مبارزه ء بی خشونت بر اصل ساده ای استوار می شود و آن نافرمانی است. اصلی که به ما می گويد مردم هميشه اوامر حاکمانشان را اجرا نمی کنند و گاه قادرند به کارهايی دست بزنند که بر ايشان ممنوع کرده اند. زيردستان از قوانين زبردستان تخطی می کنند. کارگران با اعتصاب خود اقتصاد را فلج می کنند. بورکراتها از انجام دستورات ساده سرباز می زنند. دانشجويان از خطوط قرمزی که برايشان معين شده عبور می کنند. نيروهای انتظامی از سرکوب خودداری می ورزند و حتی دست به شورش می زنند. وقتی همه ء اين اقدامات با هم رخ می دهند مردی که تا مدتی پيش از آن شاه يا ولی فقيه بوده در اندک زمانی تبديل به شهروندی عادی می شود. قدرت سياسی وقتی مردم حمايت خود را از آن دريغ کنند به سرعت از همان می پاشد. هرچند که تمام ساختارارتش ، وسائل نظامی، تانک ها و هواپيماها دست نخورده باقی بمانند. کارخانه ها، ظرفيت صنعتی و لوازم حمل و نقل ممکن است آسيب نبينند و شهرها حالت عادی خودشان را حفظ کنند. مردمی که بر مبارزه ء غير خشونت آميز پايفشاری می کنند از حاکمان و دولت خود همکاری و همياری انسانی اوليه و پايه ای را که هر دولت و سيستمی بدان نيازمند است، دريغ می کنند. اگر اين کار را به دفعات کافی و مدت زمان لازم انجام دهند آن دولت و حکومت خلع يد می شود و فاقد قدرت خواهد بود. اين، اصل اساسی و بنيادين عمل غير خشونت آميز است.
« عمل بی خشونت » يک عنوان کلی است که روشهای مختلفی از اعتراض، عدم همکاری با دولت و مداخله در حوزه های ممنوع را شامل می شود. در همهء اين موارد کسانی که به مبارزهء بی خشونت دست می زنند با انجام دادن کار ممنوعه يا خودداری از انجام کاری که دولت از آنها انتظار دارد، بدون دست زدن به خشونت فيزيکی حاکمان را به زانو در می آورند.
بايد توجه داشت که عمل بی خشونت در درجهء اول « عمل » است. مبارزهء بی خشونت در وهلهء اول « مبارزه » است و نمی تواند شامل انفعال، پاسيويته، مماشات و سازش باشد. بنابراين مبارزهء بی خشونت نمی تواند برای پشت کردن بعضی افراد به تضاد و مبارزه ای که جريان دارد بهانهء موجهی باشد. اين مبارزه وسيله، روش، يا تکنيکی است که کسانی که با تسليم شدن به قدرت، سازش يا سکوت مخالفند برای اعمال قدرت خودشان انتخاب می کنند.
دربارهء مبارزهء بی خشونت اشتباهات و توهمات رايجی وجود دارد. از جمله اينکه رفتار سياسی در جريان يک تضاد را تنها به دونوع خشونت آميز و غيرخشونت آميز تقسيم می کنند. اشتباه ديگر اين است که مردم هر مبارزه يا رفتاری را که خوب است و يا دوست دارند بی خشونت بنامند و هر چه را که پسندشان نيست خشونت آميز لقب دهند. اشتباه رايج ديگر بخصوص در برخی از محافل سياسی در ايران اين است که انفعال را با مبارزهء بی خشونت اشتباه می گيرند.
آقای جين شارپ ( Gene Sharp ) از معلمان و محققان معروف مبارزه ء بی خشونت ،رفتار سياسی در جريان يک تضاد را به شش گروه تقسيم می کند : « 1. تلاش برای متقاعد ساختن طرف ديگر با گفتگو و استدلال و در نهايت سازش و آشتی؛ 2. استفاده از روندهای صلح آميز موجود و نهادينه در جامعه و آئين نامه ها و مقررات همراه با تهديد؛ 3. خشونت فيزيکی عليه افراد؛ 4. خشونت فيزيکی عليه افراد همراه با تخريب مادی؛ 5. خشونت همراه با تخريب مادی؛ 6. عمل بی خشونت ؛ »
در تضاد بين مردم ايران با هيات حاکمه جمهوری اسلامی ما تا کنون شاهد هر شش گروه اين رفتارها بوده ايم. گروه اول رفتاری بود که در خاتمی و اغلب هوادارانش به چشم می خورد. گروه دوم را هنگامی ديديم که برخی از نمايندگان مجلس اصلاح طلب با به بن بست رسيدن اصلاحات راه تازه و فعال تری پيش گرفتند. گروه سوم و چهارم هميشه از سوی نيروی انتظامی، بسيج و لباس شخصی ها و اوباش اعمال می شود و گروه پنجم و ششم از سوی دانشجويان و مردم. هم مردم و هم هيات حاکمه ممکن است از يک يا چند روش همزمان استفاده کنند. آنچه اهميت دارد درک اين نکته است که اساسا تقسيم اصلی بين خشونت و غير خشونت نيست، بلکه بين « عمل » و « انفعال » است. تفاوت بين مبارزه بی خشونت و شکلهای ملايم تر رويارويی يک تضاد مانند استدلال و متقاعد ساختن طرف ديگر، سازش، مصالحه و مذاکره بسيار مهم است.
