در سال 1920، برتراند راسل، فیلسوف انگلیسی به اتحاد شوروی سفر کرد تا با لنین ملاقات کند. پس از آن ملاقات و بازگشت به انگلیس، در مقالهای لنین را نه یک شخصیت سیاسی بزرگ که "روشنفکری خودرای" نامید و این را زنگ خطری دانست برای اتحاد شوروی و جنبش عدالتخاهی در جهان که اگر نه چشم امید، دست کم گوشهی چشمی به انقلاب اکتبر داشت.
در فرهنگ سیاسی ما نقش شخصیت به عنوان مقولهای برای تامل و سنجش برجسته نیست. صحبت از شخصیت سیاستمدار و سیاسیکار که میشود بحث را به حیطههایی مانند کاریزما؛ سابقهی فعالیت و درجهی مقاومت میکشانیم و موضوع را در آن حیطهها برمیرسیم. میگوییم فلانی سی سال در زندان رژیم دوام آورد و نبرید یا بهمانی چهل سال است که دارد با قلم خود علیه بیعدالتی مینویسد و این را ملاکی می بینیم برای پذیرش او به عنوان نماینده و رهبر سیاسی. مسئله اما پیچیدهتر از اینهاست.
در فرهنگی که سدهها با خشونت، تبعیض، دروغ و سانسور دست به گریبان بوده است، شخصیت و رفتار فردی سیاستمدار و سیاسیکار باید از مهمترین گزینههای ما برای سنجش صلاحیت یا عدمصلاحیت سیاسی او باشد. مفاهیمی مانند همت بلند، خیشتنداری، رواداری، گذشت و صداقت را باید وارد فرهنگ سیاسی کرد و سخت به آنها چسبید. آنچه خمینی را جلاد کرد فقط تفکر او نبود، شخصیت او بود: مردی خودمحور، کوتهاندیش، ناسخی و ناروادار. این شخصیت او بود که تفکرش را ساخت، نه برعکس. آنچه ماندلا را مهم میکند فقط تفکر او نیست، شخصیت اوست: مردی باگذشت، باز، سخی و روادار. این شخصیت اوست که تفکر او را ساخته است. بعد از تحمل 40 سال زندان و شکنجه، در بدو آزادی، زندانبانان و شکنجهگران خود را میبخشد، آنچه بر سرش آمده را سرنوشت خود مینامد و از سفید وسیاه میخاهد که به هم دست برادری و خاهری بدهند. این یعنی رهبر! و البته کاریزما هم دارد (یا شاید کاریزما دارد چون چنین رهبریست). با رهبری اوست که جنبش ضدآپارتاید نه تنها موفق که سرمشق میشود.
برسیم به ایران و جنبش سبز. رهبران سیاسی امروز ایران چه کسانی هستند؟ آنانی که در قدرت هستند را خوب میشناسیم. اما رهبران اپوزوسیون چه؟ آنان که هستند و جنسشان از چیست؟
رهبر جنبش سبز، آقای موسوی، هشت سال نخستوزیر ایران بود. در طول آن سالها هزاران زندانی سیاسی شکنجه و اعدام شدند. دوره دورهای ایدئولوژیک بود. مردم ایدئولوژیک بودند و ایشان هم. همه بودیم. میپذیریم. بسیاری از آنانی که اعدام شدند دست کمی از آقای موسوی آن دوره نداشتند و اگر به قدرت رسیده بودند هزاران موسوی و امثال وی را به جوخههای اعدام سپرده بودند. قصد من اینجا دفاع از یکی و محکوم کردن دیگری نیست. قصدم پرداختن به شخصیت سیاسی آقای موسویست. میپذیریم که او فرق کرده و "اصلاح" شده است. میپذیریم که دیگر آن فرد گذشته نیست. اما آیا این کافیست؟ آیا کمترین چیزی که میشود و باید از او انتظار داشت پرداختن وی به گذشتهی تاریکش و تصفیه حساب کردن با آن نیست؟ آیا نمیشود و نباید انتظار داشت که او از خانوادههای زندانیان سیاسی دختری که در سنین 16، 17 سالگی بکارت دریده شدند تا آمادهی "اعدام اسلامی" شوند عذرخاهی کند؟ آیا نمیشود و نباید انتظار داشت که بگوید که بهخاطر آن سال ها قلب سنگین و وجدان آزردهای دارد- و اگر آن قلب سنگین و وجدان آزرده را ندارد آیا نباید در کیفیت و کفایتش برای رهبری تردید کرد یا دست کم به طور مشروط و موقت آن را پذیرفت؟
