"رابعه قزداري" نخستين زن شاعر فارسي گوي، مشهور به مگس رويين و ملقب به "زين العرب"، دختر کعب، امير بلخ و از اهالي قزدار (قصدار، خضدار، شهري قديمي واقع ميان سيستان، مکران و بست) و معاصر "رودکي" بود.
تذکره ها شرح حال و نمونه هاي شعر او را بعنوان نخستين زن شاعر فارسي گوي آورده و مقام بلند او را در طلوع شعر فارسي ستوده اند. "محمد عوفي" در لباب الالباب، از او چنين تجليل ميکند: «دختر کعب اگر چه زن بود اما به فضل بر مردان جهان بخنديدي. فارس هر دو ميدان و والي هر دو بيان، بر نظم تازي قادر و در شعر فارسي به غايت ماهر بود.»
عطار نيشابوري، نخستين بار شرح احوال او را در 428 بيت شعر در "الهي نامه" خود آورده و تذکرده هاي بعدي همگي با کم و بيش تفاوتهايي و به صورت نظم و نثر به نقل زندگي و اشعار وي پرداخته اند. گرچه داستان عطار از اغراق و مبالغه گوييهاي عارفانه تهي نيست اما تا حدودي مبين زندگي اوست.
به نوشته عطار، پس از کعب، پسرش حارث که به جاي پدر امير بلخ شده بود، سرپرستي رابعه را بر عهده گرفت و او در نزد حارث زندگي ميکرد. رابعه دلباخته يکي از غلامان زيبا روي برادرش به نام "بکتاش" شد، اما عشق خود را پنهان داشت و رنجور گرديد. پيرزن دنيا ديده اي دليل رنجوري او را پرسيد، وي ابتدا خودداري کرد و بالاخره راز خود را برايش آشکار نمود و توسط او اشعار عاشقانه اي براي بکتاش ميفرستاد.
بکتاش نيز به عشق رابعه مبتلا شد. يک ماه بعد در جنگي که براي برادرش روي داد بکتاش زخمي شد و نزديک بود اسير شود که ناگاه زن روبسته اي خود را به صف دشمن زد و تني چند از آنان را کشت و بکتاش را نجات داد و لشکر حارث پيروز شد.
زماني نيز رودکي شاعر در حال عبور رابعه را ديد. اشعارش را بر او خواند و رابعه نيز اشعار خود را برايش خواند. در جشن باشکوهي که "اميرنصر ساماني" در بخارا ترتيب داده بود، رودکي اشعار رابعه را خواند. اميرنصر پرسيد که شعر از کيست و رودکي پاسخ داد که از دختر کعب است که دلباخته غلامي گرديده است و به سرودن شعر روي آورده و اشعارش را براي او ميفرستد. حارث که در جشن حضور داشت به راز خواهرش پي برد و به اشعار او دست يافت. از اين رو بکتاش را به چاهي و خواهر را نيز در گرمابه اي افکندند و رگ دست او را بريدند و در گرمابه را با سنگ و خشت و آهک بستند. رابعه با خون خود بر ديوارهاي گرمابه اشعار خود را مينوشت تا اينکه ضعف بر او غلبه کرد و درگذشت.
تذکره نويسان پيرامون عشق رابعه به بکتاش اختلاف نظر دارند: "جامي" در نفحات الانس از قول "ابوسعيد ابوالخير" عشق رابعه را عشق مجازي نميداند و داستان بکتاش را بهانه اي براي طرح عشق حقيقي دانسته است. "هدايت" نيز در روضةالصفا، رابعه را "صاحب عشق حقيقي و مجازي" ميداند و داستان دلباختگي او را در "گلستان ارم" به نظم درآورده است. بسياري از تذکره ها نيز عشق او را، صرفاً عشق مجازي دانسته اند.
از اشعار او :
ز بس گل که در باغ ماوي گرفت
چمن رنگ ارتنگ ماني گرفت
صبا نافه مشک تبت نداشت
جهان بوي مشک از چه معني گرفت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است
که گل رنگ رخسار ليلي گرفت
بمي ماند اندر عقيقين قدح
سرشکي که در لاله ماوي گرفت
قدح گير چندي و دنيي مگير
که بدبخت شد آنکه دنيي گرفت
سر نرگس تازه از زرّ و سيم
نشان سر تاج کسري گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دين ترسي گرفت .
***************
دعوت من بر تو آن شد کايزدت عاشق کناد
بر يکي سنگين دل نامهربان چون خويشتن
تا بداني دردعشق و داغ هجر و غم کشي
چون بهجر اندر بپيچي پس بداني قدر من .
*************
منابع :
//www.nationmaster.com/encyclopedia/Rabia-Balkhi [1]
کليات اشعار رابعه قزداري :
Recently by ebi amirhosseini | Comments | Date |
---|---|---|
Simin Daneshvar: Influential author has died | 22 | Mar 08, 2012 |
ایران 1973 | 5 | Oct 18, 2011 |
حافظ | 1 | Oct 12, 2011 |
Links:
[1] //www.nationmaster.com/encyclopedia/Rabia-Balkhi
[2] //www.mibosearch.com/
[3] //www.ipips.ir/?c=documentShow&documentId=11717&t=4