رئيس "جمهور"حکومت اسلامی آقای دکتر احمدی نژاد روز چهار شنبه ۲۹ آبان در زنجان گفتند [1], ملت ایران, یعنی امت حزب الله, با "چاقو" دست و پای بد خواهان به حقوق ملت ایران , و مخالفان , را قطع خواهد کرد. تهدید آقای " دکتر" با چاقوی خوش جنس و خوش دست زنجان , آنهم درکشوری با دستگاه های عریض وطویل امنیتی و نظامی و نیروهای آزموده و با تجربه و سلاح های مدرن - که بمب اتمی هم به آن اضافه خواهد شد- و نیز معرفی امت شان به عنوان ملتی "چاقو کش" , تعجب و اعتراض عده ای را برانگیخت.
این بر انگیختگی ی تعجب و اعتراض پیرامون بیانات آقای رییس جمهور حکومت اسلامی , متاسفانه نشان از بی اطلاعی برانگیخته شدگان از جایگاه چاقو و قمه در ذهنیت و فرهنگ حکومت اسلامی ( که قمه زنی یکی از بارقه های چنین ذهنیت و فرهنگی است ) , و رابطه ی تاریخی و حسنه مسلمین و رهبرانی چون آقای احمدی نژاد با این آلات قتاله دارد. چاقو و قمه ," لتوت و لشوش متدین " , ایجاد رعب ووحشت و آزار بارگی عناصر تاریخ ساز حکومت اسلامی هستند.
برای اینکه این رابطه و عناصر " تاریخساز" نشان داده شود به چند نمونه , آنهم نه از دور دست های تاریخ , از صفویه به این سو اشاره می کنم :
در دوران صفویه چاقوکشان و قمه کشان و اوباشان شیعه، نه فقط در مقام رهبری و در میان درباریان , در برخی از نیروهای مسلمان بیرون از حکومت از" بازوان مسلح" حضرات بودند. تاریخ صفویه تاریخ خنجرودشنه وسرهای بریده و شکم های دریده نیز بود. "تولائیان و تبراییان" , بویژه تبراییان , قمه زنان و قمه کشان متبحری بودند که "عمرسوزان و قمه زنی و دسته راه انداختن و ایذا و آزار و غارت منازل مخالفان عقیدتی و سیاسی" کارشان , و همراه با قزلباشان سربریدن سنی ها و دیگر اقلیت های مذهبی وظیفه شرعی شان بود.
این دو گروه، و گروه های دیگر فشار و کشتار را, برخی از روحانیون و "ظل الله"ها شکل داده و رهبری و تقویت می کردند. ظل الله هایی که برای روکم کنی دشمنان و مخالفان سرها و دست ها و پا های بریده رد و بدل می کردند .! در کشتار های سنی کشی تبریز دریدن شکم زن های حامله با قمه و چاقوو خنجر از افتحارات و ثواب آلات قمه کشان و چاقو کشان صفویه بود . گروه ها ی قمه کش و چاقو کش به اشکال و انواع مختلف، برخی با پول و امکانات و مقام، برخی با تهییج و تحریک احساسات وطن پرستانه و کیش شخصیت و جماعتی نیز با تحریکات و وعده های مذهبی ی آن جهانی، به فشار و کشتار دست می زدند .
در دوران قاجاریه, که دوران سر بریدن و پوست کندن وبویژه کور کردن نیز بود , گروه های متعدد " چاقوکشان و قمه کشان و اوباشان و لوطیان " یا گروه های "لتوت و لشوش" فعال بودند , به ویژه در جریان جنبش مشروطه، که برخی را پادشاهان و حکومتی یان و برخی را روحانیون سر و سامان می دادند. نمونه اند "استرداران و شترداران نتراشیده دژآگاه و اوباشان سنگلج و چاله میدان و..." که به مجلس و مجلسیان حمله می کردند و یا چاقو کشان و قمه کشان و "... کلاه نمدی های محلات و اشرار" در میدان توپخانه شعار می دادند:
"ما چای و پلو خواهیم
مشروطه نمی خواهیم"
و عده ای از مردم را مورد ضرب و شتم قرارمی دادند ومی کشتند.
