ايذاء دينى

اى بسا افعال مردم آزارانه برخى مومنين از خباثت ذاتى ايشان نشات گرفته و نقش شريعت محمدى تنها توجيه شرعى است


Share/Save/Bookmark

ايذاء دينى
by Amir-Human Orfi
11-Aug-2009
 

بهشت آنجاست كآزارى نباشد
كسى را با كسى كارى نباشد

(اين مقاله در دو بخش منتشر ميشود. در بخش نخست به طرح مسئله ميپردازيم و در بخش دوم به راه حل آن اشاره خواهيم كرد. بخش دوم)

مقدمه

در اين نوشتار به شناسايى و بررسى پديده اى ميپردازيم كه كمتر به آن توجه شده، يا لا اقل كمتر از اين زاويه به آن نگاه شده است. اين پديده كه ميتوان آن را "وجه ايذائى" دين - و در اينجا مشخصا دين اسلام - ناميد تاكنون به عنوان بخشى لاينفك از دين به عنوان يك كليت فرض شده است و اين شايد نخستين بار است كه كوششى، هر چند مختصر، در تفكيك نظرى اين مقوله از بخش "خوشخيم" دين صورت ميگيرد. گمان ميكنيم كه چنين تفكيكى در تئورى به فتح گفتمان جديدى از مباحث آزادى و عدالت در جامعه ايرانى كمك ميكند و از اين رهرو ميتواند سر نخى تازه براى حركت به سمت يك جامعه مدنى در ايران را به دست دهد.

تعريف اصطلاح ايذاء دينى و ذكر چند نمونه از آن

هر رفتارى را كه از سوى "دينداران" عليه افراد بى اعتقاد به آن دين صورت ميگيرد، چه با هدف مجازات آن افراد به سبب بى ايمانى يا سست ايمانى آنها و چه به منظور تحت فشار قرار دادن آن ها براى همرنگ شدن با داعيه داران ديندارى، ميتوان "ايذاء دينى" ناميد اگر چه در حد ترشرويى و نگاه هاى غضب آلود باشد.

از مصاديق افراطى وجه ايذائى دين كشتن  كافران و ملحدين و مخصوصا مرتد ها و تازه نامسلمانان است.  اخذ ماليات اضافه تحت عنوان "جزيه" از نامسلمانان در دوره هاى پيشين خلافت اسلامى نمونه ديگرى از ايذاء دينى است. اجراى "امر به معروف و نهى از منكر" در خيابان ها و ساير مكان هاى عمومى جامعه اسلامى توسط مامورين يا مومنين كه ابزار مهمى است براى آزار كسانى كه در فضاى عمومى مسلمانى نميورزند از ديگر نمونه هاى ايذاء دينى است.

انواع ايذاء دينى طيف گسترده اى دارد كه از ايجاد فضاى شرم و رودربايستى و چهره در هم كشيدن و با غيظ و غضب برخوردكردن با "معصيتكاران" شروع ميشود و تا شلاق و انواع ديگر تعزيرات شرعى و تهديد به قتل و حتى خود قتل امتداد پيدا ميكند. در مورد رودربايستى توجه به اين نكته لازم است كه در جامعه ايرانى در روابط بين اشخاص ايجاد جو رودربايستى اهرم فرهنگى بسيار موثرى است براى اعمال فشار به طرف مقابل

پس ايذاء دينى لزوما با خشونت همراه نبوده و مثلا صرف همين كه فرد نتواند به راحتى و با آزادى اعتقادى را كه مغاير يا مخالف با اعتقادات دينداران است نزد آنها به صراحت و با امنيت بيان كند مصداق ايذاء دينى به شمار ميرود، چون فرد ناهمرنگ تحت فشار است. توجه به اين نكته ضرورى است كه اگر چه اكثرايذاءهاى دينى توجيه شرعى و اسلامى ميپذيرند، هر مجازات اسلامى لزوما مصداق "ايذاء دينى" نميباشد. مثلا اگر شخصى به "جرم" ميگسارى مجازات شود اين ميتواند مصداق ايذاء دينى باشد، وليكن اگر فردى را به جرم سرقت به زندان بيندازند، اين ديگر ايذاء دينى محسوب نميشود.

