در رابطه با فیلمی که هنر مند جوان کشورمان آقای ایمان سکریجز( البته اسم مستعار است) تحت عنوان جامعه بی تفاوت ساخته بود با چند نفر از هموطنان وارد گفتگویی شدم و فکر کنم بخشهایی از آن گفتگو بکار بعضی از هموطنانمان بیاید:
بعد از دیدن فیلم، کامنت زیر را نوشتم:
"دردناک بود، من را قدری یاد حال و هوای ایران در چند سال قبل از انقلاب انداخت. بی تفاوتی اجتماعی خصوص در میان نسل جوان "مدرن" بسیار گسترده بود. اصولا استبداد از طریق اتمیزه و منزوی کردن افراد جامعه است که استمرار می آورد."
کارگردان فیلم با اشاره به سخن معروف آقای خمینی نوشت:
"مخصوصا از زمانی که یک نفر گفت " اگر 35 میلیون بگویند آری من می گویم نه "
پاسخ دادم:
"آن بی تفاوتی نبود بلکه عدم نهادینه شدن فرهنگ مردم سالاری بود. زمان می برد تا هدف ازادی کم کم به اخلاق و بعد به رفتار مردم سالاری تبدیل شود. وقتی بنی صدر در خواست رفراندم کرد تا مردم تصمیم خود را در اینکه از مردم سالاری که او از آن دفاع می کرد دفاع می کنند یا از دیکتاتوری حزب جمهوری، آقای خمینی در دو نوبت دخالت کرد و یکبارش همین جمله را گفت. البته اگر در آن زمان فرهنگ مردمسالاری وجود داشت، مردم به خیابان می ریختند و به او می گفتند که ما شما را از عزلت تبعید به وطن آوردیم و شما خود را خدمتکار ما می دانستی، حالا رای خود را از ما بالاتر می دانی؟! با یک اردنگی روانه اش می کردند....البته تغییر شروع شده بود ولی بیشتر بصورت مباززه منفی و وقت لازم داشت تا به مبارزه مثبت تبدیل شود. برای مثال وقتی در 15 خرداد جبهه استبداد با تمام توان خود کوشش کرد که تظاهرات عظیمی راه بیاندازد ( در واقع بر علیه بنی صدر) و خمینی هم حمایت خود را تلویحا اعلام کرده بود، در تهران بیش از 50-60 هزار نفر نتوانستند جمع کنند ( در اینجا بود که سرلشکر فلاحی به بنی صدر گفته بود که خمینی توان بسیج خود را از دست داده است و بهمین علت دست به کشتار خواهد زد که دو هفته بعد زد.)"
هموطن دیگری سوال کرد:
"یک سوال دارم اینکه:
"انفجار ناگهانی انجام شد" یعنی یک دفعه اون انسان های بی تفاوت ترس از مسئولیت پذیری شون رو گذاشتن کنار و تحول انجام گرفت؟
و اگر میخواهید بنا رو بر این فرض بزارین، سوال دوم من اینه که اگر شما میگید که اون آگاهی واقعی بود پس چرا بعد از تحول اول، صحنه رو خالی کردیم و دوباره رفتیم سر پله اول تا برسیم به اینجا؟"
پاسخ دادم:
"این مسئله بسیار پیچیده روانی - اجنماعی است. البته بخشی از نسل جوان فعال شده بود. برای چپها، جنبشهای چپ در سطح جهان منبع الهام شده بود و برای دین دارها و ملی ها، ادبیاتی که شریعتی ایجاد کرد موجی را ایجاد کرده بود ( اندیشه شریعتی دارای نقاط ضعف نه چندان کمی بود ولی اثر کار او را مانند هر اندیشه دیگر باید در کانتکست زمانی فهمید. در نقد خود در رابطه با تحریفات آقای اکبر گنجی کمی به آن اشاره کرده ام که ضمیمه می کنم.) آن بی تفاوتی نیز بیشتر ناشی از احساس ناتوانی در برابر قدرت بود و نیز آشنا نبودن به اندیشه راهنما و عدم اعتماد نسبت به جامعه و...و ولی وقتی جنبش شروع شد، این مانند آن بود که مدتها بدون آنکه بدانی نیاز به عشق و معشوق که درونی هر انسان است، حال آن را در چهره ای و حرکتی و جنبشی می بینی و احساس توانایی ناشی از جنبش و....و حال هم اینطور است، شما نگاه کنید در اوج جنبش سبز، همه شما در ایران تغییر رفتار فردی و اجتماعی جامعه را حس کردید. حال شما این مشاهده را در صد ضرب بکنید، آنوقت تحول عظیم روحی در آن زمان دستتان خواهد آمد و....و کاش وقت داشتم و بیشتر به این مسئله می پرداختم."
سوال هموطن ادامه پیدا کرد:
"پرسش دومم بی پاسخ موند که چرا جامعه ای که لذت اون توانایی و شور و شوق رو حس کرد دوباره برگشت به اون حالت اولیه انفعال و بی تفاوتی؟
و نکته دوم که تو کامنت شما متوجه شدم اینکه نوشتین "بی تفاوتی نیز بیشتر ناشی از احساس ناتوانی در برابر قدرت بود و نیز آشنا نبودن به اندیشه راهنما و عدم اعتماد نسبت به جامعه و...و ولی وقتی جنبش شروع شد..."