احمد کسروی درباره اوباشان و چاقو کشانی که برای نمونه "... در مقام عربده و حرکات وحشیانه برآمدند و (علی آقا صراف) و (اسمعیل خیاط) را بی موجبی مجروح سخت و (عنایت الله) مظلوم را مقتول و آویزه درخت کردند" می نویسد:
«چون بایستی سردستگان اوباشان گرفته شوند و صنیع حضرت و مقتدر نظام و دیگران پنهان شده بودند، تنها حاجی معصوم نامی از آنان دستگیر گردید. بدینسان آشوب توپخانه پایان پذیرفت. لیکن این زمان یک گرفتاری دیگری پدید آمد، و آن این که اوباشان که گریزان و نهان می بودند، شب ها بیرون آمده و هر که را می یافتند می زدند و لخت می کردند، و چون پشتشان به شاه و پیرامونیان او گرم می بود و مجلل السلطان پیشخدمت شاه نگهداری و پشتیبانی از آنان دریغ نمی گفت، بی باکانه به هر سیاه کاری برمی خاستند. چنان که بهاالواعظین را که یکی از نمایندگان مجلس می بود کتک زده سر و رویش را بخستند، و در شب چهارشنبه هفدهم دی ماه (3 ذیحجه) هشت تن از آنان به خانه فریدون زردشتی که یکی از بازرگانان می بود رفته و آن بیچاره را بیدار گردانیده نخست پانصد و شصت تومان پولش را گرفته و سپس در برابر چشم زنش با قمه او را کشتند. پیدا می بود که کشندگان همان اوباشان می باشند. از آن سوی شیخ محمود به ورامین رفته در آن جا آسوده می زیست. روی هم رفته دیده می شد که دربار به کیفر دادن اوباشان گردن نگزارده، و پیمان او در این باره جز فریب نمی بوده. از شهرها در این باره تلگراف می رسید و در مجلس نیز گفتگو می رفت، ولی نتیجه نمی داد.»
و چندی بعد چاقو و قمه ی مورد علاقه مسلمین در دست اوباشان "متدین" , نواب صفوی و برادران امامی , ابتدا زخم بر پیکر احمد کسروی نشاند و سرانجام جان او و دستیارش را گرفت.
این چاقو و قمه, حتی در دستان مریدان آیت الله کاشانی و اعضای فداییان اسلام , مثل شعبان جعفری, نیز همان چاقو و قمه ی مورد علاقه مسلمین اوباش بود که پس از کودتای بيست و هشت مرداد دکتر فا طمی را " کاردی " کرد, و در دستان مریدان آیت الله خمینی , طیب حاج رضایی (غلوم فاطمه زهرا ونوکر امام حسین) و " حسین آقامهدی " در میدان بار فروش ها ی تهران با مهارت " تیزی کش ها" ی " نابغه " نفس کش می طلبید و این و آن را کاردی می کرد . نه فقط شعبان جعفری , سایر مریدان و همراهان آیت الله کاشانی هم بهتر از " شعبون بی مخ" نبودند ," شعبون خان" روایت می کند :
"...ما گفتیم که " آقا حال شما خوبه ؟" ( آیت الله کاشانی) گفت: "خفه شو پدر سوخته!" حالا نگو من که دیروزاونجا مثلا" گفته بودم آقا رو فلان.....یه چیزی از دهنم پریده و این ناراحت شده ! سید ممد اومد گفت : "چه مزخرفی گفتی به آقا دیروز؟" , گفتم : من که میدونی نوکر آقام. من آقا رو دوست دارم. مدتیه دنبال ایشون هستم, چقدر بالای ایشون مبارزه کردم, من که چیزی نگفتم ... خسته بودم!" هیچی....درد سرتون ندم , روز بد نبینی, ریختن سر ما. اول تو خونه یه عده ای ریختن سر ما . با اینا بزن بزن کردیم. منم اونوقت یوقور بودم.تا کارمون کشید تو پامنار. یه گزن زدن تو پای من ,...با گزن کفاشی ...یه گزنم زدن تو دستم, یه درفشم فرو کردن توی سفید رونم که از همه زخما کاری تر بود, درفش فوری می کشه. خلاصه با سیخ نونوایی و هر چی دم دستشون رسیده بود اومده بودن..."