همه اين اشکال ديگر رويارويی ممکن است همراه با مبارزهء غير خشونت آميز به کار گرفته شوند ولی نبايد با آن اشتباه شوند. استدلال و گفتگو و مذاکره همه رفتاری « کلامی » هستند در حاليکه مبارزهء بی خشونت رفتاری « عملی » است. برای مثال کارکنان جايی ممکن است بروند و از صاحب کار خود خواستار اضافه حقوق بشوند ولی عمل بی خشونت هنگامی است که از کار خودداری کنند تا وقتی که اضافه حقوق پرداخت شود. از همين رو سازش و مصالحه هم بخشی از مبارزهء بی خشونت نيست. مبارزهء بی خشونت ممکن است به سازش يا مصالحه منجر شود يا نشود. اين امر بستگی به روابط قدرت و موضوع مورد بحث دارد. مبارزهء بی خشونت مثل « جنگ » رويارويی و مقابله با دشمن است. مبارزهء بی خشونت به استراتژی دقيق و خردمندانه و تاکتيک های مؤثر و انتخاب نبردهای مؤثر و کليدی محتاج است و از سربازانش شجاعت، انضباط و فداکاری می طلبد.
مشخصهء ديگر عمل بی خشونت که احتياج به تأکيد دارد خصوصيت « فوق قانون اساسی » بودن آن است. يعنی کسانی که دست به عمل بی خشونت می زنند خود را به قوانين رايج و بخصوص قانون اساسی حاکم ملزم نمی دانند و به آئين نامه های رايج درون حکومتی تکيه نمی کنند، حالا چه اين حکومت پارلمانی و چه غير پارلمانی باشد. تصادفی نيست که تا زمانی که اميدی به اصلاح طلبان پارلمانی هست مبارزهء بی خشونت اوج و رونق خود را نمی يابد.
انگيزه های مبارزهء بی خشونت متفاوت هستند. برای برخی انگيزه اين انتخاب مذهبی است و برای برخی يک تاکتيک گذرا محسوب می شود. اما در اغلب موارد اين ملاحظات واقع گرايانه هستند که موجب اين انتخاب می شوند. مردمی که سلاحی در اختيار ندارند در برابر هيأت حاکمه ای که ارتش، بسيج، نيروهای پليس ضدشورش و نيروهای شبه نظامی مسلح و بی رحم دارد اگر واقع گرا باشند به مبارزهء بی خشونت دست می زنند. شکست آنها در مبارزهء خشونت آميز با شرايط تسليحاتی اينگونه نابرابر قطعی است، اما در جريان مبارزهء بی خشونت به موقعيتی از نظر اخلاقی بالاتر دست می يابند و مبارزه را به ميدانی می کشند که در آن از حريف به مراتب نيرومند ترند.
برخی تصور می کنند که هدف مبارزهء بی خشونت آن است که نظر حاکمان را تغيير دهند و آنها را به قبول نظريات مردم وادارند تا آنگاه که نظر حاکمان تغيير کرد اين تحول به تغيير در روابط منجر شود و ساختاری نزديک تر به خواست مردم را جانشين سازد. اما در واقع هميشه هدف مبارزهء بی خشونت اين نيست. گاهی هدف مبارزه صرفا تغيير حاکمان و نظام است بدون اعتنا به اينکه نظر حاکمان تغيير کند. ازاين ديدگاه مبارزهء بی خشونت می تواند اصلاح طلب يا « برانداز» باشد و اصلاح طلبی يا براندازی مبارزه لزوما تابع خصوصيت « بی خشونت » بودن آن نيست.
از آنجا که مبارزهء بی خشونت مانند مبارزهء جنگی و رويارويی ارتش ها نياز به استراتژی و تاکتيک خاص خود دارد بررسی اجمالی نکات دربارهء متدها و تاکتيک و استراتژی می تواند برای مبارزان داخل کشود مفيد باشد. عمل بی خشونت می تواند « منفی » يا « مثبت » باشد. در عمل منفی مردم با خودداری از انجام کاری مبارزه را گسترش می دهند و يا به حاکمان ضربه وارد می کنند. به عنوان مثال شرکت نکردن مردم در انتخابات شوراها ضربه اي كاري بر همه محدوديتهاي انتخاباتي ازجمله نظارت استصوابی بود و در سوق دادن اصلاح طلبان به سوی اصلاح قانون انتخابات تاثير مهمی داشت.
در عمل مثبت مردم دست به کاری می زنند که از آنها انتظار نمی رود. تظاهرات وسيع دانشجويان قبل از موعد 18 تير و غافلگيری حاکمان نمونه ای از عمل مثبت است. عمل بی خشونت نيز می تواند ترکيبی از « مثبت » و « منفی » باشد. متدهای مبارزهء بی خشونت طيف وسيع و ناهمگونی را تشکيل می دهند. از فيليپين تا لهستان، از دانمارک و مقاومت در برابر نازيسم تا هند و مبارزه با امپراطوری انگليس متدهای مبارزه بستگی به شرايط اقليمی و فرهنگی و ساختار مشخص روابط قدرت و ويژگی های اجتماعی حاکم و محکوم دارد. اما همهء اين متدها، اعتصابات و تحريم ها، تشکيل نهادهای موازی با دولت ونافرمانی باعث می شوند که حريف بهايی برای درگيری پرداخت کند و با پرداخت اين بها تغييری اساسی و اجتناب ناپذير در معادلات قدرت شکل می گيرد.
