از هیچ جای هیچ رهبری نمی‌روید

مشروعیت سیاسی موسوی، کروبی، گنجی، مخملباف و سایر نمایندگان جنبش سبز باید در چارچوب رفتارهای فردی آنان سنجیده شود


Share/Save/Bookmark

از هیچ جای هیچ رهبری نمی‌روید
by naanaam
22-Aug-2009
 

در سال 1920، برتراند راسل، فیلسوف انگلیسی به اتحاد شوروی سفر کرد تا با لنین ملاقات کند. پس از آن ملاقات و بازگشت به انگلیس، در مقاله‌ای لنین را نه یک شخصیت سیاسی بزرگ که "روشنفکری خودرای" نامید و این را زنگ خطری دانست برای اتحاد شوروی و جنبش عدالت‌خاهی در جهان که اگر نه چشم امید، دست کم گوشه‌ی چشمی به انقلاب اکتبر داشت.

در فرهنگ سیاسی ما نقش شخصیت به عنوان مقوله‌ای برای تامل و سنجش برجسته نیست. صحبت از شخصیت سیاستمدار و سیاسی‌کار که می‌شود بحث را به حیطه‌هایی مانند کاریزما؛ سابقه‌ی فعالیت و درجه‌ی مقاومت می‌کشانیم و موضوع را در آن حیطه‌ها برمی‌رسیم. می‌گوییم فلانی سی سال در زندان رژیم دوام آورد و نبرید یا بهمانی چهل سال است که دارد با قلم خود علیه بی‌عدالتی می‌نویسد و این را ملاکی می بینیم برای پذیرش او به عنوان نماینده و رهبر سیاسی.  مسئله اما پیچیده‌تر از این‌هاست.

در فرهنگی که سده‌ها با خشونت، تبعیض، دروغ و سانسور دست به گریبان بوده است، شخصیت و رفتار فردی سیاستمدار و سیاسی‌کار باید از مهمترین گزینه‌های ما برای سنجش صلاحیت یا عدم‌صلاحیت سیاسی او باشد. مفاهیمی مانند همت بلند، خیشتن‌داری، رواداری، گذشت و صداقت را باید وارد فرهنگ سیاسی کرد و سخت به آن‌ها چسبید. آنچه خمینی را جلاد کرد فقط تفکر او نبود، شخصیت او بود: مردی خودمحور، کوته‌اندیش، ناسخی و ناروادار. این شخصیت او بود که تفکرش را ساخت، نه برعکس. آنچه ماندلا را مهم می‌کند فقط تفکر او نیست، شخصیت اوست: مردی باگذشت، باز، سخی و روادار. این شخصیت اوست که تفکر او را ساخته است. بعد از تحمل 40 سال زندان و شکنجه، در بدو آزادی، زندانبانان و شکنجه‌گران خود را می‌بخشد، آنچه بر سرش آمده را سرنوشت خود می‌نامد و از سفید وسیاه می‌خاهد که به هم دست برادری و خاهری بدهند. این یعنی رهبر! و البته کاریزما هم دارد (یا شاید کاریزما دارد چون چنین رهبری‌ست). با رهبری اوست که جنبش ضد‌آپارتاید نه تنها موفق که سرمشق می‌شود.  

برسیم به ایران و جنبش سبز. رهبران سیاسی امروز ایران چه کسانی هستند؟ آنانی که در قدرت هستند را خوب می‌شناسیم. اما رهبران اپوزوسیون چه؟ آنان که هستند و جنس‌شان از چیست؟

