پیش از یک دیوار تازه

روحیه آزادمنشی را می باید پرورش داد وگرنه گفتار آزاد به حالت تاسف آوری می افتد


Share/Save/Bookmark

پیش از یک دیوار تازه
by Daryoush Homayoun
03-Dec-2007
 

ما در بیرون ایران سرانجام به آزادی گفتار رسیده ایم ــ آن اندازه از دمکراسی که بیشترمان به عنوان بیگانه و میهمان می توانیم بورزیم ــ و همه چیز از آن آغاز می شود، از حکومت مردم برای مردم تا حقوق بشر. ولی مانند هر فضیلت نویافته می باید آدابش را نیز فراگیریم ــ مکانیسم هائی که سودمندی های نهائی آزادی گفتار را همچون بزرگ ترین سلاح در پیکار با دروغ و ستمگری به بار می آورد. این سودمندی ها را به دو بخش می توان کردـ رسیدن به حقیقت، و رسیدن به تفاهم و همرائی و همفکری و همکاری که سلاح های نیرومندی در مبارزه با بیماری های اجتماعی است ــ بسته به اوضاع و احوال. آزادی گفتار همچنین می تواند سلاحی برای پوشاندن حقیقت و جنگ تا نابودی باشد، باز بسته به اوضاع و احوال. تفاوت جامعه های سالم و بیمار یکی هم در کاربرد این سلاح است. در بیماری سیاسی ما همین بس که در آزاد ترین جامعه ها دست گشاده ای را که برای ابراز نظر یافته ایم اسباب ژرف تر کردن دره ی سوء تفاهم ها و اختلافات می سازیم.

اگر بحث سیاسی آزادانه صرفا به قصد کوبیدن مخالف و جلب موافق باشد نه تنها برخلاف طبیعت آزادی گفتار کار می کند بلکه در خدمت گرایش های ضد آزادی در می آید. سرانجام بحثی که رسیدن به حقیقت و تفاهم در آن جائی ندارد و واژه ها کار شمشیر را می کنند آن است که طرف های بحث خواهند گفت همین است که هست و دیگر زور است که سخن آخز را خواهد گفت ــ مانند آنچه تقریبا همیشه در ایران دیده ایم. اگر کسان حتی حاضر به شنیدن استدلال های دیگران نباشند و همان سخنان خود را به صورت های گوناگون تکرار کنند دیگر بحثی نخواهد بود و رویداد ها در فضای دیگری که ربطی به دمکراسی ندارد جریان خواهد یافت. دمکراسی ها از همین جا های کوچک در کشور های جهان سومی مانند ما پیاپی شکست خورده اند. آزادی گفتار نیز مانند رای دادن برای دمکراسی بس نیست. در کنار آنها روحیه آزادمنشی را می باید پرورش داد وگرنه گفتار آزاد به حالت تاسف آوری می افتد که به فراوانی در همین رسانه های خودمان می بینیم؛ و رای دادن پوششی برای انحصار مراکز قدرت استبدادی می شود.