يکی از اولين نکاتی که بايد دربارهء مبارزهء بی خشونت و متدهای آن روشن کنيم اين است که مبارزهء بی خشونت هرگز جدا از خشونت و به تنهايی وجود نداشته است. در واقع اغلب خشونت بخش جدايی ناپذير آن است. حتی زمانی که فعالان مبارزهء بی خشونت با انضباط از دست زدن به هرگونه خشونتی پرهيز می کنند طرف مقابل آنها اغلب به خشونت دست می يازد و يا به خاطر قدرت خارق العادهء مبارزهء بی خشونت که ناگهان ظاهر می شود خشونت را افزايش می دهد. حتی وقتی که يکی از طرفين حاضر نيست به خشونت دست بزند اغلب تهديد اينکه امکان درگيری خشونت آميز وجود دارد بخشی از مقابله با قدرت است. حاکمانی که قصد سرکوب مبارزان غير خشونت آميز را دارند هميشه با اين تهديد که مبارزه می تواند به خشونت وسيع و دوجانبه کشيده شود دست به گريبان هستند. در دورهء مبارزهء استقلال هند عليه انگليس، دولت بريتانيا با خشونت های پراکنده ای روبرو بود و بايست محاسبه می کرد که در صورت سرکوب شديد گاندی و طرفدارانش ممکن است با شکلی از يک جنگ داخلی روبرو شود. حتی خود گاندی که اعتقادی عميق و مذهبی و انضباطی آهنين در مراعات مبارزهء بی خشونت داشت يادآوری اين نکته را که در صورت سرکوب جنبش بی خشونت استقلال طلبانه با جنگ و خشونت گسترده روبرو خواهد بود، هرگز دون شان خود نمی دانست.
در مورد خاص ايران هم ما اين واقعيت را به وضوح می بينيم. هيأت حاکمه به خوبی می داند که اگر مبارزهء بی خشونت مردم ما را سرکوب کند بايد بهای سنگينی بپردازد. اين « تهديد خشونت آميز » يک مؤلفهء خارجی و يک مؤلفهء داخلی دارد. در داخل ايران اين خطر وجود دارد که مردم و بخصوص نسل جوان دير يا زود در برابر سرکوب به خشونت روی بياورند. از
سوی ديگر با حضور گستردهء نظامی آمريکا در منطقه تهديد حملهء نظامی آمريکا به ايران در لحظه ای که رژيم جمهوری اسلامی سرکوب مخالفان را کامل کرده باشد بيش از هر زمان ديگر ممکن می نمايد. تا زمانی که مخالفان سياسی رژيم به کار و حيات مشغول هستند و برای بحران ايران هنوز راه حل سياسی وجود دارد صبر و تامل دولت آمريکا با منافع سياسی آن دولت هماهنگ است و منطقی می نمايد. اين دو مؤلفهء خشونت هيچ کدام راه حل های دلخواه و ايده آل نيستند و بخت مردم ما را برای رسيدن به ثبات صلح و دمکراسی کاهش می دهند. اما وجود اين تهديد ها و امکان واقعی تحقق يافتن آنها مبارزهء بی خشونت را از نيرو و امکانات ويژه ای بهره مند می سازند.
نکتهء مهم ديگر دربارهء متدهای مبارزهء بی خشونت اين است که اين متدها اغلب فی البداهه و در جريان مبارزه خلق می شوند و نسخه های ازپيش نوشته شده ای برای آنها وجود ندارد. برای امکانات و متدهای اين مبارزه دائره المعارف کامل و جهان شمولی نوشته نشده که با مراجعه به آن بتوان متدهای مورد نياز را استخراج کرد. گاه به نظر می رسد به تعداد اين متدها نمونه های تاريخی استفاده از آنها وجود دارد و صرف متد مبارزه موفقيت يا شکست آن را تخمين نمی زند. اگر روشن کردن چراغ اتومبيل ها و بوق زدن به نشانهء اعتراض به رژيم و حمايت از دانشجويان باعث حملهء نيروهای رژيم به اتومبيل های مردم و صرف انرژی عمده ای از نيروهای سرکوب با حداقل خسارات جانی از سوی اعتراض کنندگان بوده بايد گفت اين روش مبارزه موفقيت آميز بوده است.
يکی از خصوصياتی که باعث بالا رفتن شانس پيروزی مبارزهء بی خشونت می شود استراتژيک بودن آن است. مبارزهء استراتژيک هميشه بر نقشه و دستاوردهای کوتاه و بلند مدت مشخصی استوار است و با برنامه ريزی مرتب و مداوم بسته به واکنش های نظام و روحيه و مقاومت مبارزان جهت حرکت را تعيين می کند. مبارزهء بی خشونت بدون استراتژی تنها با شانس و اقبال بلند است که به پيروزی می رسد و مانند جنگ و مبارزهء خشونت آميز محتاج تدوين و اجرای استراتژی است. هيچ فرمانده و ژنرال ارتشی سربازان خود را بدون نقشه و استراتژی و نقشه جنگ به ميدان نمی فرستد، حتی اگر به برتری کامل نظامی خود ايمان داشته باشد. استراتژی مبارزهء بی خشونت بر اصول مشخصی بنا می شوند. اين اصول را تجربه و تاريخ شکستها و پيروزيهای جنبشهای بی خشونت به ما می آموزند. تحليل گران، محققان و رهبران مبارزهء بی خشونت همه بر سر تمامی اين اصول به جمعبندی های يکسانی نرسيده اند ولی بطور کلی می توان اصول اين استراتژی را به سه گروه اصلی تقسيم کرد و مهمترين آنها را برشمرد. گروه اول اين اصول ناظر بر« آغاز و توسعه يا گسترش» مبارزهء بی خشونت هستند. دستهء دوم به « درگيری » و « مقابله » می پردازند و دستهء سوم گروهی هستند که« تجزيه و تحليل و بررسی» مبارزه را شکل می دهند.