چند شب پیش فرصتی دست داد تا در ونکوور پای سخنان اکبر گنجی بنشینم. کاری به حرف های ایشان در مورد سکولاریسم و دمکراسی و مغلوط بودن یا نبودن آنها ندارم. گنجی فردیست که ماهها اسارت در زندانهای جمهوری اسلامی را تاب آورده و نشکسته است. فعالیست که بیشترین تلاش را برای محکومیت قضایی مسئولان قتلهای زنجیرهای انجام داده است. طرفدار حقوق بشر است. اینها را میپذیریم و ارج می گذاریم. اما این نماد مبارزه و مقاومت که برای بسیاری، از رهبران اخلاقی جنبش مردم ایران محسوب میشود خود چگونه اخلاقی دارد و شخصیت سیاسیاش چیست؟ در پایان جلسهای که گفتم یکی از حاضران بنای حمله به گنجی را گذاشت و با لحن و رفتاری کج او را متهم کرد که از فرماندههان سپاه پاسداران و عاملان کشتار مهاباد در سال 1358 بوده است- حملهای که به گفتهی او موجب جان باختن دوست و همکلاسی عزیزش شده است. آقای گنجی در پاسخ، حرفهای او را اتهامهایی بیپایه و اساس دانست و گفت: آدمی که برای متهم کردن دیگران به دروغ متوسل میشود حتمن در ادعای خود به از دست دادن دوست و همکلاسی هم دروغ میگوید!...چه شد؟ نفهمیدم! چگونه فردی که خود را نمایندهی اخلاقی (و شاید نه تنها اخلاقی) جنبش مردم ایران میداند میتواند در پاسخ به حملهی گیرم ناجوانمردانهی کسی، چنین بیمهابا به حیطهی گذشتهی شخصی او پا بگذارد و لگدمالش کند؟ آن یکی میگوید تو در مورد گذشتهی خود دروغ میگویی و این یکی میگوید تو در مورد همه چیز خود دروغ میگویی! جواب های، هوی است. چاقو میکشی؟ چاقو میکشم!... کجاییم؟ در خیابانها اخلاق سیاسی یا کوچه پسکوچههای نازیآباد؟
قصد من در اینجا حکم صادر کردن راجع به شخصیت سیاسی اکبر گنجی نیست. با یک برخورد نه میتوان کسی را شناخت و نه باید در مورد او داوری کرد. قصد من تنها برجسته کردن ربط رفتار فردی و اخلاق سیاسیست. هرگونه مشروعیت سیاسی در وهلهی اول مشروعیتی اخلاقیست (همانگونه که هر بحران سیاسی در وهلهی اول بحرانی اخلاقیست). انقلاب اکتبر در لحظهای که کمیتهی مرکزی حزب بلشویک دستور اعدام خانوادهی تزار، از جمله کودک او را صادر کرد، مرد. خبر این مرگ اما 70 سال بعد منتشر شد. انقلابی که برای ماندن از دست زدن به هیچ جنایتی رویگردان نیست انقلاب نیست: ارتجاع است.
مشروعیت سیاسی موسوی، کروبی، گنجی، مخملباف و سایر دستاندرکاران و نمایندگان جنبش سبز باید در چارچوب رفتارهای فردی آنان سنجیده شود. میتوان در عمق وجود خود لات و بی سر و پا بود و از فوکو، پوپر، هایدگر، گاندی و ماندلا کٌد پشت کٌد آورد! چهل درصد اعضای سازمان مخوف اساس در آلمان نازی تحصیلات عالی دانشگاهی داشتند. دانش، تجربه، کاریزما، سرسختی و اعتقاد لزومن کسی را شایستهی رهبری نمیکند. آنچه در رهبر مهم است انسانیت اوست. بیش و پیش از هر چیز. و انسانیت فرد را هم نه در نوشتهها و سخنرانیهای او برای دوستان و دوستدارانش که در رفتار او با مخالفان و دشمنانش باید جستجو کرد.