سی سالی است که ما در بیرون می توانیم هرچه می خواهیم بگوئیم و بشنویم. در این سه دهه چند نمونه می توان نشان داد که طرف های بحث ــ موضوع آن تاریخ همروزگار باشد یا شخصیت های تاریخی یا در این اواخر موضوع حقوق اقوام ایرانی و عدم تمرکز ــ که بحث ها به جائی رسیده باشد؟ بگذریم از مواردی که گفتگو فاصله ها را بیشتر و اعتماد متقابل را کمتر کرده است. آنجا ها هم که اختلاف نظز به دلیل اقدامات رژیم برطرف شده است ــ رویکرد به اصلاحات ــ هیچ تفاوتی نکرده است. تاریخ همروزگار و شخصیت های تاریخی اهمیت چندان ندارند ولی مسئله حقوق اقوام و عدم تمرکز در دست های کسانی تا سلاح کشنده بالا می رود. بیزاری و کینه ای که از نوشته های پاره ای سخنگویان قومگرا زبانه می کشد در های هر گفتگو را چه رسد به تفاهم بسته است. دیگران نیز که مواضع اعتدالی تری دارند همان بی اعتنائی به واقعیات شناخته شده علمی و بین المللی و همان انکار و نادیده گرفتن اعلام ها و استدلال های مخالف را نشان می دهند. مخالفان فدرالیسم و جدائی و مرزکشی زبانی و حق تعیین سرنوشت، خواهان برطرف کردن تبعیض و تمرکز بر پایه اسناد تصویب شده سازمان ملل متحد در یک نظام دمکراسی لیبرال و حکومت غیر متمرکز هستند. انتظارشان این است که دست کم یادآوری های پیاپی آنان شنیده شود. اما هیچ واکنشی حتی رد و انکار نیست ــ همان گفتگوی کران. باز قوم نیست و ملت است و ملت یعنی زبان و دمکراسی یعنی فدرالیسم، و حقوق بشر یعنی حق تعیین سرنوشت. مرغ بحث یک پا دارد و دیگران نظرشان هر چه باشد، فاشیست و مخالف حقوق دمکراتیک ملت های ایران هستند و نمی خواهند آنها به زبان مادری خود سخن بگویند و آموزش ببینند.

تا نا آرامی های یکی دو ساله گذشته در آذربایجان، بلوچستان و خوزستان و پاسخ خشونت بار رژيم به تظاهرات مردم و تلاش فزاینده گروه ها و سازمان های قومی که در دفاع از حقوق هم میهنان غیر فارسی زبان به درجات گوناگون قربانی تعصب و خشونت شده اند نمی بود می شد چندان به موضوع نپرداخت. ولی تحریکات از هر سو، و سیاست های خارجی و داخلی رژیم اسلامی که سراسر در مسیر ازهم گسیختن کامل جامعه ایرانی است جائی برای آسودگی و آسانگیری و روزمره گی نمی گذارد. این بس نیست، پاره ای محافل بیگانه نیز برای ضعیف کردن جمهوری اسلامی با بهره برداری از نارضائی های قومی و مذهبی در ایران طرح هائی ریخته اند که ایرانیان را به جان یکدیگر بیندازند.

ما بازی با آتش را از گوشه های گوناگون از درون و بیرون ایران و از درون و بیرون دستگاه حکومتی می توانیم ببینیم . اوضاع کنونی دست کم از یک نظر دوران انقلاب اسلامی را به یاد می آورد ــ هنگامی که نیرو های سیاسی بی هیچ پروای آینده با سر به فرصتی که پیش آمد زدند. امروز سر های شکسته از شمارش هم درگذشته است. در فضای پر تنش و حساس کنونی انتظار همه گونه زياده روی و انحراف و سوء استفاده می نوان داشت و عوامل رژيم بويژه از هيچ اقدام خرابکارانه رويگردان نخواهند بود. بی هيچ مبالغه ای می توان گفت که کشور ما مدت های دراز است با چنين وضع پر مخاطره ای که امنيت شهروندان و موجوديت ملی را تهديد می کند روبرو نبوده است. از سوئی بحران اتمی که ايران را برلب پرتگاه برده است و از سوئی ندانم کاری و فساد و زورگوئی حکومتی که لحظه به لحظه زندگی می کند و همه اش به آخرالزمان می انديشد جای هيچ خوشبينی به آينده نمی گذارد.