رهبر جنبش سبز، آقای موسوی، هشت سال نخست‌وزیر ایران بود. در طول آن سال‌ها هزاران زندانی سیاسی شکنجه و اعدام شدند. دوره دوره‌ای ایدئولوژیک بود. مردم ایدئولوژیک بودند و ایشان هم. همه بودیم. می‌پذیریم. بسیاری از آنانی که اعدام شدند دست کمی از آقای موسوی آن دوره نداشتند و اگر به قدرت رسیده بودند هزاران موسوی و امثال وی را به جوخه‌های اعدام سپرده بودند. قصد من اینجا دفاع از یکی و محکوم کردن دیگری نیست. قصدم پرداختن به شخصیت سیاسی آقای موسوی‌ست. می‌پذیریم که او فرق کرده و "اصلاح" شده است. می‌پذیریم که دیگر آن فرد گذشته نیست. اما آیا این کافی‌ست؟ آیا کمترین چیزی که می‌شود و باید از او انتظار داشت پرداختن وی به گذشته‌ی تاریکش و تصفیه حساب کردن با آن نیست؟ آیا نمی‌شود و نباید انتظار داشت که او از خانواده‌های زندانیان سیاسی دختری که در سنین 16، 17 سالگی بکارت دریده شدند تا آماده‌ی "اعدام اسلامی‌" شوند عذرخاهی کند؟ آیا نمی‌شود و نباید انتظار داشت که بگوید که به‌خاطر آن سال ها قلب سنگین و وجدان ‌آزرده‌ای دارد- و اگر آن قلب سنگین و وجدان آزرده را ندارد آیا نباید در کیفیت و کفایتش برای رهبری تردید کرد یا دست کم به طور مشروط و موقت آن را پذیرفت؟  

چند شب پیش فرصتی دست داد تا در ونکوور پای سخنان اکبر گنجی بنشینم. کاری به حرف های ایشان در مورد سکولاریسم و دمکراسی و مغلوط بودن یا نبودن آن‌ها ندارم. گنجی فردی‌ست که ماه‌ها اسارت در زندان‌های جمهوری اسلامی را تاب آورده و نشکسته است. فعالی‌ست که بیشترین تلاش را برای محکومیت قضایی مسئولان قتل‌های زنجیره‌ای انجام داده است. طرفدار حقوق بشر است. این‌ها را می‌پذیریم و ارج می گذاریم. اما این نماد مبارزه و مقاومت که برای بسیاری، از رهبران اخلاقی جنبش مردم ایران محسوب می‌شود خود چگونه اخلاقی دارد و شخصیت سیاسی‌اش چیست؟ در پایان جلسه‌ای که گفتم یکی از حاضران بنای حمله به گنجی را گذاشت و با لحن و رفتاری کج او را متهم کرد که از فرمانده‌‌هان سپاه پاسداران و عاملان کشتار مهاباد در سال 1358 بوده است- حمله‌ای که به گفته‌ی او موجب جان باختن دوست و همکلاسی عزیزش شده است. آقای گنجی در پاسخ، حرف‌های او را اتهام‌هایی بی‌پایه و اساس دانست و گفت: آدمی که برای متهم کردن دیگران به دروغ متوسل می‌شود حتمن در ادعای خود به از دست دادن دوست و همکلاسی هم دروغ می‌گوید!...چه شد؟ نفهمیدم! چگونه فردی که خود را نماینده‌ی اخلاقی (و شاید نه تنها اخلاقی) جنبش مردم ایران می‌داند می‌‌تواند در پاسخ به حمله‌ی گیرم ناجوانمردانه‌ی کسی، چنین بی‌مهابا به حیطه‌ی گذشته‌ی شخصی او پا بگذارد و لگدمالش کند؟ آن یکی می‌گوید تو در مورد گذشته‌ی خود دروغ می‌گویی و این یکی می‌گوید تو در مورد همه چیز خود دروغ می‌گویی! جواب های، هوی است. چاقو می‌کشی؟ چاقو می‌کشم!... کجاییم؟ در خیابان‌ها اخلاق سیاسی یا کوچه پس‌کوچه‌های نازی‌آباد؟

قصد من در اینجا حکم صادر کردن راجع به شخصیت سیاسی اکبر گنجی نیست. با یک برخورد نه می‌توان کسی را شناخت و نه باید در مورد او داوری کرد. قصد من تنها برجسته کردن ربط رفتار فردی و اخلاق سیاسی‌ست. هرگونه مشروعیت سیاسی در وهله‌ی اول مشروعیتی اخلاقی‌ست (همانگونه که هر بحران سیاسی در وهله‌ی اول بحرانی اخلاقی‌ست). انقلاب اکتبر در لحظه‌ای که کمیته‌ی مرکزی حزب بلشویک دستور اعدام خانواده‌ی تزار، از جمله کودک او را صادر کرد، مرد. خبر این مرگ اما 70 سال بعد منتشر شد. انقلابی که برای ماندن از دست زدن به هیچ جنایتی رویگردان نیست انقلاب نیست: ارتجاع است.  