همت بلند، خیشتنداری، رواداری، گذشت و صداقت. تا اینها نباشد هیچ "جوانهی ارجمندی" از هیچ جای هیچ رهبری نمیروید! باید به هوش بود و این ویژگیهای فردی را وارد فرهنگ سیاسی کرد و از آنها سنجه ساخت. گفتم، مشروعیت سیاسی در وهلهی اول مشروعیتی اخلاقیست و اخلاق حیطهی کلیگوییهای نظری نیست: حیطهی رفتارهای فردیست.
در دهههای 70 و 80 میلادی، واتسلاو هاول چکسلواکیایی از رهبران بنام مبارزه برای دمکراسی و آزادی در بلوک کمونیستی بود و در این راه رنج سال ها زندان را به جان خرید. هم او بود که بعدها از پیشگامان انقلابهای مخملی در اروپای شرقی شد. در سال 1986 گورباچف، دبیرکل وقت حزب کمونیست شوروی، برای دیداری رسمی به پراگ رفته بود. برنامههای رنگارنگی برایش تدارک دیده بودند. اندکی پیش از پایان یکی از این برنامهها (نمایشی در سالن تاتر شهر)، گورباچف ناگهان میزبانان خود را ترک میکند و بدون محافظ به خیابان میآید تا سیگاری بکشد. درست در همان لحظه هاول دارد با سگش از جلو تاتر شهر رد میشود. این دو مرد همدیگر را میبینند. یکی نمایندهی کمونیسم جهانیست و یکی نمایندهی ضدکمونیسم جهانی. هم این آن را میشناسد، هم آن این را. هاول با دیدن گورباچف کلاه از سر برمیدارد و با لبخندی میگوید: "عصربخیر آقای گورباچف. به شهر ما خوش آمدید". اینهمه علو طبع! دارد میگوید من با ایدهها و افکار تو دشمنم، نه با خود تو. چرا که تو نیز مانند من انسانی هستی (یا انسانی بیش نیستی).
تا این همت نباشد هیچ جنبش سبز و سرخی مشروعیت اخلاقی نمییابد و تا مشروعیت اخلاقی نباشد مشروعیت سیاسی توهم است و سراب. سی سال پیش یک نمونهاش را دیدیم. کافیست.
Recently by naanaam | Comments | Date |
---|---|---|
The Legacy of Nonviolent Movements in Iran | 6 | Aug 12, 2011 |
دربارۀ گاز اشک آور و اسپری فلفل | 1 | Jun 24, 2009 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
dialogue
by benross on Wed Aug 26, 2009 04:29 PM PDTI'm sorry but did I ask anybody to become monarchist? Do I talk on behalf of anybody? Listening to what people say is the job of journalists. I may not say what you hear in the internet, but I don't need anyone to tell me what is in the internet. I'm using it myself as you see. I expect each person express his or her own opinion not the one on behalf of others, based on his or her interpretation. This is the problem. We don't express a personal opinion. Our personal opinion is a cocktail of what others say. Therefore we can not make a decision because we don't know what the decision of others would be!
What I'm saying is that we should unite around what we achieved in modernity in Iran and improve upon that. I didn't ask any journalist tell me what people think. I ask what do YOU think.
And of-course all these exchanges are good exercise that prepares us better. It already did to some extend.
George Washington
by Harpi-Eagle on Wed Aug 26, 2009 04:25 PM PDTYour point about a leader's character is quite accurate. This is precisely why the American Revolution is the only Successful Revolution in the history. When the American settlers defeated the British, they proposed to make George Washington a monarch. He refused saying that the whole reason behind the revolution was because the new settlers did not wish to have a king or despot or to be ruled by another dictatoship. By having this degree of integrity and selflessness, he constructed the foundation of a new free and democratic nation. The article was generally very informative and well written. Thank you.
Words Of Wisdom
by hamfekr on Wed Aug 26, 2009 03:36 PM PDTصمیمانه با فرمایشتان،تا آنجا که به خودم مربوط است موافقم. جوهرۀ پیامتان را هم آویزۀ گوش میکنم.فقط اجازه دهید این نکته را یادآوری کنم که آرمان ملت ایران تنها در چهارچوب "دموکراسی سکولار" و نه "رژیم سکولار" تعریف و متبلور میشود که تازه ، به قول تلویحی شما، اگر انگلیسی ها بگذارند..