پیش از آنکه یک دیوار دیگر میان ما کشیده شود بدنیست به امکان تفاهمی بر موضوع حقوق اقوام و عدم تمرکز بیندیشیم. شناخت حق افراد به اينکه حقوق برابر انسانی داشته باشند و دور از هر تبعيض و آزار به زبان مادری شان بخوانند و بنويسند و از مذهبی که خودشان می خواهند پيروی کنند و امور محلی شان را خودشان در دست داشته باشند و حکومتشان را خودشان انتخاب کنند وظيفه همه آزاديخواهان ايران است. پيوستن به مبارزه برای اجرای اين تعهدات نه تنها در حل مشکل اقليت های مذهبی و قومی موثر خواهد بود بلکه قدرت لازم را برای آزاد کردن ايرانيان از حکومت ارتجاعی فاشيستی بسيج خواهد کرد. عدم تمرکز و تقسيم اختيارات حکومتی، بزرگ ترين تضمين دمکراسی و جلوگيری از برآمدن نظام های استبدادی بهر شکل و نام است. پيش از آنکه کار ها از دست بدر رود و نيرو های دلسوز و ميهن دوست مغلوب عناصر افراطی و بی مسئوليت شوند بايد برای دفاع از موجوديت ملی ايران و حقوق همه اقوام و مذاهب در اين سرزمين، به فعاليت، و مبارزه با سياست های تبعيض آميز و سرکوبگرانه رژيم آخوندی پرداخت. تفرقه و دشمنی در ميان مردم و نيرو های سياسی تنها به جمهوری اسلامی کمک خواهد کرد که چند صباحی بيشتر به تاراج منابع ملی بپردازد و دانشگاه ها را گورستان و گورستان ها را آباد کند و گروه های بيشتری را به اعتياد يا گريز از کشور و آوارگی در خارج بکشاند.

First published in Constitutionalist Party of Iran website


Share/Save/Bookmark

 
default

Mr. Homayoun, Great article

by Nader - West Covina (not verified) on

Mr. Homayoun, Great article ! A true Iranian intellectual and thinker.


default

Last time

by Ayatollah Khar Meegam (not verified) on

I don't to see you around here again. These comments should have given you enough that Internet will no longer allow for you guys to steal from rich and poor.


default

Answer to Gilani

by Zendeh Beh Goor (not verified) on

My friend, I am precisely NOT accepting this man for exactly what he IS! For how long are we as an abused nation want to forgive the bastards who sold our country to foreigners that now, you and I have to use false names and these bastards use their own names? Isn't that the funniest?

Please read what was sent to me below, it also talks about this person, and please stop calling him DR. That just pisses me off:

تجدیدی از حیات کنفدراسیون

/_سازمان پارس _//_–_//_ آذرماه 3745 جمشیدی_/

پیدایش کنفدراسیون دانشجویان ایرانی به اواخر دهه 1330 یعنی زمانی که سیل
دانشجویان ایرانی به خارج برای ادامه تحصیل روانه شد بر می گردد. در ابتدا
تشکلات دانشجویی در خارج به صورت انجمن ها و گروه های دانشجویی در سه کشور
انگلیس، فرانسه و آلمان فعالیت خود را با حمایت استعمار انگلیس شروع می
کند. در اروپا با الحاق سه گروه انجمن های دانشجویی انگلیس، فرانسه و آلمان
کنفدراسیون دانشجویی با پسوند « اروپایی » شکل گرفت و با اتحاد کنفدراسیون
اروپایی و کنفدراسیون دانشجویان در آمریکا و همچنین کنفدراسیون دانشجویان
در ایران در تاریخ 26، 29 فروردین 1339 در شهر هایدلبرگ (آلمان) کنفدراسیون
جهانی دانشجویان ایرانی به ثبت رسید و دستاویزی برای استعمار جهانی در
هدایت سیاست های ضد ایرانی شد.

در فرانسه انجمن دانشجویان ایرانی طبق گفتۀ علی اصغر حاج سید جوادی که در
سال 1325 به عنوان دانشجو به پاریس رفت به جز برگزاری جشن های نوروز کار
چندانی نمی کرد و باعث جذب دانشجویان به حزب توده نیز می شد. با شروع نخست
وزیری مصدق دانشجویان هوادار جبهه ملی به ویژه سوسیالیست های نیروی سوم
شروع به تشکیل دسته ای رقیب برای مقابله با سلطۀ حزب توده کردند.