مشروعیت سیاسی موسوی، کروبی، گنجی، مخملباف و سایر دست‌اندرکاران و نمایندگان جنبش سبز باید در چارچوب رفتارهای فردی آنان سنجیده شود. می‌توان در عمق وجود خود لات و بی سر و پا بود و از فوکو، پوپر، هایدگر، گاندی و ماندلا کٌد پشت کٌد آورد! چهل درصد اعضای سازمان مخوف اس‌اس در آلمان نازی تحصیلات عالی دانشگاهی داشتند. دانش، تجربه، کاریزما، سرسختی و اعتقاد لزومن کسی را شایسته‌ی رهبری نمی‌کند. آنچه در رهبر مهم است انسانیت اوست. بیش و پیش از هر چیز. و انسانیت فرد را هم نه در نوشته‌‌ها و سخنرانی‌های او برای دوستان و دوستدارانش که در رفتار او با مخالفان و دشمنانش باید جستجو کرد.  

همت بلند، خیشتن‌داری، رواداری، گذشت و صداقت. تا این‌ها نباشد هیچ "جوانه‌ی ارجمندی" از هیچ جای هیچ رهبری نمی‌روید! باید به هوش بود و این ویژگی‌های فردی را وارد فرهنگ سیاسی کرد و از آن‌ها سنجه ساخت. گفتم، مشروعیت سیاسی در وهله‌ی اول مشروعیتی اخلاقی‌ست و اخلاق حیطه‌ی کلی‌گویی‌های نظری نیست: حیطه‌ی رفتارهای فردی‌ست.  

در دهه‌های 70 و 80 میلادی، واتسلاو هاول چکسلواکیایی از رهبران بنام مبارزه برای دمکراسی و آزادی در بلوک کمونیستی بود و در این راه رنج سال ها زندان را به جان خرید. هم او بود که بعدها از پیشگامان انقلاب‌های مخملی در اروپای شرقی شد. در سال 1986 گورباچف، دبیرکل وقت حزب کمونیست شوروی، برای دیداری رسمی به پراگ رفته بود. برنامه‌های رنگارنگی برایش تدارک دیده بودند. اندکی پیش از پایان یکی از این برنامه‌ها (نمایشی در سالن تاتر شهر)، گورباچف ناگهان میزبانان خود را ترک می‌کند و بدون محافظ به خیابان می‌آید تا سیگاری بکشد. درست در همان لحظه هاول دارد با سگش از جلو تاتر شهر رد می‌شود. این دو مرد همدیگر را می‌بینند. یکی نماینده‌ی کمونیسم جهانی‌ست و یکی نماینده‌ی ضدکمونیسم جهانی. هم این آن را می‌شناسد، هم آن این را. هاول با دیدن گورباچف کلاه از سر برمی‌دارد و با لبخندی می‌گوید: "عصربخیر آقای گورباچف. به شهر ما خوش آمدید". این‌همه علو طبع! دارد می‌گوید من با ایده‌ها و افکار تو دشمنم، نه با خود تو. چرا که تو نیز مانند من انسانی هستی (یا انسانی بیش نیستی).

تا این همت نباشد هیچ جنبش سبز و سرخی مشروعیت اخلاقی نمی‌یابد و تا مشروعیت اخلاقی نباشد مشروعیت سیاسی توهم است و سراب. سی سال پیش یک نمونه‌اش را دیدیم. کافی‌ست.


Share/Save/Bookmark

more from naanaam
 
Azmaast

Ari

by Azmaast on

You may be right about the ending of the article. The writer might have chosen his words poorly there (though one can argue that a writer's job is to challenge the commonplace and "Green is good" is as commonplace these days as "Sky is blue"!). In any event, I don't think we should overemphasize that particular part. The point of the article, in my opinion, is sound. Let's focus on that.   