1. اصول گسترش مبارزه
* اصل اول : اهداف عملی مبارزه بايد از آغاز و دقيق و روشن اعلام شود.
برای رعايت اين اصل هم توجه به « عملی » بودن هدف و هم دقت و روشنی گفتار اهميت دارد. مثلا اگر مبارزه ای هدف خود را رسيدن به « آزادی » اعلام کند با وجوديکه امروزه کمتر کسی با آزادی مخالفت علنی خود را ابراز می کند و اين هدف می تواند برای گروههای مختلف اجتماعی جذاب باشد، ولی به عنوان يک هدف استراتژيک به اندازهء کافی دقيق و روشن نيست. آزادی با نسبيت و ابهامی همراه است و اشکال متفاوت آن در نقاط مختلف دنيا و اندازه ها و امکاناتش برای مردم هرجا باعث می شود عنوان « آزادی » دست آويز هر گروهی و عذر موجه هر عمل و عکس العملی قرار گيرد.
« رفراندوم » در مقايسه با « آزادی » از دقت خاصی برخوردار است چون وقتی به « رفراندوم » فکی می کنيم بلافاصله سلسله ای از برنامه های عملی در ذهن ما شکل می گيرد. يعنی مشخص است ما می خواهيم همه مردم ما که در سن رأی دادن هستند طی انتخاباتی به پرسش واحدی پاسخ دهند و بنا به رأی مردم در اين همه پرسی راه حل سياسی مشخصی را بيابيم.
دقت و روشنی شعار « رفراندوم » را در مقايسه با شعار « آزادی » می توان به راحتی در عکس العمل و معاندت استبدادگران در اين مورد تشخيص داد. آنگاه که پای آزادی به ميان می آيد مستبدان طرفدار حکومت می توانند سخن از وجود آزادی برانند و يا حتی مدعی شوند « آزادی واقعی » تنها برای مردم ما وجود دارد و نه در کشورهای غربی و مدعی دمکراسی. ولی در مقابل شعار « رفراندوم » خلع سلاح می شوند و تنها با خشونت فيزيکی سعی در سرکوب کسانی دارند که به مطرح کردن اين شعار پرداخته اند. راه مقابله ديگر حاکمان با مخالفان وقتی سخن از رفراندوم می شود طرح « شبه رفراندوم » است. اصلاح طلبان می خواهند رفراندوم محدود به اختيارات رئيس جمهور، نظارت استصوابی يا مسأله ولی فقيه باشد. حتی آقای رفسنجانی چندی پيش بطور آزمايشی مسألهء رفراندوم برای برقراری رابطه با آمريکا را مطرح کرد. آنچه که می تواند بطور قاطعی شعار رفراندوم را از اين گونه دست اندازيهای حاکمان مصون نگاه دارد طرح شعار « رفراندوم » بصورت « رفراندوم برای تعيين رژيم » است. شعاری که عباس امير انتظام برای اولين بار نزديک به شش سال پيش در جامعهء سياسی ايران مطرح کرد دقيق تر کردن شعار رفراندوم است.
* اصل دوم : قدرت سازمانی و سازماندهی بايد گسترش يابد.
مبارزهء بی خشونت به سازمان نيرومندی احتياج دارد. رهبران مبارزه در داخل ايران هر لحظه در خطر دستگيری، شکنجه يا مرگ قرار دارند. به همين دليل رهبری مبارزه باير « عمق » کافی را برای مقاومت داشته باشد به اين معنا که در چهارچوب سازمان روشن باشد که در صورت دستگيری ايکس يا ايگرگ چه کسانی عهده دار مسؤوليت آنها خواهند شد.
وقتی مبارزهء بی خشونت با نظامی مقابله می کند که بودجهء هنگفتی را صرف نيروهای اطلاعاتی و امنيتی خود می کند و برای تعليم و تربيت بازجو و شکنجه گر و جاسوس دانشکده و برنامهء منظم تسليحاتی دارد مبارزان نمی توانند با سازمانهای علنی به رويارويی مستقيم با نيروهای سرکوب رژيم بپردازند. چنين رويارويی تلفات را افزايش می دهد و توسعهء قدرت سازمانی و سازماندهی مبارزه را کند می کند. به نظر می رسد که در چنين شرايطی به جای سازمان واحد و علنی، هسته های مستقلی که ارتباطشان با يکديگر سطحی و محدود است ولی نقشهء عمل مشترک دارند، بهترين امکانات را در اختيار مبارزان قرار می دهد. در چنين حالی با گير افتادن يکی از هسته ها، ديگر هسته ها زير ضربه قرار نمی گيرند و تلفات و خشونت مبارزه پخش می شود. حجاريان زمانی گفته بود خرس را در دشت بايد شکار کرد. اين گفته که منظورش اجتناب از رويارويی مستقيم با حريف سنگين و زورمند است کاملا درست است. حريف سنگين مسلح نمی تواند در آن واحد در همه جا حاضر باشد. اگر از « گرامشی » وام بگيريم برای مبارزه با اين حريف بايد جنگ« استراتژيک» به جنگ« تاکتيکی» تبديل شود. يعنی به جای اينکه مانند يک ارتش هواداران را در صفوف يکپارچه و علنی به مقابله با نيروهای سرکوبگر بکشانيم بايد دست به تظاهرات موضعی و همزمان زد. جوانان ما به تجربه آموخته اند که در تظاهرات همزمان و با استفاده از تلفن های دستی و ارتباط مستقيم با يکديگر می توانند با حداقل تلفات از چنگ نيروهای سرکوبگر بگريزند. تلاش رژيم برای قطع اين شبکه ارتباطی با از کار انداختن تلفن ها نيز از همين جا ناشی می شود.