در بریتانیا انجمن های دانشجویی ایرانی از پیش از جنگ جهانی دوم فعال بودند
از جمله انجمن دانشجویان ایرانی در انگلیس مشهور به « انجمن لندن » که تحت
ریاست سفیر (انگلوفیل) ایران بود، « انجمن دانشجویان ایرانی دانشگاه منچستر
» و « انجمن دانشجویان ایرانی در دانشگاه لیدز » و همچنین « انجمن
دانشجویان ایرانی شرکت ملی نفت ایران » که بعدها با ترکیب آنها فدراسیون
انجمن های دانشجویی ایرانی در بریتانیا تشکیل می شود و پس از آن برای تشکیل
کنفدراسیون جهانی در فروردین 1339 به آلمان می روند.

در آلمان « سازمان دانشجویان ایرانی مقیم آلمان » وابسته به حزب توده
بودند. سازمان های دانشجویی دیگری در توبینگن، هایدلبرگ، هامبورگ و هانوور
نیز فعال بودند که این انجمن ها نیز قبل از تشکیل کنفدراسیون جهانی که در
هایدلبرگ انجام می شود به هم آمیخته شده و « فدراسیون دانشجویان ایرانی
مقیم آلمان » را به وجود می آورند.

در آمریکا « سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا » در سال 1331 توسط سفارت
ایران در آمریکا و « دوستان آمریکایی خاورمیانه » یعنی عوامل و عناصر
یانکوفیل و انگلوفیل برای هدایت جریانات دانشجویی به وجود آمد.

کنفدراسیون دانشجویی ابزاری در دست استعمار جهانی برای نابودی ایران و به
فلاکت رساندن مردم ایران بود و دیدیم که چگونه عناصر مزدور آن در به قدرت
رسیدن خمینی و ملایان جنایتکار تلاش کردند و همچنین برای استمرار این حکومت
ضد ایران و ایرانی تعداد زیادی از آنها همچنان به حمایت از ملایان ددمنش و
در کل استعمارگران جهانخوار علیه منافع ملت ایران در تلاشند. اکنون پس از
29 سال از حیات پلید حکومت اسلامی و عملکرد جنایتکارانۀ تروریست های دولتی
اسلامی در ایران و زیر پا نهادن حقوق ابتدایی انسان ها و نقض حقوق بشر و
همچنین ضرب و شتم و کشتار مردم توسط این جباران حکومت اسلامی و استمرار
توحش بی دریغ ملایان علیه ملتی با فرهنگ و تمدن ده هزار ساله، مشاهده می
کنیم که باز روشنفکرانی تاریک اندیش که خود را وابسته به کانون نویسندگان
ایران در تبعید و همچنین انجمن قلم می دانند، نه تنها مهر خاموشی بر دهان
نهاده اند، بلکه به طور مستقیم و غیر مستقیم از جنایتکاران حکومت اسلامی
حمایت می کنند و به نام اصلاح طلب و طرفداران صلح و حقوق بشر در صدد به
بیراهه کشاندن جنبش مردمی براندازی می باشند.

اکنون مشاهده می شود که کانون نویسندگان ایران در تبعید، انجمن قلم و
همچنین دیده بانان و انجمن های حقوق بشر که وابستگان سیاست و استعمار جهانی
می باشند، چشم به این همه جنایت، ضرب و شتم و شکنجه مردم ایران توسط حکومت
اسلامی دوخته اند و جز صدور اعلامیه های کم رنگ و رو، واکنشی از خود بروز
نمی دهند. البته باید متذکر شد که این بی اعتنایی به منافع مردم ایران
همواره زیر نقاب حفظ منافع استعماری بوده است.

البته نباید نادیده گرفت که پس از راهپیمایی مخالفان خمینی در پاریس که
توسط مجاهدین خلق در دهم اسفندماه 1360 هماهنگ شده بود و وابستگان شورای
مقاومت ملی که در آن زمان کانون نویسندگان ایران در تبعید نیز جزء آنها
بود، همزمان این کانون اعلام موجودیت می نماید و همکاری خود را با مجاهدین
خلق شروع می کند.