حاج مهدی عراقی از بنیان گذاران "فدائیان اسلام" و "هیئت های مؤتلفه اسلامی" در خاطرات خود که با عنوان "ناگفته ها" چاپ شده است، گفتنی ها در باره "چاقو کشان و قمه کشان" اسلام را با "افتخار" می گوید:
«... نواب صفوی به این فکر می افتد که یک محفلی، یک سازمانی، یک گروهی، یک جمعیتی را برای مبارزه به وجود آورد. این فکر به نظرش می آید که از وجود افرادی استفاده بکند که تا الان مخل آسایش محلات بوده اند. مثل اوباش ها، گردن کلفت ها, لات ها، به حساب آن ها که عربده کش های محلات بوده اند...» .
حاج عراقی ماجرای حمله به روزنامه ساعد را که کاریکاتور نواب صفوی را چاپ کرده بود را نیز شرح می دهد:
«... رفیقمان گفت برویم سر پاچنار من یک مشت از این لات و لوت ها را جمع می کنم... رفتیم زورخانه و دیدیم یک مشت جاهل های کوتاه و بلند، خلاصه یا علی یا علی دارند ورزش می کنند. گفت بیائید برویم، راه افتادند آمدند اول خیابان فردوسی... گفتیم حمله به چاپخانه... همه چاپخانه را این بچه ها پذیرایی کردند. جعبه هایی که تویش حروف بود از طبقه دوم همه اش می آمد تو حیاط. دو سه تا از این بچه ها با چوب افتادند به جان ماشین می خواستند با چوب، ماشین را بشکنند، گفتم بابا این که با این شکسته نمی شود، یک دست زدیم خلاصه اش این دیس از زیر ماشین آمد بیرون و حروف ها ریخت زمین... رفتیم تو قسمت حروف چینی، دیدیم کلیشه ها آن وسط است چاقو را بچه ها در آوردند، کلیشه ها را تکه تکه کردند و حروف را هم ، همه را به هم زدند.»
حاج عراقی درباره طیب و ناصر جیگرکی و رمضون یخی و... نقش آن ها در خرداد 42 می گوید:
«... منزل آقا (خمینی) بودیم آن جا اسم طیب خان وسط آمد... آقا درآمد گفت که اینها علاقمند به اسلام هستند... نوکر امام حسین هستند... خلاصه رفتیم خانه طیب خان... طیب صد تومان داد به پسرش اصفر گفت می دوی عکس آقا خمینی را می خری می بری تو تکیه... ناصر جگرکی، از گردن کلفت های باغ فردوس و چهارراه مولوی بود، هنوز ما از ساعت حرکتمان قدری مانده بود که خبر آوردند این فرد با تعدادی نزدیک به 200 الی 300 تن از الوات های آن جا به قول خودش، ازین تیغ کش ها دارند می آیند.»
محسن رفیقدوست, از "تیزی کش" خیابان لرزاده و خیابان خراسان ,در سال 1342 شاهد یک درگیری میان آخوندها و مأمورین بود، که مأموری آخوندی را با چوب می زند. سال ها بعد با شخصی مواجه می شود که شبیه آن مأمور بود. رفیقدوست با سه نفر از علما، منجمله مهدوی کنی مشورت می کند. حضرات فتوی می دهند که آن شخص مهدورالدم است، رفیقدوست این بار چاقو وقمه بکار نمی برد و به تجربه دیگری روی می آورد , او " با یک چماق کلفت مردک بیچاره را شبی در حال رفتن به منزلش در سه راه سوسکی غافلگیر کرده و با ضربه ای چماق به کله اش او را به زمین می اندازد و با هفت هشت ضربه محکم او را به قتل می رساند، و در پایان ضمن شرح این واقعه افاضه می فرمایند که انشاالله خداوند قبول فرمایند."
در حکومت اسلامی نه فقط رهبران و سازمانگران "الواط و اشرار و عوام های بازاری"، خود الواط و اشرار و عوام های بازاری هم بخشی از حکومت شدند.
