خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا

هیچ وقت پیش نیامده که الفبای کتک خوردن از یادم برود


Share/Save/Bookmark

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
by hadi khojinian
23-May-2008
 


دارد باران می بارد باران ! به یاد آن روزمی افتم که تازه از تعزیر آمده بودم کف پاهایم خونین از شلاق و بسته شده با بانداژهای چرکین . هیچ صدایی جز ناله های من در راهروی زندان نبود پاهایم را به زمین نمی توانستم بگذارم پتوی خاکستری را کشان کشان به زیر پاهای مجروحم گذاشتم و سرم را به کف چوبی اتاق .

آسمان به یک باره غرید ، باران سیل آسا فضای اتاقم را پر کرد . از دریچه بالای سرم صدای شرشر آب آمد ، اشک های من به تندی می ریخت پاهایم می سوخت هیچ کاری جز تحمل کردن درد نداشتم باران بر سقف حلبی اتاقم می بارید لالایی دل نشینی برای من در هم پیچیده شده از درد !

صدای بازجویم از اتاق بغلی می آمد که با تشر به زندانبان می گفت نفر بعدی .! دقیقا صوت و لحن صدایش سالهاست در گوش من است .هیچ وقت نتوانسته ام فراموشش کنم هیچ وقت پیش نیامده که الفبای کتک خوردن از یادم برود .

امروز دوباره جزیره پر از باد و تگرگ و باران بود در ساعت چهار بعد از ظهر در خیابان لندن رود مردی را دیدم که کپی صورت بازجویم را داشت به طرفش دویدم تا نگاهش کنم ولی در ایستگاه اتوبوس منتظرم نماند ، در معبر باد از پشت شیشه ی اتوبوس صورتش را در هاله ای از مه دیدم نه ! خود خودش نبود !

 به پاپ نزدیک ایستگاه قطار رفتم سفارش ودکای روسی دادم استکان پشت استکان بالا انداختم تا مست شوم مست ! تا برای لحظه ای خود ، خودم نباشم .دیگر از هیچ کابوسی نمی ترسم دیگر از شنیدن خبر مرگ هیچ کسی سراسیمه نمی شوم . دیگر از قبر و سیاهی و تابوت هراس به دلم راه نمی دهم  . دیگر از واهمه های بی نام و نشان ذره ای اندوه به خودم راه نمی دهم .

باران که می بارد بر سقف گلی خانه ام اتاق های حادثه خیس نمی شوند از بارش . باران که می بارد بر پهن دشت سینه ام دیگر منفذهای خالی برای سرازیر شدن آب و گل ندارم . بارها وقتی چکه های باران به صورتم می ریزد .

 روزهایی را به یاد می آورم که خیس از عرق بودم تمام دیوارهای اتاقم مملو از نم و آب بودند اتاقم را برای ساعتها می بستند تا روح و جسمم عرق کنند و آزارم دهند تا اعتراف کنم به همه آنچه که انجام نداده ام .سالهاست از هر چه اعتراف حالم به هم می خورد اعتراف به کرده ها و نکرده ها ، ولی از پس این همه سال این را به خوبی یاد گرفته ام که تنها اعتراف به عاشقی کنم اعتراف به سبکی تحمل ناپذیر هستی ام .اعتراف به اینکه تنها این قلب در هم فشرده از درد و اشتیاق برایم باقی مانده است .

هر روز که از خواب بیدار می شوم باورم نمی شود که این همه سال چگونه به مانند برق و باد گذشته اند و من هنوز زنده مانده ام . باورم نمی شود از همه دالان های سکوت و وحشت به سلامت گذر کرده ام .باورم نمی شود که چگونه این همه روز و شب گذشت و من در فاصله ، فاصله ی این همه گذر عمر از باتلاق های متعفن گذشته ام و چرکاب های خونین به در و دیوار کف چوبی اتاقم پاشیده شده اند ،

همه ی پنجره های دنیا را به سختی از هم باز کرده ام تا تهویه مطبوع زندگی را بچشم و نفسم را تازه کنم .همه ی لغت های روزانه ام را هجی کرده ام .فرهنگ زبانم را پالایش کرده ، از فیلترهای باز شده و نشده عبور کرده ام ، حالا باران و طوفان و تگرگ را تقدس می کنم تا شاید برای ثانیه ها و دقایقی آرام شوم.

اجازه می خواهم برای امشبم دعایی تازه کنم تا شاید فردایم ، فردای دگری باشد


Share/Save/Bookmark

Recently by hadi khojinianCommentsDate
ابر‌های حامله از باران
4
Jul 28, 2012
مادام بوواری
-
Jul 07, 2012
دیوارهای روبرو
6
Jun 26, 2012
more from hadi khojinian
 
Souri

Unbearable lightness of being ..

by Souri on

Nice expression, I love it. Your expression remind me of a movie with the same name. I adored that movie.....no similarity with your blog but lots of common sense with your feeling of "l'insoutenable légèrté de l'être"....Unbearable lightness of being

default

your precious life

by Venus M (not verified) on

Dear Friend
It´s easy for me to say and hard for you to act.Forgive him for what he did to you.He ruined so many years of your life .Don´t aloud him to ruin more.
Enjoy YOUR LIFE.


Tahirih

My heart ached for you and others.

by Tahirih on

I am not sure if I can ask this ,but is this fictional or real?

Even if it is fictional we all know too well that it has happened to many and it is still happening. Healing is a long journey but can happen.

My best to you , and all those young bleeding feet in Iranian jails.

Tahirih


Mort Gilani

Great!

by Mort Gilani on

I enjoyed reading this.  Thanks and keep up the good work.


ebi amirhosseini

Salaam Refigh !!

by ebi amirhosseini on

What can I say !! write more,drink less.

 


Jahanshah Javid

Torture to love

by Jahanshah Javid on

Incredibly powerful and touching. I imagined your pain and reach for love to forget the pain.