اوج فعالیت کانون نویسندگان ایران در تبعید به قبل از انتخابات دورۀ اول
خاتمی برای ریاست جمهوری بر می گردد. در آن زمان سیاست استعمارگر جهانخوار
که توسط کارتل ها و تراست های نفتی و غیر نفتی اداره می شوند تصمیم به
استمرار و استحکام و ادامۀ حیات پلید حکومت اسلامی برای منافع خود می
گیرند. در این روند توسط « رویال داچ شل » و « بریتیش پترولیوم » یعنی
روچیلدها و مابقی اعضای کمیسیون سه جانبه هدایت کنندۀ سیاست استعماری جهانی
طرح و بودجۀ هماهنگی برای این تصمیم تهیه می شود. سپس سهام عمده ای از
خبرگزاری انگلیسی « رویتر » و همچنین خبرگزاری های اروپایی و آمریکایی توسط
بریتیش پترولیوم و دیگر کارتل های نفتی خریداری شده و تبلیغات و اخبار کاذب
در این روند در بازار تبلیغاتی – خبری جهان به عرضه گذاشته شد.

در این میان از عناصر و مزدوران همیشه آمادۀ کنفدراسیون دانشجویان ایرانی
سابق که در تشکیلاتی به نام کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم
بودند، بهره برداری می شود. منوچهر ثابتیان از نخستین اعضای این تشکیلات
بود که در سال 1376 از این طرح استقبال می کند و داریوش همایون نیز به
دستور اربابان انگلیسی اش لزوم حمایت از این طرح و برپایی تشکیلات
کنفدراسیون دانشجویی را در نوشته هایش مورد تأکید قرار می دهد.

ما می دانیم که تشکیلات کنفدراسیون دانشجویی و کانون نویسندگان ایران که
اکثراً از عناصر مارکسیست اسلامی می باشند و به عنوان گروه چپ (تاریک اندیش)
همواره به ملت ایران خیانت رده اند و در این روند از کمک های مالی مستقیم و
غیر مستیقم عوامل و سیاستگذاران استعمارگر و جهانخوار بین المللی بهره مند
شده اند، شروع به تشکیل جلسات و صدور اعلامیه ها و انتشار نشریاتی نمودند
که در کل در حمایت از خاتمی و اجرای طرح استمرار حکومت اسلامی توسط
استعمارگران جهانخوار بین المللی بودند. با نگاهی به فهرست نام کسانی که در
خارج از کشور که خود را از اعضای « کانون نویسندگان ایرانی در تبعید » و یا
« انجمن قلم » معرفی می کنند، مشاهده خواهد شد که نزدیک به 90 درصد از آنها
در مسیر استمرار حکومت اسلامی فعال بوده اند. اینان که از نظر افکار عمومی
ایرانیان ناشناخته اند و کسانی هستند که سواد و آگاهی آنان حتی در حد دیپلم
دبیرستان نیست، وجوه مشترکی آنها را به یکدیگر نزدیک می سازد : دون صفتی،
خیانت پیشگی، مزدوری و ضد ایران و ایرانی بودن آنها. برای این عناصر، خارجی
های استعمارگر سرور به شمار می آیند و به بهای بسیار ناچیز خود را در
اختیار آنان قرار می دهند تا علیه منافع مردم و میهنشان فعال باشند. تعدادی
از این عناصر که قبل از فاجعه 57 فعال بوده اند غالباً و همزمان در گروه های
مختلف ضد ایران و ایرانی عضویت داشته و دارند از جمله حزب توده، مجاهدین
خلق، فدائیان خلق اکثریت، نهضت آزادی، بخشی از جبهه ملی و گروه های اصلاح
طلب در داخل کشور. این قلم به مزدان هیچگونه وابستگی به مردم ایران و میهن
اهورایی مان ندارند و برای گذران زندگی دون مایه شان حاضر به هرگونه خیانت
علیه مردم ایران می باشند و اکثر آنها در شبکه های جاسوسی بین المللی نیز
فعال هستند. بعد از کنفرانس برلین، حکومت اسلامی مزدورانی چون کاظم
کردودانی ها، مسعود بهنودها، فرج سرکوهی ها و ... را برای رخنه در
اپوزیسیون روانه خارج کرد و عناصری مانند شمس الواعظین ها، ناصر زرافشان و
... را در داخل نگه داشته و آنها را نیز برای هماهنگی گاهی به خارج از
ایران می فرستد.