شمه اى از سابقه تاريخى ايذاء دينى

توسل به عمليات ايذائى به منظور "حفظ دين خدا يا ايمان مومنين" خاص دين اسلام نيست وليكن در بسيارى از اديان عمده دنيا به يمن پيشرفت هاى فرهنگى و تمدنى اين جنبه ايذائى اگر به شكل كامل از بين نرفته باشد دستكم عميقا رنگ باخته است. معهذا جنبه ايذائى اسلام - از سلب حقوق ابتدائى مردم و آزار روحى آنها به بهانه عدم تشرع ايشان گرفته تا آزار جسمى و اعدام آنها - از صدر اسلام تاكنون استمرار داشته و در چند دهه اخير  بارزتر و برجسته تر هم شده است.

صدها سال پيش، هنگامى كه مسلمين قدرتمند بوده اند چپ و راست به اقوام مختلف هجوم مى آوردند و به ضرب شمشير يا به زور جزيه حدود و ثغور سرزمين هاى تحت سيطره اسلام را گسترش ميدادند و اكنون كه فرودست و ضعيف شده اند با فتواى قتل اين نويسنده و ارتكاب به قتل فلان فيلمساز يا تهديدات عليه هنرمندان و ديگر انديشه گران مذبوحانه عرض اندام ميكنند تا بر حقارت خود سرپوش گذارند و همگان در اقصى نقاط جهان عبرت بگيرند و مبادا كه نامسلمانان سخنى خلاف گويند يا مسلمان زادگان از "صراط مستقيم" پا فرا نهند. واقعه رعب آور يازده سپتامبر را هم ميتوان در رده همين عمليات ايذائى به حساب آورد.

علماى اسلام و امت تحت امر ايشان با به وجود آوردن جو ارعاب اينگونه خلقى بلكه خلقهايى را به گروگان گرفته اند و از آنها حق آزاد انديشيدن و آزاد سخن گفتن و آزاد زيستن را سلب كرده اند، و البته در روايات و احاديث وسايرمتون ونيز حوادث تاريخ اسلام جواز اين رعب آفرينى را هم پيدا كرده اند. تو گويى علماى عظام چنين تشخيص داده اند كه براى حفظ بيضه اسلام بايستى خجلت و وحشت بپراكنند و اگر نميتوان دل مردم مخالف را به دين متمايل كرد آنان را به ضرب تازيانه به راه بياورند يا لا اقل ساكت كنند.

بسط ، تحول، ونهادينه شدن ايذاء دينى در ايران پس از انقلاب اسلامى

پس از انقلاب پنجاه و هفت، نمونه هاى جديدى از ايذاء دينى به منصه ظهور رسيدند. مثلا شهروندانى كه از نظر اعتقادات مذهبى مناسب تشخيص داده نميشدند از مناصب دولتى "پاكسازى" شدند و اين چنين امرار معاش را براى ايشان دشوار كردند. رواج اصطلاحات "مكتبى" و "متعهد" -در برابر متخصص- در آن ايام زمينه ساز چنين پاكسازى هايى گرديد. سپس رسم "گزينش" را بنياد گزاردند و باب كردند. ورود به دانشگاه ها براى برخوردارى از تحصيلات عاليه و استخدام در هر نهاد وابسته به دولت را منوط به طول ريش و آستين آقايان و استحكام حجاب خانم ها و ساير شرايطى كردند كه به عقيده حكومتگران نشانه مذهبى بودن و "خودى" بودن به شمار مى آمد. و اين چنين بسيارى از فرصت هاى تحصيلى و شغلى را تبعيضمندانه از تعداد فراوانى از شهروندان ايرانى دريغ كردند.

