم..مثل مذاب از کوهی بی قله سرازیر میشدم ...
به جُرمِ مسمومیت... به جُرمِ در دستان تو، موم شدن...به جُرمِ هنوز شروع نشده، تموم شدن!
هورا! به جُرمِ سرانجام مسموم شدن!
ای بی بازگشت. !..بی باز نوشت! تف به روی هر چه بهشت!
میدانی که از سرِ ناچاری، مدتها آنچه که نشدم، بودم. بعد فکر کردم، چقدر خوب بود که خودم بودم. بینِ دو نسل گیر کرده بودم که هردو مرا از خود میراندند. پس ناچار من خودم یک نفره، یک نسل شدم بی هویت و نیمه جان! تا آنکه سر رسیدی و من و تو یک نسل شدیم برای خودمان! و هویت برای نسلِ ما مثلِ آبِ قطع شده توی لولهٔ آبخوری بود وقتی که تشنه بودی و شیرِ آب را میچرخاندی و یک صدا مثل آروغ زدن از آن خارج میشد: هویت!
***
به کمی مرگ احتیاج داشتم، ولی مرا با یک سروم به زندگی وصل کردند، در همان حال خواب دیدم که صاحبِ یک خانه هستم که فقط یک باغچه دارد! در این باغچه بزرگ یک عالمه بوته گل کاغذی، بنفشه، و تعدادی درختِ کاج داشتم، همه اینها را داشتم، ولی به تو احتیاج داشتم، فقط تو!
این نوشته آنقدر تلخ و دردناک بود که قلم حالش بد شد و از نوشتن باز ماند...بقیه این نوشته را با قلمِ دیگری نوشتم که از ماجرا خبر نداشت.... حالا که در دوران نقاهتم، به کمی کومفورت فود نیاز دارم، کسی دستورِ پخت "آش قانه" را میداند؟
Recently by persian westender | Comments | Date |
---|---|---|
مغشوشها | 2 | Nov 25, 2012 |
میهمانیِ مترسک ها | 2 | Nov 04, 2012 |
چنین گفت رستم | 1 | Oct 28, 2012 |