Text Box: شمس الواعظین ناصر زرافشان مسعود بهنود کاظم کردوانی فرج سرکوهی

به گفته نوید اخگر : « /موضوعات متنوع فرهنگی جامعۀ ایرانی در داخل و در
خارج در طول حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، که من به عنوان یک فرد فرهنگی و
هواداران ادبیات و هنر مردمی به عنوان یک تجمع سیاسی //–// فرهنگی در خارج
از کشور درگیر بودیم از دیدها پنهان نبوده و نیست. بحث ما در ابتدا با
کانون های فرهنگی نظیر کانون نویسندگان در تبعید یا انجمن قلم و پادوهای
استعماری اش نظیر یان میردل ها (نویسنده سوئدی حامی فتوای خمینی بر علیه
جان سلمان رشدی) و یا محکوم کردن آمد و شدهای نویسندگان و هنرمندان ایرانی
به خارج کشور برای هنرنمایی استعماری //–// ارتجاعی در چهارچوب سیاست
استحاله رفسنجانی و یا گفتگوی تمدن های خاتمی و یا دیالوگ انتقادی غرب با
رژیم اسلامی بوده است. در این راستا فعالیت من و ما در به ایزولاسیون کشیدن
رژیم و در بایکوت رژیم توسط نیروهای داخلی و بین المللی بوده و هست و شعار
با ایران همچون افریقای جنوبی رفتار کنید در محور برخورد سیاسی ما به
نیروهای خودی و خارجی قرار داشته است. مسافرت نویسندگان و هنرمندان ایرانی
به خارج کشور منجر به جا انداختن سیاست امن اعلام کردن ایران توسط دول غرب
می شد که زیربنای پناهنده پذیری کشورهای خارجی را هدف قرار داده بود و رژیم
اسلامی را در بین نیروهای غربی بهتر لانسه می کرد و به طولانی کردن عمر
دیکتاتوری قرون وسطایی کمک می رساند (آقای محمود دولت آبادی نویسنده اصلاح
طلب امروز و توده ای دیروز یکی از آنهایی بود که برای طولانی کردن حاکمیت
جهل و استبداد مذهبی و سیاست توضیح داده شده فوق تلاش کرده بود و خود در
آخرین مصاحبه اش مندرج به روزنامه ایران 18 شهریور 1381 در سایت پیک ایران
به آن اذعان کرد. بحث من و ما به عنوان نیروی فرهنگی //–// سیاسی با
نیروهای سیاسی اپوزیسیون بر حول دو محور سیاسی- دیپلماتیک و ایدئولوژیک دور
می زده است. در محور سیاسی بر مبنای ضد خلقی و ضد بشری بودن حکومت مذهبی
حاکم بر ایران و در راستای سرنگونی رژیم با تمامی جناحبندی هایش (که بخشاً
مورد حمایت مستقیم کلان سرمایه داری غرب قرار دارد) و ایجاد شوراهای
کارگران و زحمتکشان و به وجود آوردن جبهه های مردمی و متشکل سیاسی برای
استقرار حاکمیت دمکراتیک دارای خط قرمز و تعیین حدود و ثغور سیاسی مشخص
بوده است... شمس الواعظین خودش در رادیو پژواک سوئد اعلام می کرد که افتخار
می کند زیر سایۀ دولت آقای خاتمی برای پیوند دادن نیروها به هم فعالیت می
کند. از طرفی هم فلاحیان وزیر سابق اطلاعات رژیم در مصاحبه ای با رادیو 24
ساعته اعلام می کرد که سرکوهی کیس هایی را برای وزارت اطلاعات انجام می
داده است... آیا تصور می کنید که رادیکالیزم انقلابی که با شعار مزدور برو
گم شو به دیدار کنفرانس برلین رفته بود همگی به اصلاحات خاتمی و جمهوریت
اکبر گنجی ها و جلالی پور ها ایمان آوردند و دیگر نمی خواهند از این شعارها
استفاده کنند؟... ایدئولوژیکمان معتقدم که راه رهایی خلق در زنجیر ایران و
پیوستن دانشجویان مبارز به کارگران و زحمتکشان ایران و دیگر اقشار اجتماعی
که با پشتوانۀ مبارزۀ قهرآمیز سازمان یافته و توده ای صورت خواهد پذیرفت با
نفی کلیه جناحبندی های حاکمیت و طرد وابستگان سکولار و مذهبی از آن ممکن
خواهد بود ولاغیر، حرف اول را در انقلاب توده ای و مردمی نیروی انقلابی که
در طی 24 سال خون و جان داده می زند و هرگونه نشست با بدنۀ نظام استبدادی
تحت هر شرایطی تخطی از مشی رادیکالیزم و پشت کردن به انقلاب و ذوب شدن در
انواع توطئه های ارتجاعی استعماری خواهد بود. درود بر دانشجویان مبارز و
همبستگی جنبش دانشجویی با کارگران و زحمتکشان ایران، ننگ بر توطئه و
وابستگان اطلاعات رژیم در هر لباس و با هر ظاهری، درود بر احزاب رادیکال و
مترقی ایران (6 دسامبر 2002- سوئد استکهلم » /