از ديگر روش هاى ايذاء دينى كه نظام جمهورى اسلامى براى بقاى خود و آرمان هاى اسلامگرايانه اش از ابتداى ولادت نامبارك خود به شكل سيستماتيك بدان تمسك جسته، تشويق و پروراندن طبقه اى تحت عناوينى از قبيل "خودى" و "حزب اللهى" و به كار گماشتن آنها در صدر و ذيل اداره جات است تا عامل ارعاب و كنترل و تهديد مردم سست ايمان و لامذهب و و "مسئله دار" باشند، و با تاسى با "امر به معروف و نهى از منكر" ديگران را مورد آزار و بازخواست قرار دهند و زندگى در فضاى عمومى -پارك و بازار و محل كار و كوى و برزن- را بر آنها دشوار كرده، به بهانه ايجاد آرامش و امنيت سلب اين هر دو كنند. گاه چنين رفتارهاى ايذائى كه مهر تائيد اسلاميت بر آنها خورده است به افراط  گراييده و  عوامل "خودسر" رژيم به قتل فجيعانه دگرانديشان هم اقدام كرده اند.

از تازه ترين ميوه هاى اين درخت شوم، حضور گسترده نيروهاى موسوم به "لباس شخصى" در حوادث خيابانى پس از انتخابات خردادماه سالجارى است كه دنباله طبيعى عناصر موذى اى هستند كه پيشتر با عناوينى از قبيل "انصار حزب الله" و "گروه فشار" به سخنرانى ها حمله ميكردند و اينگونه عجز و عداوت خود را نسبت به انديشه و انديشه ورزان آشكار مينمودند. اين "سربازان گمنام امام زمان" و تفرعن و گستاخى و دست اندازى هاى آنها به بهانه حفظ امنيت ميوه مسموم همان درخت منحوس تحركات ايذائى است كه از صدر اسلام تا به امروز دستمايه زعماى دين به منظور گسترش دين الهى و حفظ زوركى ايمان مومنين بوده است.

در تاريخ معاصر ايران پيش از انقلاب پنجاه و هفت نمونه هاى اين چنين ايذاء دينى نادر است. يك نمونه از چنين رفتارى ترور احمد كسروى توسط گروهك فدائيان اسلام است كه انديشه مخالف را تاب نياوردند و به پشتگرمى علما آدم كشتند. در حكومت هاى متمدن غير دينى آزار و كشتار افراد به خاطر آن چه مى انديشند و ميگويند و مينوشند و ميپوشند مستظهر به قانون نيست، حال آن كه در رژيم اسلامى ايران كه در آن شرع مقدس شارع قوانين است نه تنها رژيم از اينگونه حقكشى ها و مردم آزارى هاى مترتب بر آموزه هاى دينى ممانعتى به عمل نمى آورد بلكه خود مصرانه مشوق چنين عمليات ايذائى است. به عبارت ديگر در جمهورى اسلامى ايذاء دينى خود جامه "قانون" به تن كرده ودر قباى قانون به قلع و قمع لامذهبان بى ريا كمر بسته است.

طرح دو نظريه درباره جايگاه و خاستگاه ايذاء دينى در جامعه ايرانى

آيا ايذاء دينى كه نمونه هاى بسيار متنوع و متكثرى از آن را امروزه در ايران شاهد هستيم از "ذات" اسلام برميخيزد، يا احكام ايذائى اسلام صرفا ابزار و بهانه اى است براى ارضاى برخى شهوات افرادى كه آگاهانه يا ناخودآگاهانه از وجه ايذائى اسلام براى توجيه اعمال غيراخلاقى و غيرانسانى خود بهره ميگيرند؟

البته  از يك سو داستان "امر به معروف و نهى از منكر" را داريم. شايان ذكر است كه گروهى از روشنفكران دينى ادعا كرده اند كه از مصاديق مهم امر به معروف و نهى از منكر هشدار دادن حاكمان ظالم است، و شايد خواسته اند بدين شيوه اعاده حيثيت كنند از اين ابزار ايذاء دينى.

در هر حال توجه به اين نكته خالى از لطف نيست كه هنگامى كه به افعال مسلمين در بستر تاريخ مينگريم به عيان ميبينيم كه قرائت هاى رسمى اسلام همواره هر آنچه طرب آفرين و شادى انگيز بوده را "لهو و لعب" نام داده و با جشن و پايكوبى و مى و موسيقى مخالفت ورزيده اند. اين طرب ستيزى همواره مدافعان جدى نزد متدينين جوامع اسلامى داشته است، اگر چه به حكم فطرت انسانى در همان جوامع خواه ناخواه روزنه هايى از دخمه تاريك مذهب به سمت تنفس و نشاط و طراوت گشوده ميشده است. مثلا در ايران بسيارى از اشعار حافظ نويدبخش امكان چنين شادمانى هايى در جامعه زهدزده و سالوس پرور است.