مهدی عراقی – که خمینی او را برادر خوب و فرزند عزیزش می دانست – عسگراولادی , " دکتر" مهدی عبد خدایی ( ضارب دکتر فاطمی و نماینده مجلس شورای اسلامی ) ,محسن رفیقدوست , لاجوردی , هادی غفاری , خلخالی و... از همان فردای پیروزی انقلاب بهمن آشکارا به سازمان دهی امثال طیب ها و ناصر جیگرکی ها و رمضون یخی ها و امیر مو بور ها و باقر کچل ها و مرتضی تکیه ها ی پیر و جوان و مسلمان نما تر پرداختند، و دست در دست اینان آزار و کشتار دگراندیشان و دگررفتاران را آشکار و نهان آغاز کردند، و ده ها گروه فشار (چماق دار) و کشتار، و "چاقوکشان و قمه کشان محفلی" در تهران و شهرهای مختلف شکل دادند.
اين جماعت و گروهها براي اولين بار در جريان تظاهرات ميليوني مردم در تهران در تاسوعا و عاشوراي سال ٥٧ به طور سازمان يافته و با شعارهايي نظير "مرگ بر كمونيست كه ميگه خدا نيست" و "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله" , " حزبشون حزب هچل , رهبرشون لنین کچل " , با حمله به صفوف نیرو های چپ و دموکرات حضور خود را اعلام کردند. بسیاری از افراد این گروه شناخته شده بودند ,چاقو كشها و لاتهاي محلاتي نظير ميدان مولوی و دروازه غار و دروازه قزوین, که در محله هاي خود به باج گيري، دزدي وجاكشي معروف بودند , جماعتی که بتدریج در کمیته ها و سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات و بسیج , و یا در مقام بازجویان و شکنجه گران در زندان ها بکار گمارده شدند.
حمله چاقو کشان و قمه کشان و چماقداران به کتابفروشی ها و کتاب سوزان ها، حمله اینان به دفتر روزنامه ها، حمله به گردهمایی های سیاسی و فرهنگی، حمله به زنان و ضرب و شتم آنان و کشتار مخالفین حکومت در تهران، کرمان، ترکمن صحرا، کردستان, قائم شهر، بندر انزلی، جهرم , کرمانشاه و... نمونه هایی از اعمال و جنایات همین "لتوت و لشوش" است. نعره های " چاقو کشان و قمه کشان " حکومت اسلامی هرگز از گوش و هوش تاریخ میهنمان محوشدنی نیست:
"ما همه سرباز توئیم خمینی
گوش به فرمان توئیم خمینی
خمینی ی عزیزم
بگو تا خون بریزم"
و نسل بعد از شعبان جعفری ها و طیب حاج رضایی ها و ناصر سوسکی ها و مهدی قصاب ها و حسین آقا مهدی ها وعسگراولادی ها و رفیقدوست ها و لاجوردی ها و هادی غفاری ها و خلخالی ها و...، یعنی زهرا خانوم ها و فاطمه کماندو ها و ده نمکی ها و الله کرم ها و سعید عسکرها و سعید امامی ها و ازغدی ها و حاجی بخشی ها... و گروه هایی همچون "انصار حزب الله" و "فدائیان اسلامی ناب محمدی"، "سپاه سربلند محمد" و... هزاران سرباز گمنام خمینی سیمای واقعی خمینیسم را با برافراشتن چاقو و قمه و چماق نشان داده اند, گروه هایی که حتی بازداشتگاه ها , شکنجه گاه ها و قتلگاه های مخفی دارند.
نگاهی به چند نمونه از قتل های سیاسی ی زنجیره ای و خارج کشور, که چاقو کشان و قمه کشان حکومت اسلامی مرتکب شدند , نشان از جایگاه پر اهمیت و محبوبیت این آلات قتاله در میان این جماعت , و بالطبع رییس جمهور محبوب شان آقای احمدی نژاد دارد:
- قتل دکتر کاظم سامی , با ضربات متعدد چاقو وقمه بر سر و صورت او.