البته به قولی پس از پاکسازی عوامل مشکوک و معلوم الحال که حدود سه سالی
است انجام گرفته است، هم اکنون کانون در مسیر مبارزات واقعی علیه استعمار
جهانی و استبداد آخوندی در آمده است. ما امیدواریم که با شناسایی افراد
مزدور حکومت اسلامی و پاکسازی کامل کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن
قلم، بتوانند در مسیر براندازی حکومت اسلامی و بهروزی توده های ستمدیدۀ
مردم ایران، مسئولیت انسانی، مردمی و میهنی خود را احساس کرده و به انجام
برسانند.

اکنون به ذکر نام تعدادی از این عناصر معلوم الحال و مزدور می پردازیم که
امید است این کانون در مورد این افراد اقدام نماید تا کسانی که در مسیر
واقعی رهایی ملت ایران و براندازی حکومت اسلامی می باشند بتوانند مسئولیت
خویش را در قبال منافع ملت ایران به نیکی انجام دهند :

ناصر زرافشان یکی از عوامل رفسنجانی که در سناریوی استمرار حکومت اسلامی از
آن به عنوان یک عنصر طرفدار آزادی استفاده شده است و برای این کار تبلیغات
حکومت اسلامی و عوامل آنها در خارج در آن نقش داشته اند، او به هیچ عنوان
زندانی نبوده است و مانند اکبر گنجی ها و شیرین عبادی ها و طبرزدی ها
قهرمان سازی شده و در انحراف مسیر براندازی حکومت اسلامی نقش داشته و دارد.
تعدادی دیگر از عناصر معلوم الحال عبارتند از : فرج سرکوهی، حسن ماسالی،
مهدی سامع، رضا علامه زاده، پرویز دستمالچی، بابک زهرایی، بهمن نیرومند،
خان بابا تهرانی، نعمت میرزازاده، علی راسخ افشار، فرخ نگهدار، ویدا حاجبی
تبریزی، منوچهر هزارخانی، منوچهر ثابتیان، عباس معروفی، مسعود نقره کار،
مجید زربخش، محمود رفیع، اسماعیل خویی، خسرو شاکری، مسعود بهنود، هوشنگ
گلشیری، ناصر پاکدامن، داریوش آشوری، باقر پرهام، محمود رفیع و ...

Text Box: اسماعیل خویی زربخش نقره کار معروفیText Box: آشوری پاکدامن
گلشیری شاکریText Box: هزارخانی حاجبی تبریزی فرخ نگهدار راسخ افشارText
Box: پرویز دستمالچی علامه زاده مهدی سامع ماسالیText Box: میرزاده خان
بابا تهرانی نیرومند بابک زهرایی


default

2 cents

by Mehr-e-Iran (not verified) on

As a person who owes so much of his life to the period when Dr. Homayoun held office, I am compelled to make the following observations;

The ethnic minorities throughout Iran have one common enemy, the Shia center and government. The Shia cover and identity has been walking a tight rope among many ethnic Iranians, and may well fail within our lifetime. What bounds these ethnics is their national identity, the Iranian, that has been suppressed more forcibly than their ethnic identity. The emergence of an Iranian identity may become established reality after political Shia's natural death.