در هر حال به نظر نميرسد كه خداى مسلمين چندان خوش بدارد كه بندگانش در اين دنيا شادمانى كنند و بنوازند و بخوانند و بگويند  و بخندند و خلاصه خوش باشند. پس اين شائبه پيش مى آيد كه عبادالله الصالحين كه بناست خداگونه باشند اشكالى ندارد اگر همچون قادر متعال مانع شادمانى ديگران شوند و عيش آنها را تباه كنند و به هر نحو كه توانستند از آزار "غير خودى ها" فروگذار نكنند. نه تنها اشكال ندارد كه عين وظيفه ايمانى ايشان است كه با تنگ كردن عرصه برغيرمومنين "مومنسازى" كنند و همچون معبودشان كه وعده عذاب اليم بى ايمانان را داده است اينها هم از ايذاء لامذهبان كم نگذارند.

از سوى ديگر، اما، ميتوان ادعا كرد كه گرچه بعضى نصوص اسلامى پتانسيل آن را دارند كه به گونه اى تاويل شوند كه انگار امر به ايذاء دينى ميكنند، وليكن در بسيارى از موارد دين داشتن يا نداشتن افراد فرع است بر خوى مردم آزارانه آنها. با اين نگاه، دين كه خود موجود بيشعور و بى اراده اى است تنها مستمسكى ميشود براى توجيه مردم آزارى ها و ارضاى ديگر نفسانيات مدعيان ديندارى، حال چه خود نيك آگاه باشند از اين موضوع -كه اغلب نيستند- چه ناخودآگاهانه دين را بهانه شرارت هاى خود قرار دهند و آزار غير متدين ها را نشانه و لازمه ديندارى و ايمان خويش بشمارند.  يعنى به يك رويه غير انسانى كه خواسته ظالمانه نفس ماست رنگ و لعاب دين ميدهيم تا از دين جواز بدسگالى هايمان را بگيريم و اينگونه هم خود و هم ديگران را فريب ميدهيم.

سوال اين نيست كه آيا اسلام  قابليت آن را دارد كه پيروى ما از "نفس اماره" و بالاخص آزار و اذيت مردم و حتى قتل و جنايت را تاييد كند يا نه. البته گواه تاريخى بر آنكه اسلام چنين قابليتى دارد فراوان است. سخن اينجاست كه گاه انگيزه ايذاء دينى آنقدر عمل به وظيفه شرعى نيست كه كسب لذت اهريمنى از نفس آزاررسانى. باز به عبارت ديگر، اى بسا كه افعال مردم آزارانه برخى مومنين در اصل از شرارت و خباثت ذاتى ايشان نشات گرفته باشند و نقش شريعت محمدى تنها آن است كه براى اين خبيثان توجيه شرعى اعمالشان را تامين كند.

پايان بخش نخست و چكيده بخش دوم

در بخش نخست اين نوشتار در بالا به اختصار مفهوم "ايذاء دينى" را معرفى كرده و نشان داديم كه بسيارى از مظاهر تبعيض و بيعدالتى و آزادى ستيزى در جامعه كنونى ايرانى را ميتوان ذيل مبحث ايذاء دينى گنجانيد. در بخش دوم به نتايج عملى اين فرمولاسيون جديد خواهيم پرداخت. اما خلاصه اى از آنچه خواهد آمد.

بر آنيم كه از يك سو عناصر دينباور و بويژه متفكران دينى در ايران بايستى با نگاه به سابقه ايذاء دينى در تاريخ اسلام و كشورمان خطر بازتوليد ايذاء دينى را در هر نوع حكومتى كه پس از ديكتاتورى دينى فعلى حاكم بر ايران سر كار خواهد آمد جدى بگيرند و با صراحت و شجاعت عليه تمامى موارد ريز و درشت ايذاء دينى موضع بگيرند و تحت فشار گذاشتن شهروندان به بهانه بيدينى آنها را محكوم كنند.