Ari Siletz

Azmast

by Ari Siletz on

Your comment, "we should be smart and pay attention to the way our leaders conduct themselves in their daily affairs" is the matching conclusion to argument made in the body of the article.  Not, as stated

تا این همت نباشد هیچ جنبش سبز و سرخی مشروعیت اخلاقی نمی‌یابد

 

The goals of the Green movement are legitimate regardless of the behavior of the men and women attempting to gain its leadership. The writer may correct the mis-match between the argument and its conclusion, and article will stand as a responsible exercize of free speech.

Back to your take on the article. Yes, Ganji was in error dismissing the questioner as a liar without proof (I'm assuming the exchange has been quoted accurately).


Azmaast

Excellent!

by Azmaast on

The author doesn't strike me as being anti-green movement. His point is that we should be smart and pay attention to the way our leaders conduct themselves in their daily affairs. I think that is an excellent point. Everybody can say "thou shalt not kill". Saying it is easy. What matters is practicing it! 


vildemose

Iranians must heed leader's

by vildemose on

Iranians must heed leader's guidelines: Rafsanjani

 

//www.reuters.com/article/worldNews/idUSTRE57L1KG20090822


vildemose

I thanked you earlier on

by vildemose on

I thanked you earlier on another thread and I'm thanking you again here for reading my post. Your feedback are always original and poignant.


Mehrban

Dear V.

by Mehrban on

The second iteration is much clearer.  You make sense.  I am glad you made this distinction (the reformers and the people).  It is historic, I think on IC.   I was reading a lot of coy comments, blurring the two, Dabashi's article was cause for concern too.   Thanks again, it looks like I am thanking you an awful lot lately :-).


vildemose

It looks like we need

by vildemose on

It looks like we need an impartial  politician, not a revolutionary leader, at this point to navigate these uncharterred terretories. One who can secure and negotiate the interest of both sides (i.e. the reformers and the people) in a fair and honest manner.

I don't see any other way to overcome this impass. Am I  making sense, probably not!


Mehrban

Reading Dabashi's article,

by Mehrban on

"Iran is self-destructing" (posted below) and some other comments around the IC site I am beginning to feel very uncomfortable.   I think we may be being lead down the garden path once again.   

Thanks Vildemose for the post. 


vildemose

The Green Elephant in the Room!

by vildemose on

"There is no doubt that the future of the Iranian economy is one of the key issues in what is presented as a dispute over the outcome of last June's presidential election.

However, the dispute is not between partisans of state control and free-marketers.

Both Ahmadinejad and Mousavi have promised to transfer large chunks of the economy to the private sector. The difference between them is over who should benefit from such a transfer.

Mousavi, backed by former President Hashemi-Rafsanjani, reputed to be the wealthiest man in Iran, wants the transfer to benefit the long-established network of businessmen-cum-mullahs and their traditional bazaar partners. That would be the continuation of a policy initiated by former President Muhammad Khatami at the start of the privatization process in 2004.

Ahmadinejad is determined to fight the mullah-bazaar business coalition, which he labels "the black Mafia", and has threatened to bring "the ring-leaders" to justice on charges of corruption.

However, that does not mean that Ahmadinejad wants to create a genuine private sector or to give the masses of the poor a fairer share of national income.

He wants state enterprises to go to a new business Mafia consisting of senior officers in the Islamic Revolutionary Guard Crops (IRGC) and their business partners."

//www.asharq-e.com/news.asp?section=2&id=17836


benross

Siavash31

by benross on

Why you are talking to insignificants? this is our space!


vildemose

Iran is

by vildemose on

Iran is self-destructing!

 

//weekly.ahram.org.eg/2009/960/focus.htm


seltzer

Ari Siletz

by seltzer on

So you suggest people don't ask questions? The media inside/outside
isn't talking about it and we shouldn't talk about it? Is it an
affordable option for Iranians, a weapon to hold over our heads to get
used to
it and to give up! Herd mentality that taken to extremes can be fatal for any nation.

