ایران خانه من، خانه من زندان من، ایران من زندان من!


Share/Save/Bookmark

Nahid Husseini
by Nahid Husseini
08-Mar-2010
 

با خودم فکر میکردم برای 8 مارس امسال چه بنویسم، که وصف حال شرایط امروز و بخصوص زنان ایران باشد، کلمات بالا رهایم نکردند، احساسم را به همه زندانیان سیاسی زن، به همه کسانی که در زندانهای جمهوری اسلامی هستند و به همه زنانی که در خانه خود زندانی هستند تقدیم میکنم.

8 مارس با سالهای گذشته برایم تفاوت دارد، خیلی هم تفاوت دارد. دلم میخواهد بگویم اندیشه جا افتاده ای، تصمیم قاطعی، حقی نبخشودنی و صبری پر معنا در زنان ایران مبینم که سالهای قبل به این وسعت و صلابت ندیده بودم. به این قدرت و عظمت ندیده بودم. وقتی این قدرت جان میگیرد و راه میفتد، دیوار خانه کاغذی میشود، سفید و سبک که با وزش نسیم صبحگاهی پیام صلح می برد، آهنها نرم میشوند، دیوار همه جا دیوار برلین میشود، صدای گشودن زنجیرهای درهای زندانها، حلقه حلقه فرو می ریزند و صدای طپش قلبها را در سکوت پشیمانی و شرمساری زندانبانان تا بالای تپه های اوین می برد.

8 مارس امسال برایم خیلی فرق دارد. عبور پیام عشق را در لابلای سیمهای تلفن مبینم که چگونه با سرعت، خطوط اینترنتی را اشغال میکند تا چشمهای جستجوگر و قلبهای نگران را آرامش بخشد.

8 مارس امسال پیامی با خود دارد، این بار دیگر گل سرخی، یا هدیه ای و یا معاف بودن از نگرانی شام شبی مرا راضی نمیکند، حمام میخواهم بشویم بدن زندانی ام را، بشویم سرم را با شامپویی تازه تا موهایم را آفتاب بدهم، سینی پر از شیرینی و آهنگی دلنشین در کنار مرد همراهم. قرار ما سال دیگر 8 مارس در ایرانم که اگر زندانم هم باشد باز دوستش دارم.

6مارس- لندن


Share/Save/Bookmark

Recently by Nahid HusseiniCommentsDate
پسران همه ملت ایران
4
Sep 24, 2008
more from Nahid Husseini
 
Noosh Afarin

زندانبان خود نیز یک زندانیست!

Noosh Afarin


 


حمام میخواهم بشویم بدن زندانی ام را، بشویم سرم را با شامپویی تازه تا موهایم را آفتاب بدهم، سینی پر از شیرینی و آهنگی دلنشین در کنار مرد همراهم.

با تشکر از مقالهء شما در رابطه با عزیزان به بند کشیده در خانهء خود، به امید آزادی زندانی و زندانبان!


اسم این شعر را نمیدانم، اما مترجم این شعر زنده یاد احمد شاملو است.

 كجا مى‏روى زندانبان زيبا
با اين كليد آغشته به خون؟
 مى‏روم آن را كه دوست مى‏دارم آزاد كنم
اگر هنوز فرصتى به جاى مانده باشد.
آن را كه به بند كشيده‏ام
از سر مهر، ستمگرانه
در نهانى‏ترين هوسم
در شنيع‏ترين شكنجه‏ام
در دروغ‏هاى آينده
در بلاهت پيمان‏ها.
مى‏خواهم رهاييش بخشم
مى‏خواهم آزاد باشد
و حتّا از يادم ببرد
و حتّا برود
و حتّا بازگردد و
ديگر بار دوستم بدارد
يا ديگرى را دوست بدارد
اگر ديگرى را خوش داشت.
و اگر تنها بمانم و
او رفته
با خود نگه خواهم داشت
هميشه
در گودى ِ كف دستانم
تا پايان عمر
لطف پستان‏هاى الگو گرفته از عشقش را.

« شعر جهان،  ترجمه احمد شاملو»