اين خطر بويژه از آن جهت مهيب است كه بنا به ادعاى همين آقايان اغلب مردم ايران مسلمان هستند و از اين رو همواره بيم آن هست كه اين جماعت مسلمان با اتكا به سنت سيئه ايذاء دينى مانع حصول حقوق انسانى ديگر شهروندان شوند. البته توجه به اين نكته مهم است كه اى بسا با حذف كلى ايذاء دينى از جامعه ايرانى ديرى نپايد كه صحت يا سقم  اين ادعا كه "اغلب ايرانيان مسلمان هستند" آشكار شود.

گمان ميبريم كه استخراج احاديث و رواياتى كه ايذاء دينى را محكوم كنند از مجموعه عظيم و پرتناقض متون اسلامى امرى شدنى باشد و مصلحين مسلمان تنها وظيفه دارند اين نوع مستندات را از لابلاى كتاب ها در آورده و پررنگ كنند تا خيال متدينين هم راحت شود كه با پرهيز از آزار و اذيت لامذهبان آخرت ايشان -خداناكرده- به خطر نمى افتد.

نيز بر آنيم كه از سوى ديگر عناصر بى اعتقاد به مذهب بايستى ضمن تلاش هاى مستمر براى تغيير قانون و فرهنگ جامعه در جهت قطع بازوهاى ايذائى دين، بدنه خوشخيم دين شامل اعتقادات ماورائ طبيعى و مناسك مذهبى و مراسم عبادى و ساير بخش هاى بى آزار دين را تحمل كرده و به دينداران بى آزار به عنوان همنوع و هموطن احترام بگذارند و در ازاى حذف بازوى ايذائى دين اين آوانس را به آنها بدهند كه باورها و مراسم مذهبى خود را -تا جايى كه به آزار ديگران نينجامد- براى خود نگه دارند و بدانها عمل كنند.

در واقع يك تز مهم بخش دوم اين نوشتار آن است كه لائيك هاى ايرانى نبايست همچون گذشته انرژى خود را در راه از ريشه در آوردن درخت دين هدر دهند، بلكه بايد به زدودن شاخ و برگ مزاحم و ازاله ميوه هاى مسموم آن اكتفا كنند، چون تاريخ نشان داده است كه اين درخت در آمدنى نيست كه نيست! كافى است به رواج دين در كشورهاى غربى در قرن بيست و يكم و سرگذشت اتحاد جماهير شوروى در قرن بيستم بنگريم.

به اين نكات در بخش دوم به تفصيل بيشتر خواهيم پرداخت. اما اينك ضميمه اى درباره بعد اقتصادى ايذاء دينى تكميل بخش نخست را.

ضميمه: بعد اقتصادى ايذاء دينى

دستكم بخشى از هزينه هاى حوزه هاى علميه -اين دستگاه عظيم و عريض و طويل آخوندپرورى- از طريق وجوهات شرعيه اى تامين ميشود كه متدينين طبق دستورات مندرج در رساله هاى احكام مراجع تقليد خود يا كسبه و بازاريان براى "حلال كردن" در آمد خويش دودستى به بيوت آيات عظام تقديم ميكنند.

قابل توجه است كه طبق آن نوع اسلامى كه توسط بيش از نوددرصد مسلمانان دنيا بدان عمل ميشود زكات تنها وجه شرعى است كه بر عهده مسلمانان است، حال آنكه شيعيان علاوه بر زكات مكلف به پرداخت خمس و احتمالا وجوه ديگرى تحت عناوين مختلف ميباشند. واضح است كه با خروج فوج فوج مردم از دين خدا اين ممر در آمد صنف روحانى خواهد خشكيد و استقلال مالى دستگاه دستاربندپرور به تمامى از ميان خواهد رفت و كم كم مابقى بيوت مراجع هم جيره خوار حكومت خواهند شد تا از طريق لوله هاى نفت و گاز به شريان هاى آقايان خون دوباره تزريق كند و در كالبد ايشان حيات دوباره بدمد و در عوض اطاعت و انقياد بخرد.

براى جلوگيرى از اين فاجعه واجب ميدانند كه به هر نحو ممكن از روگردانى مردم از دين جلوگيرى شود. در طول تاريخ اسلام انواع ايذاء دينى ابزار هاى موثرى بوده اند براى ساكت كردن مخالفين و منتقدين و در حصن ايمان نگه داشتن آن متشرعينى كه همچنان به پرداخت وجوه شرعى به روحانيان ريز و درشت ادامه ميداده اند.