وجه ديگر سازماندهی مبارزهء بی خشونت تشکيل « بدنه » جنبش است. بدنه، شامل فعالانی است که در درگيريهای خيابانی با رژيم تجربهء بيشتری دارند و در واقع حالت چسب و سريشی را دارند که سازمان گسترده جنبش را به هم متصل نگاه می دارد. بدنه حداقل چهار فعاليت اصلی دارد :
1. تصميمات مهم و اطلاعات اساسی مبارزه را در طول دوران درگيری به همه مردم در سطوح مختلف می رساند. مثلا تظاهرات و بستن مغازه ها در شيراز به اطلاع بقيه کشور می رسد و يا شرح تظاهرات ناگهانی و غيرمنتظره در کرمان و يا درسهای مقابله با عمال رژيم در تبريز، حتی تعميمات کوچکی مانند انتخاب محل تظاهرات موضعی، توقف ترافيک و روشن کردن چراغ اتومبيل ها در اتوبان يا خيابان مشخصی نيز می تواند برنامه ريزی شده باشد و به اطلاع حاميان آن برسد. درست است که اين تصميمات گاهی بطور خودجوش اتخاذ می شود ولی هرچه که با برنامه ريزی و اطلاع رسانی بيشتر همراه باشد حريف را سريع تر به زانو می آورد.
2. بدنه علاوه بر اطلاع رسانی وظيفه دارد تودهء مردم را در راه مبارزهء بی خشونت متحد نگاه دارد و برای کنترل اعصاب و هيجانات به آنها ياری برساند. مردم حامی مبارزه بايد در طول مبارزه اعتماد به نفس بيابند. اطمينان از پيروزی خود و سقوط حريف باعث گسترش مبارزه می شود. کسانی که برای رژيم کار می کنند بايد اطمينان حاصل کنند که برايشان در صفوف ملت جايی وجود دارد و قربانيان آيندهء هرج و مرج، بی عدالتی و انتقامگير نخواهند بود و هرچه زودتر به صفوف مردم و مبارزهء بی خشونت بپيوندند.
3. بدنه در عين حال بازوی جمع آوری اطلاعات برای طراحان و رهبری مبارزهء بی خشونت است و بايد دائما از ميزان قوهء مقاومت و روحيه مردم به آنها خبر بدهد. در جريان مبارزه گاهی نياز به حمله و زمانی نياز به عقب نشينی است. اگر حمله يا عقب نشينی بر اساس روحيه و مقاومت مردم و وضع واقعا موجود در خيابانها اتخاذ شود با يک تصميم به موقع و درست موازنه نيروهای حاکم به هم می خورد و ابتکار عمل را در دست مبارزان قرار می دهد.
4. بدنه گاهی مأمور می شود عمليات خطرناکی را انجام دهد که از عهده و توان مردم عادی حامی مبارزه بر نمی آيد. مثلا زندانی کردن عده ای از اوباش و اعضای نيروهای انتظامی که به تظاهرات آرام مردم حمله کرده بودند و گروگان نگاه داشتن آنها و تسليم بعدی به مقامات امنيتی و پليس کار بسيار خطرناکی بود ولی لازم بود که هم به رژيم و هم به اوباش آخرين گوشزدها انجام شود و اسطورهء قدرت لباس شخصی ها شکسته شود. اين حرکت بی سابقه رژيم را غافلگير کرد و به عقب نشينی واداشت.
* اصل سوم : با جلب حمايت افکار عمومی خارجی و دولتهای ديگر نظام حاکم به انزوای سياسی کشيده شود.
مبارزهء بی خشونت می تواند با تکيه بر اهداف مشخصی حمايت افکار عمومی و دولتهای خارجی را جلب کند تا نظام حاکم را در مقابل خواسته های ملی وادار به عقب نشينی کند. اين بخش از استراتژی مبارزهء غير خشونت آميز ايران شايد آسان ترين و قابل دسترس ترين آن باشد. چرا که پس از حادثهء يازده سپتامبر با تحولات منطقه و حضور نظامی آمريکا در افغانستان، عراق، خليج فارس و تاجيکستان جلب حمايت امريکا بسيار آسان است. دولت آمريکا از هر تغيير دمکراتيک در ايران حمايت و آنرا در راستای منافع آمريکا در منطقه ارزيابی خواهد کرد چرا که يک حکومت دمکراتيک با اجتناب از ماجراجويی در منطقه و پرداختن به اولويت های اقتصادی و سياسی داخلی کشور به ثبات منطقه کمک می کند. اما برعکس کشور روسيه و انگلستان منافع بسياری برای از دست دادن دارند. با تغيير دمکراتيک در ايران ارزيابی دوبارهء قراردادهای اقتصادی، احتمال لغو خريدهای کلان تسليحاتی و حضور رقيبان صنعتی و نفتی امريکايی همه تهديدهای جدی برای منافع آنهاست. از همين رو مبارزهء بی خشونت بايد با جلب حمايت افکار عمومی شهروندان روسيه و انگلستان و فشار اين افکار عمومی بر سياستهای دولتهای آنها روسيه و انگلستان را وادار کند دست از حمايت اقتصادی، سياسی و نظامی ديکتاتوری بردارند. تظاهرات در برابر سفارتخانه های اروپائی و تظاهرات و فعاليت گسترده ايرانيان در اروپا می تواند در پيشبرد اين استراتژی مثبت باشد.
