انتخابات 24 اسفند سال گذشته به دیدگاه من آخرین نفس اندیشه “اصلاح طلبی” برای بقای در فضای سیاسی ایران بود. گرچه مطمئنم هنوز احزاب اصلاح طلب به فعالیت خانه موشی خود ادامه می دهند، اما برای من که از طرفداران جدی مشارکت در انتخابات هم بودم اصلاح طلبی امروز بیش از اینکه یک پدیده سیاسی باشد، یک پدیده تاریخی است. به عقیده من نقد واقعی جریان اصلاحات را با یک دیدگاه برون جنبشی از امروز می توان آغاز کرد.
تا کنون تمامی نقدهای اعمال شده بر جنبش اصلاحات نقد درون جنبشی و ضمن حرکتی ای بوده که نقد را برای پیشرفت و عدم تکرار اشتباهات گذشته ضروری می دانسته است اما امروز اصلاح طلبی نیز به دیدگاه من مانند خیلی دیگر از حرکت های دمکراسی خواهانه ایران به موزه سپرده شده است. گرچه این واقعیت تلخ است، اما راه گریزی از آن وجود دارد.
بخشی از دلایل شکست اصلاح طلبان را می توان در اشتباهات گذشته آنان بررسی کرد. در این میان طیف رادیکال اصلاح طلب طیف محافظه کارتر را به باج دادن به محافظه کاران و طیف محافظه کار اصلاح طلب طیف دیگر را به خروج از ارزش های انقلاب متهم می کند. گرچه در “شکستی” که امروز اصلاح طلبی با آن مواجه شده است هر دو گروه به اندازه ای مقصرند، این نکته نیز قابل توجه است که رسیدن به دمکراسی به مفهوم واقعی کلمه در چهارچوب اصلاحات پارلمانتاریستی احزاب داخلی اصلاح طلب ناممکن است.
امیدهایی که طرفداران این احزاب برای استقرار تدریجی دمکراسی در ایران دارند بیشتر حاصل یک “آرزو” ست تا “منطق.” به بیان دیگر شرایط قانون اساسی ایران اصلاحات پارلمانتاریستی را چه در شکل رادیکال و چه در هیئت کندروی محکوم به شکست میکند. اینجاست که متوجه می شویم اندیشه هایی از قبیل “انقلاب آرام” یا “نافرمانی مدنی” اگر چه شاید در نگاه اول ناممکن و دست نیافتنی به نظر می رسند، اما برای رسیدن دمکراسی که بخش بزرگی از طیف روشنفکرگرای اصلاح طلب با خواندن کتب فیلسوفان مدرن آرزوی آن را دارند لازم است.
در حقیقت اصلاح طلبی پارلمانتاریستی باید یا آرزوی خود برای رسیدن به حکومت دمکراتیک توسعه گرا را به سطل زباله انداخته با اسم فریبنده اصلاح طلبی در پی بازی های سیاسی برآید یا این واقعیت را که قانون اساسی ما قدرت نهادهای انتصابی را بر نهادهای انتخاباتی افزون تر قرار داده است بپذیرد. تازه در این صورت نیز اصلاح طلبان امروز یک گروه بدون اعتبار سیاسی محسوب می شوند. در حقیقت سرمایه سیاسی این گروه امروز بسیار اندک است و این گروه هم اعبتار خود را در نزد رهبری از دست داده و عمال خودخواسته یا ناخواسته آمریکا تلقی می شوند.
قبول کردن عدم کارآیی اصلاحات محدود به قانون اساسی و صندوق رای برای بخشی از گروههای سیاسی ما همانقدر اهمیت دارد که قبول کردن عدم امکان براندازی نظام جمهوری اسلامی برای گروه دیگری. اولین گام رسیدن به روشنفکری رئالیست روی آوردن به منطق چالش گراست. شخصا احساس می کنم بسیاری از فعالان سیاسی مفهوم “بن بست سیاسی” را درست ادراک نکرده اند و یا ادراک کرده و سعی می کنند خودشان را با دلایلی بچه گانه فریب دهند. تا روزی که عمق فاجعه را درک نکنیم طبیعتا آن را درمان نخواهیم کرد.
Recently by oazadi | Comments | Date |
---|---|---|
از تخریب گنجی بترسیم | 22 | Oct 16, 2008 |
همراهی روحانیون با جنبش مدرن خواهی | 19 | Sep 02, 2008 |
خودمان را گول نزنیم | 7 | Aug 20, 2008 |