به عبارت ديگر براى دوام اين منبع اقتصادى لازم است از رواج هر نوع انديشه اى كه احتمال ميرود به كاسته شدن تعداد مومنين يا خروج فرزندان ايشان از دين منجر شود جلوگيرى گردد و چه چيز آسان تر از آنكه ايذاء "مرتدين" را توجيه شرعى كنند و ريختن خون ديگرانديشان را مباح بشمارند و كوردلانى را براى پاشيدن تخم ترور اجير كنند و گسيل دارند، على آلخصوص كه به حكم "من لا معاش له لا معاد له" گويى آقايان ورشكستگى اخلاقى را به  ورشكستگى اقتصادى ترجيح ميدهند.

پايان بخش نخست، نيمه مردادماه 1388

اميرهومن عرفى


Share/Save/Bookmark

more from Amir-Human Orfi
 
Amir-Human Orfi

دو ضميمه ديگر

Amir-Human Orfi


ابتدا سر آن داشتم كه پس از انتشار بخش نخست مقاله ام كه در آن به طرح مفهوم ايذاء دينى پرداختم، در بخش دوم يكسره به سراغ طرح ايده هايى براى حذف ايذاء دينى در جامعه ايران بروم، وليكن در بازنويسى هاى چندباره بخش دوم و نيز با توجه به تبادل نظر هاى مفيدى كه با خوانندگان بخش نخست داشتم به اين نتيجه رسيدم كه شايد بحث ايذاء دينى را بشود بيشتر بازگشود و از اين رهرو هم بيشتر به زواياى آن نور تابانيد و هم از انديشه علاقه مندان صاحبنظر براى فربه تر كردن بخش دوم سود جست.

از اينرو از خوانندگان محترم تقاضا ميكنم فعلا به همان نطفه بندى بخش دوم كه در انتهاى بخش نخست -پيش از ضميمه- آوردم بسنده كنيد، باشد كه بخش دو را كه وعده كرده بودم بتوانم پخته تر در كاسه كلمات جارى و تقديم شما كنم. عجالتا دو پيوست تهيه كرده ام كه لطفا در راستاى شرح و ادامه همان بخش نخست به شمارشان آوريد. پيوست اول: در اهميت متدولوژيك همكاسه كردن انواع متنوع ايذاء دينى  پيوست دوم: ايذاء دينى در گذشته، حال، و آينده ايران   (به محض تكميل تايپ اين پيوستها لينكشان داده خواهد شد)

Fred

تا فعلاً

Fred


سپاس بیکران برای پاسخ، گرچه پس از عمری فعلاً این را نگو و فعلاً آن کار را نکن فعلاً آجینم، باشد فعلاً همه گوش و چشمم. در مورد نامم هم چه گویم جز:    

 

 

 اختلاف خلق از نام اوفتاد    چون به معنی رفت آرام اوفتاد

          در انتظار بخش دوم مقالۀ خواندنی، معنی حاضر و  آرامش برقرار است.  

 


Amir-Human Orfi

Thanks

by Amir-Human Orfi on

I'd like to thank you for leaving kind comments, questions, ideas, and criticisms. They have made me think more on the subject. I have already prepared a preliminary draft for Part II, but it is nowhere near the stage of publication.

In the meantime, some brief reactions to what you wrote:

To Fred:

از لطف شما سپاسگزارم. من هم نديده بودم فردى با نامى چون "فرد" چنين فارسى بتواند بنويسد! البته با جدى گرفتن به قول شما "بهينه سازان" موافقم، اما اجازه بدهيد فعلا بحث را خيلى سياسى نكنيم. اين روز ها همگى به اندازه كافى در سياست غرق هستيم

To alborz:

I'm not sure what you have in mind be the word "renewed". Are you suggesting replacing the current religion with a different faith, or are you referring to Iranian muslim thinkers' efforts to adjust Koranic teachings to a "common sense" that is acceptable in today's world?