- قتل داریوش و پروانه فروهر با ضربات متعدد چاقو و قمه. گفته شده است:
«فروهر را با ۲۶ ضربه چاقو در طبقه پايين خانهاش کشته بودند و پروانه همسرش را دقايقی بعد با ۲۵ ضربه. آنها هر دو بيمار بودند. فروهر از درد پا میناليد و چندی پيش تحت يک عمل جراحی قرار گرفته بود و همسر ۶۰سالهاش هنگامی که ضربههای چاقو را دريافت میکرد سخت گرفتار آنفلوآنزا بود."
- قتل منوچهر صانعی و فیروزه کلانتری با ضربات متعدد چاقو و قمه
- قتل حمید حاجی زاده و پسر 9 ساله اش با 37 ضربه چاقو وقمه.
- قتل ابراهیم زال زاده با ضربات چاقو و قمه
- قتل مهندس جواد امامی ( کارشناس دادگستری ) و همسرش سونیا آل یاسین با ضربات چاقو و قمه
- قتل کشیش هاپیک هوسپیان , با ضربات چاقو و قمه
- قتل فیض الله مخوباد (77ساله , عضو جمعیت یهودیان ) , که بعد از کشتن او چشم های اش را از کاسه در آورده بودند ( به گزارش سازمان عفو بین الملل) .
- قتل حاج محمد ضیایی ( از رهبران اقلیت سنی ) با ضربات چاقو و قمه ( سر جسد از بدن جدا شده بود. )
- قتل فریدون فرخزاد با ضربات متعدد چاقو و قمه .
- قتل عبدالرحمن برومند با ضربات متعدد چاقو
- قتل دکتر شاپور بحتیار و دستیارش با ضربات چاقو
و ده ها نمونه دیگر.......................................
********
برخی از منابع مقاله:
* آزاربارگی – سادیسم ( وام گرفته از داریوش آشوری )
1- ناصر زرافشان، تبارشناسی چماقداری، مروری بر پیشینه و ریشه های تاریخی چماقداری در ایران، نشریه حقوق بشر، شماره 52، بهار 1382.
2- احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ شانزدهم، صفحه 528.
3-محمد ارسی، نخستین حلقه های قتل های زنجیره ای، انتشارات دهخدا، 1379.
4- ناصر امینی، ماهنامه ایرانیان (نیویورک ).
5- حسین بروجردی، پشت پرده های انقلاب اسلامی، بهرام چوبینه، نشر نیما، آلمان.
6- هادی غفاری که مقرش "مسجدالهادی" در خیابان "تهران نو" – دماوند- بود، جدا از سازمان دادن گروه های فشار و کشتار( چاقو کشان و قمه کشان )، اموال مردم را نیز به غارت می برد و با شرکت های خارجی نیز زد و بند داشت، تا آن حد که "دادگاه ویژه روحانیت" نیز صدایش درآمد، و اعلام کرد: «هادی غفاری یک بار در مهر ماه 1368 به مدت یک هفته و مرتبه دوم در شهریور ماه 1369 همراه با خانواده به مدت چند هفته به دعوت شرکت ژاپنی "ان. ئی. س" به ژاپن رفته است».
7- گفت و گو شهروند با امیر فرشاد ابراهیمی، شماره 540، سال 1380.( ر.ک به سایت امیر فرشاد ابراهیمی)
8- محمدحسن ضیائی فر، دبیر کمیسیون حقوق بشر اسلامی، همشهری، شماره دوشنبه 29 تیر ماه 1377.)، شماره 44، آذر 1377
9- هما سرشار , شعبان جعفری , نشر ناب , 1381, لس آنجلس
Recently by mnoghrekar | Comments | Date |
---|---|---|
پزشکان و سیاست , مسعود نقره کار | 1 | Nov 23, 2010 |
در حاشیه هجمه ی" دین خویان" دانشگاهی به آرامش دوستدار | 3 | Oct 28, 2010 |
شکست توهم | 9 | Jun 15, 2009 |
Links:
[1] //legacy.iranian.com/main/main/singlepage/2008/ahmadinejad-fires-back-rafsanjani