Published on Iranian.com (//legacy.iranian.com/main)

مغشوش‌ها

persian westender
by persian westender
25-Nov-2012
 

هرگز نبوده خورشید،...این‌چنین زلال و گرم

شاید که آفتابِ پاییز، به شوقِ دیدارِ تو دلگرم شده؟

اه، .. چه میگویند؛ این مزخرفات دیگر چیست؟

بر سر زدن در شبِ وفات دیگر چیست؟

و تشنج میتراوید در صد هزاران گیگا بایت

در ""مسیجی" که داشت در آخر، یک "گود نایت

هرگز نبوده خورشید، این فقط یک روز است

شبِ تاریک، چقدر به صبح مقروض است؟

این سبکباری که بر دوشهای من است

بیان رسائ مغشوش‌های من است

نفسش بریده و رنجور،

کسی‌ هست به زخمش دوا بزند؟

یا یک "پزشک احمدی" بیاورند،

آمپولِ هوا بزند؟

آفتاب میتراود، مثلِ یک شبنمِ لخته شده

که بر زخم‌های ناشناس میزند

زمین می‌میرد به یک مرگِ تدریجی‌

تق! تق! کسی‌ به او دو تیرِ خلاص میزند

میتوان تا بی‌نهایت این‌چنین سرود و سرود...

ولی‌ وقتِ رفتن است،...دوستان!

شما را بدرود...

Balatarin
Share/Save/Bookmark

Recently by persian westenderCommentsDate
میهمانیِ مترسک ها
2
Nov 04, 2012
چنین گفت رستم
1
Oct 28, 2012
پاییز
2
Oct 19, 2012
more from persian westender

Source URL (retrieved on 12/06/2012 - 07:18): //legacy.iranian.com/main/blog/persian-westender-138

 
© Copyright 1995-2010, Iranian LLC.   |    Archives   |    Contributors   |    About Us   |    Contact Us   |    Advertise With Us   |    Commenting & Submission Policy   |
|    Terms   |    Privacy   |    FAQ   |    Archive Homepage   |