که یعنی اون احساس توانایی مولود اون "انفجار" بوده و نه مولود "اندیشه راهنما" که اگر اون یک آگاهی واقعی و ناشی از یک اندیشه راهنما بود هیچ وقت ما دوباره به نقطه اول باز نمی گشتیم و بقول شما تجربه نیمه کاره رها نمی شد.
و یک نکته یکم نامربوط اینکه با جمله هایی مثل"کاش ..." سخت مخالفم"
پاسخ دادم:
"به یمن انقلاب، وضعیت الان بسیار متفاوت از بهمن 57 است. در آن زمان، در سطح نخبه ها کسانی که به ازادی و مردم سالاری معتقد بودند در اقلیت کامل بودند. جبهه ملی بود و نهضت ازادی و یاران بنی صدر. حتی در بین اینها هم اختلاف بود بطوری که در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهضت ازادی و حزب جمهوری اسلامی و دیگر جریانهای استبداد گرا در یک صف قرار گرفتند و بنی صدر تقریبا تنهای تنها( در جریان اولین انتخابات مجلس هم نهضت ملی بسیاری از مستبدان حزب جمهوری را داخل لیستش کرده بود). نیروهای چپ هم که اکثریت قریب با اتفاقشان استالینیست بودند و ازادی را به تمسخر می گرفتند وهر کس حرف از ازادی می زد فورا مهر لیبرال و آمریکایی بر پیشانی اش می خورد ( چپ مذهبی هم مانند مجاهدین انقلاب اسلامی، در درون گفتمان استالینستی عمل می کردند.) دنبال استقرار دیکتاتوری پرولتاریای خود بودند ( بهشتی ها هم دنبال استقرار استبداد صلحا و استبداد ملی بودند.)
ولی در سطح جامعه وضعیت کاملا فرق می کرد. از جمله به این دلیل که جامعه ملی تا حد بسیار زیادی از گروه های سیاسی مستقل بود ( بهمین دلیل اشتباه خواهد بود که تمایلات جامعه ملی را از طریق مطالعه تمایلات گروه های سیاسی آنالیز کنیم. اشتباهی که اکثریت مطلق آکادمیکها مرتکب شده اند. چرا که هم کار اسانی می باشد و هم تایید گفتمان قدرتی که از درون آن آنالیز را انجام می دهند.) بهمین دلیل بود که در اولین انتخابات ریاست جمهوری با وجود مخالفت شدید حزب جمهوری و اقمارش با بنی صدر، حمایت احزاب چپ استالینست مانند توده از کاندیدای حزب جمهوری، و در یک جبهه قرار گرفتن حزب جمهوری و نهضت ازادی و حمایت جبهه ملی از مدنی اقتدار گرا و یا بایکوت انتخاباتی از طرف گروه هایی مانند مجاهدین و نیز کنترل کامل رسانه ها، بنی صدر بدون داشتن هیچ بودجه ای ( در ایران حتی خانه خود را هم نداشت و در خانه خواهرش زندگی می کرد.) با مردم را طرف خطاب قرار دادن و نظراتش را در سخنرانی های بیشمار در سراسر ایران ( یک نوع آنارشیسم فلسفی!) جامعه ملی را فعال کرد و ما در این زمان است که برای اولین بار در تاریخ معاصر شاهد سازماندهی خودجوش افقی در سطح جامعه هستیم که زود نام دفتر هم آهنگی و همکاریهای مردم با رئیس جمهور هستیم که صدها مرکز در سراسر ایران ایجاد کردند و چنان موجی در جامعه که با وجود تمام مخالفتها و بیش از 124 کاندیدای ریاست جمهوری، با بیش از 76 درصد ارا انتخاب شد.
ولی اینکه چرا در زمانی که باید به مقاومت نایستاد، یکی به این دلیل که جامعه ای که قرنها در زیر سلطه استبداد زیسته بود هنوز به حقوق خود بگونه شفاف عارف نبود و هم اینکه اشتباهات تاتکتیکی بنی صدر فرصت بیشتری برای جبهه استبداد ایجاد کرد. در این رابطه پیشنهاد می کنم که تحقیق مفصل آقای محمد جعفری تخت عنون چگونه اینگونه شد را مطالعه کنید. تحقیق من هم در مورد کودتای خرداد شصت، پر بدک نیست.....ولی وضعیت الان کاملا فرق کرده است. از ساختارهای تاریخی که استبدار بر آن استوار بوده است ( زمین داری بزرگ و بازار و سلطنت) همه از بین رفته اند و فقط یک پایه نیمه شکسته روحانیت قدرت طلب و در امتحان یک ضرب مردود شده باقیمانده است. وضعیت جهانی هم کاملا فرق کرده است. در سطح نخبگان هم حتی به تظاهر، همه سخن از ازادی و حقوق انسان می زنند ( مانند پهلوی طلبها، که آقای رضا پهلوی با دروغگوییها و فریبکاریها و زیگزاگ زدنهای مداوم سیاسی و یا رجوی و ...نشان داده اند که اصلا نمی فهمند ازادی چیست، حقوق انسان چیست، ولی تظاهرش را محبورند که بکنند.)
Recently by mahmood delkhasteh | Comments | Date |
---|---|---|
با یاد سید حسن مدرس، واضع تز موازنه منفی و از قربانیان استبداد رضا شاهی | 5 | Dec 02, 2012 |
سلام ستیزی | 4 | Dec 02, 2012 |
آشنایی هموطنان با منشور پیمان همبستگی ملی جمهوری خواهان | 4 | Nov 14, 2012 |