* اصل چهارم : مبارزهء بی خشونت بايد به توسعهء متدهای مبارزه بپردازد.
از تظاهرات موضعی تا شعاردادن از روی پشت بامها، از روشن کردن چراغ اتومبيل ها و بوق زدن تا اعتصابات سراسری، از بستن خيابانها تا برداشتن حجاب متدهای مبارزهء بی خشونت طيف وسيعی را دربر می گيرد. استراتژی مبارزه بايد دائم متدها و روشهای تازه را کشف کند و به اين طريق مرتب جبههء تازه ای در برابر نظام حاکم بگشايد. هر چه که متدهای مبارزه گوناگون تر و تازه تر باشند احتمال غافلگير کردن حريف و حفظ ابتکارعمل بيشتر است. در چنين شرايطی با کمترين مقدار قربانی می توان بيشترين نيرو و انرژی حريف را در مقابله با روش تازه به کار برد.
2. اصول درگيری و مقابله :
* اصل اول: حمله به استراتژی رژيم برای تحکيم کنترل و قدرت
اوج اقتدار رژيم جمهوری اسلامی را بايد در دوران انتخابات رياست جمهوری خرداد 1376 ارزيابی کرد. اين تحليل بر داده های مشخصی استوار است : اول اينکه مخالفان رژيم در برابر اين انتخابات خلع سلاح شده بودند. همهء کسانی که خواستار براندازی رژيم بودند و تحريم انتخابات را تبليغ می کردند با شرکت ميليونی مردم و رئيس جمهوری محبوب روبرو شدند که در واقع شعارهای مخالفان را تحت عناوين جامعهء مدنی، دمکراسی و امنيت اجتماعی در چهارچوب نظام مطرح کرده و از مردم با پيروزی شگفت آور انتخاباتی اش رأی اعتماد گرفته بود. اگر به سخنان رهبران اپوزيسيون در اين دوره نگاه کنيم و گروههای ماجراجو و حاشيه ای را کنار بگذاريم بقيه همه به نوعی خود را در گفتگو يا رقابت با خاتمی می بينند. با آزادی مطبوعات در داخل کشور راديوهای خارجی اهميت خود را از دست دادند و بالاخره اينکه انزوای سياسی ايران خاتمه پيدا می کند. اروپائيانی که برای تبرئه کردن رژيم و دنبال کردن منافع اقتصادی خود به دنبال بهانه می گشتند انتخابات « خاتمی » و شرايط جديد سياسی ايران را مرکز توجه و استدلال خود برای گسترده کردن روابط سياسی و اقتصادی با رژيم قراردادند. حتی در کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد بازرسی ويژه برای ايران الغا شد و بسياری از طرفداران رژيم و آکادميسين های وابسته به آن در خازج از کشور سخن از يک دمکراسی نوپا و يا « دمکراسی اسلامی » گفتند. تجزيه و تحليل اين دورهء اقتدار و استراتژی رژيم برای تحکيم با استراتژي مبارزهء غيرخشونت آميز پيوندی ناگسستنی دارد چرا که اقتدار هر نظامی از آنجا ناشی می شود که برای حفظ و کنترل قدرت به سرکوب و خشونت نياز نداشته باشد. هر چه که نياز به سرکوب بيشتر می شود پايه های اقتدار يک نظام ضعيف تر می شود. سؤال اساسی اين است که چرا و چگونه در کمتر از شش سال تمام اقتدار نظام جمهوری اسلامی چون برفی در برابر آفتاب تموز ناپديد گشت و آنگاه چگونه در کمتر از 4 سال تمام رژيم جمهوری اسلامی چنين در نظر مردم خوار و بی اعتبار شد؟ جواب بدين سؤال در يکی از مهمترين تناقضاتی است که در دل نظام جمهوری اسلامی نهفته است و آن تضاد بين منافع « نظام » با منافع « حاکمان » است. تمامی نظامهايی که به چنين تضاد غير قابل حلی می رسند شکننده می شوند. يعنی آنگاه که شاه بايد بين خود و نظام پادشاهی يکی را انتخاب کند ما به پايان رسيده ايم. زمانی که موفقيت اصلاحات در گرو خلع يد از مافيای حاکم است و تنها بيمه عمر نظام مرگ مافياست اصحاب قدرت بايد بين خود و نظام يکی را برگزينند. اگر به خلع يد از خود و اعمال حاکميت مردم رضايت دهند پس از چندی از « جمهوری اسلامی » تنها نامی باقی می ماند و درونمايه نظام دچار تحول می شود و چنين شيری بی يال و دم و اشکم که ديد؟ جمهوری اسلامی بدون ولايت فقيه، نظارت استصوابی، اعدام و شکنجه، بدون زندانی سياسی و با مطبوعات آزاد و احترام به حقوق بشر و قطع کردن دست مافيا از بيت المال ملت چگونه « جمهوری اسلامی » خواهد بود؟ بنا بر اين اصحاب قدرت تصميم گرفتند با تمام نيرو و امکانات خود در يک دوره ء شش ساله با کودتايی خزنده همهء راههای اصلاح را ببندند و جوانان و مردم حامی آنرا سرکوب کنند. در چنين حالی اپوزيسيون و براندازی دوباره معنا پيدا کرد و جمهوری اسلامی دوباره به جادهء بی بازگشت خود قدم نهاد. در چنين شرايطی که رژيم از طريق نيروهای سرکوب و به طريق فيزيکی يعنی گران ترين راه حل ممکن، به فکر آرام ساختن خيابانها و اعمال کنترل است، در ضعيف ترين نقطهء خود قرار دارد ولو اينکه چنين سرکوبی در کوتاه مدت به برقراری سکوت و فضای سياسی ترس و وحشت انجامد. از همين رو استراتژی مبارزه با تحکيم رژيم بايد بدور از شتابزدگی و واقع بينانه باشد. استراتژی کنترل رژيم در حال حاضر بر سه پايهء زير استوار است : 1) خشونت فيزيکی و سرکوب مردم در خيابانها و ايجاد رعب و وحشت بزور زندان و شکنجه 2) شکاف انداختن ميان دانشجويان و مردم با حمايت از خواسته های صنفی دانشجويان، رشوه های سياسی دادن به آنان و همزمان سرکوب فعالان و مردم هوادار آنها و تلاش برای صنفی جلوه دادن کل جنبش دانشجويی 3) تلاش برای شکاف انداختن بين صفوف مخالفان و بهره برداری از فقدان رهبری با تجربه و « کريزماتيک ». جمهوری اسلامی برای سرکوب تظاهرات و کنترل خيابانها از پنج نيروی مختلف استفاده می کند که عبارتند از بسيج، انصار حزب الله و لباس شخصی ها، نيروهای ضد شورش ( لباس پلنگی ها، گردانهای ويژه) و نيروهای انتظامی و وزارت اطلاعات. اگرچه اين گوناگونی نيروهای سرکوب انعطاف پذيری خاصی برای رژيم ايجاد می کند و به آن قدرت مانور بيشتری می دهد ازنقاط ضعف ويژه ای برخوردار است و آن تضاد بين اين نيروها و عدم هماهنگی آنهاست. مبارزان جنبش بی خشونت که تا امروز تجربهء گرانبهايی از مقابله با اين گروهها بدست آورده اند بايد دربارهء آرايش و توان هر يک ، تضادهای درونی و رهبران آنها برآوردهای واقع بينانه ای به دست دهند، برنامهء وسيعی برای تشويش شورش و نافرمانی در اين نهادها ضرورت دارد تا يا به صفوف مردم بپيوندند و يا حداقل از سرکوب خودداری کنند. استراتژی مبارزه بايد برای نافرمانی اين گروهها انگيزه های نيرومندی بسازد و در شبکه های ارتباطی و فرماندهی آنها اخلال کند.
* اصل دوم: پايه های اجتماعی رژيم را بايد از او گرفت.
هر چه که از تعداد طرفداران رژيم کمتر می شود استراتژی رژيم برای کنترل و تحکيم قدرت آسيب پذير تر می شود. بر همين روال هر چه که رژيم دايرهء سرکوب را وسيع تر می کند پايه های اجتماعی خود را بيشتر به مخاطره می افکند. وظيفهء مبارزهء غير خشونت آميز جلب اين پايهء اجتماعی هرقدر کوچک به جبههء مبارزه و همراهی با مبارزان است. يکی از نمونه های موفق اين اصل را بايد در حمايت نمايندگان مجلس از حرکت مبارزان جستجو کرد. نامهء سرگشاده نمايندگان به خامنه ای و فرمان دادن به رهبر برای نوشيدن جام زهر بدون شک حکايت از حرکت يکی از پايه های اجتماعی رژيم ( نمايندگان مجلس، طرفداران و خانواده هايشان ) به سوی مبارزان دارد. اين حرکت به دستگيری فرزندان و افراد خانوادهء آنها، با گسترده تر شدن سياست سرکوب رژيم سريع تر نيز خواهد شد. اين دستگيريها و سرکوب نيز به نوبهء خود پايه های اجتماعی رژيم را ضعيف تر می کنند. در اين نمونه که به دست داديم گرفتن يکی از پايه های رژيم مستلزم دست يازی رژيم به خشونت بيشتر بود که امری محتمل و قابل پيش بينی به نظر می رسد. اما مبارزهء غير خشونت آميز می تواند در اين سربازگيری از پايه های اجتماعی رژيم ابتکار عمل را در دست گيرد و استراتژی معينی برای جذب آن داشته باشد.
* اصل سوم: ضوابط و انضباط مبارزهء بی خشونت را بايد حفظ کرد
با حمله های وحشيانه بسيج و لباس شخصی ها رژيم سعی می کند دانشجو را به عکس العمل خشونت آميز تحريک کند. آنگاه که دوطرف درگير مبارزهء بی خشونت هستند دخالت گردانهای ضد شورش و سرکوب مشروعيت بيشتری می يابد. بخصوص که ضمن آن برای نمايش بی طرفی نيروهای انتظامی در مقابل دستگيری هر دهها نفر از مبارزان يکی دو نفر از لباس شخصی ها و بسيجی ها هم دستگير می شوند. مبارزان بی خشونت بايد برای حفظ ضوابط مبارزه بخصوص آنگاه که مبارزه وارد دوران دشوار و حاد خود می شود استراتژی و تاکتيکهای معين و از پيش تمرين شده ای داشته باشند. گاه حفظ اين انضباط و پيشبرد همزمان مبارزه اراده و آگاهی مبارزان و زمانی نيازمند تجربهء مبارزاتی است. مبارزان بی خشونت مانند سربازان جنگی ( مبارزهء خشونت آميز) با تمرين های مبارزاتی، با شرکت در درگيری ها و آزمايش شيوه های مختلف به تجربيات گرانبهايی دست پيدا می کنند. همانطور که سربازی که هشت سال در جبههء جنگ با عراق جنگيده از نظر تجربه و آمادگی معادل سربازی که هشت ماه در جبهه بوده نيست مبارزان بی خشونت نيز نياز به کسب تجربه از ميدان درگيری دارند. نوشتن و انتشار اين تجارب برای سربازان جوان بس ارزشمند است. از اين رو بايد مبارزان دانشجو را به نوشتن خاطرات روزانهء خود از درگيری ها و توصيف دقيق ميدان درگيری و نقاط ضعف و قدرت دوطرف تشويق کرد.