 


Siavash31

Once again the dellusional

by Siavash31 on

Once again the dellusional L.A style "opposition" is proving how disconnected it is from Iran's grassroots.  You people can sit here all you want and keep making all these false and absurd accusations about Mousavi. You can desparately try to assassinate his character in the hope hijacking the green movement. You can be Shariatmadari's little helpers in the West and try to destroy the leaders of the movement. 

I just wish you could realize how insignificant you are compared to the massive ocean of the people in Iran who love Mousavi with all their heart and consider him as the leader of their movement. In this game, you will be the losers not Mousavi.

 

 

 

 

 


Ari Siletz

seltzer

by Ari Siletz on

If you wish to question the moral legitimacy of the Green movement, write an article supporting that position. I look forward to reading it. The above article melts at both poles because it posits the Green illegitimcay idea at its conclusion but supports some other claim in the argument body, namely that Ganji said something callous at an event. What does that have to do with the legitimacy of the quest for free speech, gender equality and human rights? Nowhere in the article has the writer discussed if and why he/she thinks freedom of speech, gender equality and human rights are illegitimate goals.

seltzer

Ari Siletz

by seltzer on

If the north pole and the south pole are melting, does that mean the earth has bipolar disorder? Why do you expect people to not ask questions or make statments about the moral legitmacy of the Green M? What you have noted here is in line with your mispresentation of the article 19 of UN and the Iranian flag!

Life is short. Drink the good wine! 

 


benross

take your responsabilitty

by benross on

Waiting for an Amir Kabir to appear is like waiting for godot. The best excuse to wash out your hands off from your responsibilities.

This is not a seasonal election time, looking for a charismatic politician with no 'weak points' in his or her past to lead your party. It's time to get our country back, get our modern Iran up and running again, doing what is right to do.

Don't look any further. Look for Amir Kabir inside you. 


Little Tweet

BRAVO

by Little Tweet on

I agree with Ari Siletz 100%


Ari Siletz

Bait and switch conclusion

by Ari Siletz on

Until the last paragraph, I could follow this article about personality being a quality factor in leadership.  But the conclusion suddenly switched subjects to attack the legitimacy of the Green movement.

تا این همت نباشد هیچ جنبش سبز و سرخی مشروعیت اخلاقی نمی‌یابد

The fact that the Green movement has not yet found a leader of Mandela's stature does not make it an illegitimate quest. The Greens want freedom of press, gender equality, human rights. Whether the character of the Green leaders personify those goals is a reasonable question, but questioning the moral legitimacy of the Green movement is not.


vildemose

انقلابی که

vildemose


انقلابی که برای ماندن از دست زدن به هیچ جنایتی رویگردان نیست انقلاب نیست: ارتجاع است.  

How do we explain this to religious Fundamentalists like the Basij?


vildemose

Excellent and honest. If we

by vildemose on

Excellent and honest. If we can't be honest with ourselves, no movement, green or otherwise will change anything in Iran.

 


Minoo66

Only A Friend Dares To Say...

by Minoo66 on

I wish you could've supported your excellent point, by double-checking your spelling and through a better style.


Flying Solo

.

by Flying Solo on

.


Jeghele

Naanaam's Article

by Jeghele on

Thank you. Some of your comments are classic. Please write more.


Fred

گل گفتی و درٌ سفتی

Fred


 

"همت بلند، خیشتن‌داری، رواداری، گذشت و صداقت. تا این‌ها نباشد هیچ "جوانه‌ی ارجمندی" از هیچ جای هیچ رهبری نمی‌روید! باید به هوش بود و این ویژگی‌های فردی را وارد فرهنگ سیاسی کرد و از آن‌ها سنجه ساخت. گفتم، مشروعیت "سیاسی در وهله‌ی اول مشروعیتی اخلاقی‌ست و اخلاق حیطه‌ی کلی‌گویی‌های نظری نیست: حیطه‌ی رفتارهای فردی‌ست

 

 

احترام وجدان جمعی  بخشی از ایرانیان به رهبرانی چون کریم خان، امیر کبیر، مصدق  و از ایندست بیخود نیست.