برای پدر دکتر آرش و دکتر کامیار علایی
آقای علایی،
این دومین باری است که برای شما نامه مینویسم. بار اول شاید حدود 15 سال پیش بود، ازدرد قربت ومهاجرت و از اینکه غیر از وطن هر کجا میروم آسمان برایم یکرنگ است، برایتان نوشتم. اما امروزاحساس میکنم دردم بیشتراز آنروزهاست، درد از دست دادن و یا زندانی کردن جوانان ارزشمندی که وجود آنان باعث افتخار و سربلندی هر کشوری می توانند باشند. براستی فرزندان برجسته و ارزشمند شما دکتر آرش و دکتر کامیار علایی چرا در زندانند؟ [1] چه گناهی غیر از خدمت به بشریت داشته اند؟ چه جرمی را مرتکب شده اند که این چنین گستاخانه آنان را در زندان افکنده اند؟
بیاد میاورم زمانی که در دانشسرای راهنمایی کرمانشاه دانشجو بودم وشما استاد ادبیات زبان فارسی ما بودید. من از شما بسیار آموختم و در واقع استعداد ناشناخته من در همان زمان شکوفا شد. مرا تشویق به نوشتن وبزرگوارانه مرا در تجارب خود شریک میکردید. گاهی در روزنامه دیواری دانشسرا مطلب انتقادی می نوشتم، روزی آقای ایزدی رئیس وقت دانشسرا مرا به دفترش خواند و هشدار داد که ننویسم زیرا حداقل عکس العمل به انتقادات من، پاشیدن مرکوکروم بر نوشته هایم خواهد بود. ولی وقتی از اشعار کارو برای شما می خواندم و لذت شما را در بیان درست اشعار میدیدم تشویق به ادامه راهم میشدم. از یاد نمی برم مرا به جمع شعرا و نویسندگان کرمانشاه معرفی کردی و حتی قول کمک مالی به چاپ اشعار و نوشته هایم دادی. من تنها برای شما یک شاگرد بودم ولی میتوانم تصور کنم شما و همسرتان چه زحماتی برای آرش و کامیار کشیده اید تا آنان را به سطح شخصیت های بین المللی ارتقا داده اید.
بیاد میاورم آرش و کامیار را زمانیکه آنان هنوز به مدرسه نرفته بودند. در حیاط خانه بازی می کردند، صدای خنده آرش و چهره پرسشگر کامیاررا هنوز بیاد دارم . آنان راپس ازسالها وقتی در لندن دیدم هنوز هم همان صفا و صمیمیت را درچهره هایشان میدیدم. انسانهایی فداکارو مسئول، دلم میخواست هر کاری از دستم بر می آید برایشان انجام دهم. عاشق شغل و کارهای تحقیقی خود بودند، برای آنیده شان برنامه های وسیع در زمینه آموزش و کنترل ایدز در ایران و کشورهای فارس زبان دیگر داشتند.
آیا نهایت سنگدلی نیست به چنین انسانهایی تهمت براندازی و اقدام علیه امنیت ملی زد؟ آیا دستگیری آنان اقدامی علیه تمامی انسانهایی که مبتلا به ویروس اچ. ای. وی هستند نیست؟ آیا توهین به تمامی والدینی نیست که این چنین فرزندان انساندوست و فداکاری را تربیت می کنند؟ آیا توهین به تمامی سازمانهای بین المللی که خواستار آزادی این دو برادر شده اند نیست؟
تصور میکنم روزی کامیار در تلویزیون ظاهر شود و بگوید فعالیتهای پزشکی اش اقدامی برعلیه امنیت ملی بوده، چه کسی باور خواهد کرد؟ کسی که تمام فکر و ذهنش در کارهای تحقیقی گذشته است آیا خواهد توانست حتی کلمات دیکته شده را درست ادا کند؟ کسی که تمام تلاشش در خدمت بیماران مبتلا به ایدز در سراسردنیا بوده است چگونه می تواند وقتی پیدا کند که صرف براندازی حکومتی بکند. شاید راست می گویند در رژیمی که علم و دانش در چهارچوبه فکریشان نمیگنجد ممکن است یک پزشک گناهکار هم باشد، یک معلم خیانتکار هم باشد ویا یک دانشمند مجرم هم باشد . مدارک پرونده دکتر زهرا بنی یعقوب که در همدان به جرم قدم زدن با نامزدش در پارک همدان به قتل رسید امضا نداشت، پای مدارک، انگشت زده شده بود. دکتررامین جهانبگلو این فیلسوف صلح دوست در قاموس این حکومت جایی ندارد، جای اودر زندان نبود و تهمت جاسوسی به او نمی چسبید. دختر خانم شیرین عبادی به پذیرش بهائیت متهم می شود چرا که مادرش وکیل بهائیان دستگیر شده در زندان است.