3. اصول بررسی و تجزيه و تحليل :
* اصل اول : تجزيه و تحليل روزانه و ترسيم حرکت آينده
بررسی و تجزيه و تحليل مبارزهء بی خشونت نياز به کار روزانه و مستمر متفکران جنبش دارد تا در هر مقطعی سطح تعميم استراتژيک جديد را نسبت به وقايع اتفاق افتاده بسنجد و جهت حرکت آينده را واقع بينانه ترسيم کند. يکی از امتيازات مقابلهء بی خشونت با دستگاه سرکوب اين است که حريف مانند مشت زن غول پيکرو سنگين وزنی است که اگر چه ضربه های نيرومند و کشنده دارد اما حرکتش کند است و قابليت چرخش و حرکت سريع را ندارد و از سوی ديگر دستگاه سرکوب فقط برای يک مقصود و آن هم مبارزهء خشونت آميز و مقابلهء فيزيکی تعليم ديده است. تجزيه و تحليل روزانه و تغيير دادن جهت و مقدار ضربه غول را هر لحظه به سمت تازه ای می کشد تا وقتيکه توان مقابله و جنگيدن او را پايين بياورد و يا او را از روی استيصال به ميدان های بيگانه و پرمخاطره بکشد. تجزيه و تحليل روزانه و رساندن آن به دست تمامی مبارزان در سطوح مختلف نيز مانع از آن خواهد شد که مبارزان از وقايع و تحولات سياسی کشور و منطقه عقب بيفتند و يا با شتابزدگی به تدوين استراتژيهايی بپردازند که برای سطح رشد جنبش هنوز زود و خام به نظر می رسد.
* اصل دوم: استراتژی و تاکتيک، هم حمله هم دفاع
در تجزيه و تحليل مبارزهء غير خشونت آميز حمله و دفاع هر دو اهميت دارند و بر تدوين استراتژی تأثير می گذارند. در هيچ دوره از مبارزهء بی خشونت تنها حمله يک پارچه به حريف و استراتژی او اهداف مبارزه را تعيين نمی کند. اگر مبارزان در تاکتيکهای مورد نظر خود تنها عملياتی تهاجمی را منظور کرده اند و يا اگر تنها به دفاع پرداخته اند بايد بار ديگر امکانات و شرايط را مرور کنند و با يکديگر به مشورت دربارهء تاکتيک ها يا استراتژی جديد بپردازند. دفاع از ياران زندانی و تحصن به خاطر آزادی آنها را تنها با گشودن جبهه های اعتراضی تازه و تهاجم به اهداف استراتژيک حريف می توان پيش برد وگرنه پس از مدتی از مبارزه جز گروهی بی دفاع محصور در نقاط مشخص و محاصره شده باقی نمی ماند و شانس پيروزی و گسترش مبارزهء بی خشونت کاهش می يابد.
* اصل سوم: تداوم در متدها و مبارزهء بی خشونت
تداوم مبارزهء بی خشونت موثرترين عامل پيروزی آن است و در واقع پيروزی آن بيش از اينکه به شدت و حدت مبارزه مربوط باشد به استمرار مبارزه ارتباط دارد. رژيم نيز به نحوی از اين امر مطلع است و برای همين تلاش شديدی برای فاصله انداختن بين تظاهرات و اعتراض ها دارد. در بررسی و تجزيه و تحليل و انتخاب جهت آينده تداوم مبارزه بايد از اولويت خاصی برخوردار باشد. اگر استراتژی و تاکتيکی خاص می تواند به رژيم ضربهء موثر و هيجان انگيزی وارد کند اما باعث به خطر انداختن کارهای مهم جنبش و ساکت و آرام شدن موقت آن می گردد بايد از زدن آن ضربه و توقف موقت بعدی آن پرهيز کرد. ضربه های کوچک ولی مستمر برای پيشبرد و گسترش مبارزه به مراتب مفيدترند. با آزمايش متدهای تازه مبارزان بی خشونت مجموعه ای از روشها دست پيدا می کنند که برای استمرار و گسترش جنبش از بقيه روشها مفيد ترند. اين روشها در ميدان درگيری تجربه و کشف می شوند و برای آنها نسخه از پيش آماده شده ای نمی توان نوشت. آنچه که تجزيه و تحليل مبارزان را غنی می سازد داد و ستد مستمر فکری و نشر انديشه ها و راه يابی ها برای کل جنبش بی خشونت مردم ايران برای رسيدن به دمکراسی و حقوق بشر است.
رامين احمدی
منابع :
Recently by ramin ahmadi | Comments | Date |
---|---|---|
On the Ropes | 7 | Dec 26, 2009 |
نظامی که دیگر نبود | 12 | Oct 16, 2009 |
Restoring the Balance? | 21 | Apr 29, 2009 |