Also, I can not help, but to notice the blinded buffoon's comments. So blinded by the author's name that they have completely failed to address a single issue raised in the article. Not only that, but total
confirmation of Dr. Homayoun's: "...the sorry state of the free speech without educating the free spirit".

Ba Dorood.


default

To Zendeh Be Goor

by Gilani (not verified) on

Aghaye Aziz,
We must get rid of the prevalent culture of paranoia that exists in current Iranian political platform. Let me bring to your attention on what you wrote in two short paragraphs:
Conspiracy
British payroll
petit Free Masoners
peddle information for the British spies in Iran
working for the IRI
an old friend of Ebrahim Yazdi

Sir, with all due respect, the tone of your text only shows that you cannot accept Homayoun for who he is. I have accepted the shortcomings of politicians like Homayoun, Ardeshir Zahedi, Amouzegar, .. , but I am thankful to them because for a short period of time these guys did advance Iranian interests against the soviet bloc, backward Arabs, and home grown Islamists.
A former Bache-enghelabi,


default

Answer to Gilani

by Zendeh Beh Goor (not verified) on

Gilani, I disagree with you. Any Iranian that accepts foreign money to conduct a conspiracy in his country is a tyrant. This man actually is on the British payroll and not the American so in that aspect we need to make a correction.

He is associated with petit Free Masoners who just peddle information for the British spies in Iran and over Iranian issues abroad.

If you think this man has done an ounce of service against IRI you are wrong. He and his bosses are actually working for the IRI for misguiding the Iranian diaspora. He is also an old friend of Ebrahim Yazdi.

Never give credit to anyone who has once been proved a tyrant.


default

:)

by Dr. Abol Hassan Danesh, University Professor (not verified) on

Kodaametaan Shaaheed? Shaahetaan kojaast? Shaahetaan kojaa raftast? Nakonad yekee az shoma haa shaah basheed to anbooh jam-ee-yat ghayam shoddah baashed?

To kodoom "khaannah" shaah ghaayem shodast?

//i4.photobucket.com/albums/y110/headwideopen...


default

Agha Daryoush: How much is USA paying you?

by Ashraf Khanoom (not verified) on

You are said to be member of the "$75 M Club". How much are you getting paid?

Ashraf


Jahanshah Rashidian

اقای همایونشم

Jahanshah Rashidian


اقای همایون
شما وقتی در ایران کار مطبوعاتی میکردید از این مطالب نمینوشتید؛ وقتی 
هم وزیر اطلاعات هویدا بودید هم چوب تو استین ان کرد, ترک و یا ان 
روشنفکرایرانی میکردید که کلمه ای شبیه "فدرالیسم و دمکراسی"
بکار برد, پس حالا حرف حسابتان چیست؟
 
شما که زدید, بستید, خوردید, پاشیدید و اخر هم با جیب پر فرارکردید
 , پس حالا دیگه چه از جان مردم میخواهید؟  


default

Divided we stand united we fall

by Divide (not verified) on

So, now the spread of ethnic division started in this forum as well? You think by instigating the minorities you can take Farah back to Iran?


default

برو

میز ابوالحسن خان صاحب جمع (not verified)


مارا بخیر تو امید نیست، شّر، مرسان.


default

جایی برای فاشیزم

ایران قطبی (not verified)


آنها که بملت خیانت کردند و حال از این محفل برای گول زدن عوام استفاده میکنند.

حالا ببینیم باز این پیغام مارا مثل قبلی حذف میکنند؟


default

Principle Inverted

by Dr. Abol Danesh, University Professor (not verified) on

-
Beware!


Abarmard

Mr. Homayun

by Abarmard on

I do not agree with your ideology but I like your thinking process. I also have a lot of respect for you.