دردها زیاد است آقای علایی، این جوانان سرمایه یک مملکت هستند، فقط آنها پسران شما نیستند، پسران همه ملت ایران هستند، باعث افتخارهمه ایرانیان هستند. در رنجش شما از دست اندرکاران حکومتی که پسران لایق و ارزشمند شما را بدون دلیل به زندان انداخته اند همه رنجیده ایم، دل شکسته شده ایم، دل همه انسانهایی که در خارج از کشور با آنان کار کرده اند رنجیده شده است. سازمان دیده بان حقوق بشر بارهاخواستار آزادی آنان شده است. خدمات آنان را نه تنها مفید برای بیماران مبتلابه ایدز ایران، بلکه در دنیا معتبر دانسته اند. سازمان بهداشت جهانی بودجه در اختیار آنان گذاشته است تا پروژه های خود را در خاورمیانه پیش ببرند. دکتر آرش و کامیار افرادی را در افغانستان و تاجیکستان آموزش داده تا در کشورشان به بیماران آموزش دهند که چگونه با این بیماری زندگی نرمالی داشته باشند. کجای این فعالیتها براندازی است؟
بجای تشویق و قدررانی و همینطور دادن کمک به آنان در مبارزه با ایدزکه یک پدیده جهانی غیر قابل علاج است، آنان را در زندان محبوس میکنند، ایدز ربطی به مسلمان ویاغیر مسلمان بودن ندارد، در ایران طبق تحقیقات این دو برادر ایدز بیشتر ناشی از استفاده مشترک آمپول معتادین است. گزارش آمار معتادین و دهها هزار جوان مبتلا به ایدز در ایران بوسیله این دو برادر باعث دستگیری آنان شده است چرا که آنان مثل تلویزنهای داخلی از بهشت همیشه بهار ایران صحبت نکرده اند. از دستاودهای اتمی و جنگی و کشفیات و اختراعات آنچنانی داد سخن نداده اند. آنان یک معضل جهانی را به چالش کشیده اند، در راه پزشکی و علمی خود فعالانه کوشا بوده اند و دست اندرکاران غافل از این هستند که راه مداوا و معالجه این بیماران از طریق پزشکانی چون آرش و کامیار صورت میگیرد. ای کاش صدای فریاد هزاران بیمار ایرانی و میلیونها انسانهای مبتلا به ایدز در سراسردنیا به گوش قاضیان این پرونده میرسید که میگویند: ما نمیخواهیم بمیریم، ما میخواهیم مثل همه انسانهای دیگر زندگی کنیم، آزاد کنید این نجات دهندگان مارا.
ناهید حسینی
Recently by Nahid Husseini | Comments | Date |
---|---|---|
ایران خانه من، خانه من زندان من، ایران من زندان من! | 1 | Mar 08, 2010 |
Links:
[1] //iranppa.blogspot.com/2008/09/kamyar-and-arash-alaii-under-torture-in.html