To Kooshan:

I have a lot of respect for Mr. Kadivar, due to his brave speeches all over the U.S. after the election of two months ago, and I would be glad to find out that his thinking is in line of what I wrote here. But I have yet to hear from him (and other religious intellectuals) an answer to the question:

What if when all fear of persecution (to use Alborz's favorite word) for thinking differently is removed from the Iranian society and any act of "eeza ye dini" is subject to legal prosecution, the majority of Iranians just stop being muslims? Or what if for whatever reason, the children or grandchildren of today's Iranian muslims decide to renounce their Islamic faith? What would become of their dream of conflating "Islamic" with "Republic"?


Kooshan

A fair analysis

by Kooshan on

This analysis is inline very much with Mr. KAdivar's point of view of current situation in Iran.

The problem starts when we ignore our own wrongs and want to fix other people's problems. It is just easy route to justify our duty in front of the higher Authority.

We can only change the world for good if we start changing within for good.


alborz

Religion cannot be uprooted but it can be Renewed!

by alborz on

Mr. Orfi,

As I commented on your blog in English, and now having read the Persian, I too, like others, look forward to reading Part 2.

I do still question your choice of one word (e-za) to describe anything and everything covered in your blog.  I am not being pedantic in this regard as words do matter and you appear to have made this choice carefully.

While we can agree that Islam cannot be uprooted from Iran, it is the establishment of a civil society that can guard against it being used as instrument for a wide range of persecutions.

In Part 2 I will be looking to see whether you will finally get specific about the plight of the religious minorities in Iran and, if so, what words you will choose in its acknowledgement and characterization.

Until Part 2...

Alborz


Ali P.

How true

by Ali P. on

لائيك هاى ايرانى نبايست همچون گذشته انرژى خود را در راه از ريشه در
آوردن درخت دين هدر دهند، بلكه بايد به زدودن شاخ و برگ مزاحم و ازاله
ميوه هاى مسموم آن اكتفا كنند، چون تاريخ نشان داده است كه اين درخت در
آمدنى نيست كه نيست!


Fred

مکافات عمل

Fred


جناب عرفی، عجب نام همخوانی با محتوی مقاله، از سبک سهل و ممتنع نگارش شما درس گرفتم و سپاسگزارم. همانگونه که گفته اید از دریچه ای کمتر بکارگرفته شده به ماجرا پرداخته اید، پرسشی در راسته اهداف حضرات دارم که شما اینگونه مطرح کرده اید:

"صدها سال پيش، هنگامى كه مسلمين قدرتمند بوده اند چپ و راست به اقوام مختلف هجوم مى آوردند و به ضرب شمشیر يا به زور جزيه حدود و ثغور سرزمين هاى تحت سيطره اسلام را گسترش ميدادند و اكنون كه فرودست و ضعيف شده اند با فتواى قتل اين نويسنده و ارتكاب به قتل فلان فيلمساز يا تهديدات عليه هنرمندان و ديگر انديشه گران مذبوحانه عرض اندام ميكنند تا بر حقارت خود سرپوش گذارند و همگان در اقصى نقاط جهان عبرت بگيرند و مبادا كه نامسلمانان سخنى خلاف گويند يا مسلمان زادگان از "صراط مستقيم" پا فرا نهند.

آیا عقل سلیم حکم نمیکند که با در نظر گرفتن ولع دوستان برای بدست آوردن تسلیحات کشتار جمعی در کنار سابقۀ اعمال مشعشع در سی سال اخیر بیانات مکرر آقایان در مورد نیاز به بهینه سازی جهان، هرچند هم که ناپخته بنظر میرسد، جدی گرفته شود خصوصاً که محدود به بهینه سازان ایران نیست و بهینه سازان انیرانی هم از این دست حرفها زیاد میزنند؟


Amir Sahameddin Ghiassi

To be human is important.

by Amir Sahameddin Ghiassi on

Shamr, Yazid and Maviyeh, Abusofyan were all Moslem. The Love of Humanity is a different matter. Religion could be only a name and is misused by the so called clever people for their own benefits.  Amir


Maryam Hojjat

Mr. Orfi

by Maryam Hojjat on

Very interesting.  Thanks for eye & mind openning article.  I can not wait to read the part II of this blog.

Payandeh IRAN & IRANIANS