Benross,
by shaayad keh on Wed Aug 26, 2009 04:07 PM PDTI am just trying to be funny here please do not take it personally or seriously:
Nuts and crazy is the same thing, do not get confused which is which. You are crazy.
But seriously, somehow you have got this idea that Reza Pahlavy is an option for Iran and I know some people specially in this site agree with you but it is not a possibility. Come out of your shell and look around, talk to people in Iran. This is the age of Internet and communications and while IRI is blocking the path of information, there are thousands and thousands of bloggers in Iran. Reza Shah is not their concern. This 65 to 70% of Iranians under the age of 35 have no memory of monarchists and you know better than me that the IRI's history of the Shah was not fair.
I let you in in another secret that it is known to most of us but still a secret to you. Reza Pahlavi had 30 long years to proof his leadership and he did not. He only is blossoming due to green movement. Why is that? I know monarchists these days are playing this trick and when speaking of Iranians, they make it sound like that Iranians and Iranian monarchists (politically speaking) are the same thing but that is definitely not the reality, not in Iran and nor outside Iran.
Peace
Shaayad Keh
The art of possible
by benross on Wed Aug 26, 2009 02:56 PM PDTThe art of possible is defined within a social system well defined and worth protecting. If you have a new generation wanting to get rid of this reactionary regime, you have to provide them with a platform based on the history of modernity in Iran. Something that they can relate to it and they can improve upon it. The people will be the 'artists of possible' for moving forward toward that goal. BTW, once I was called crazy, now nuts. I don't think ridiculing me will work nor it elevates your stature.
Nuts
by Azmaast on Wed Aug 26, 2009 11:43 AM PDThamfekr and benross,
are you nuts?! politics is the art of the possible. where is the 'possibility' in what you're discussing? i think you both should take a couple of courses in political science 101! come to london. any high school offers that :))
سالی که نکوست...
hamfekrWed Aug 26, 2009 04:39 AM PDT
اگر هنوز هم قرار باشد که اشاره به وقایع تاریخی "نفرت پراکنی"،و توصیه به پیروی از یک روش معمول "فضولی بیجا" تلقّی شود که دیگر چرا از جان و مال جوانان هزینه شود.آخوند ها هم چیزی شبیه همین را میگویند.حال که خانوادۀ پهلوی بنابر قول تلویحی شماچیزی برای پنهان کردن ندارد،اعلان منابع ومیزان ثروتشان نباید بیش از این به تعویق افتدحواله کردن امور به مجلس مؤسسان در آینده مرا به یاد وعده های خمینی در نوفل لو شاتو می اندازد
As much as I enjoy our little chat, my next response to your comment will come not sooner than ten hours from the time of this posting..
hamfekr
by benross on Wed Aug 26, 2009 02:43 AM PDTBenross, I'll take your word
by shaayad keh on Tue Aug 25, 2009 09:48 PM PDTI will take your word if you say you are not Mansours and more than that I say I am sorry if I offended you. But I got to tell you that you make strangest claims in some of your posts that it lacks logic while in others you surprise me a logical man. I refer you to the last 2 post in our discussions about the flag, the link is on my previous post below.
Also, my intention was not to make this a personal attack on you, I simply compared your logic with another and asked if you are the same people.
It relieves me that you are not this Mansours as I think he should not ever write here or anywhere else for that matter.
peace
Shaayad Keh
Ben Ross Or, Ben-Hur?
by hamfekr on Tue Aug 25, 2009 08:18 PM PDTهرگونه تلاشی جهت مشروعیت بخشیدن به هویت تاریخی رضا پهلوی منوط به بازنگری کودتاهای سوّم اسفند و بیست و هشتم مرداد است.تصور اینکه او بتواند در عین پرچمداری خانوادهً پهلوی، نقش منجی ملی را ایفا کند، بعید به نظر میرسد.وی تاکنون از تقبیح استبداد پدرش طفره رفته، از قبول این واقعیت که بد بودن رژیم آخوندی به معنی خوب بودن رژیم پدرش نیست شانه خالی کرده.
دزد بودن افرادی مثل رفسنجانی و دیگران در این رژیم به جای خود؛شایسته است رضا پهلوی،برای شروع، با تأسّی به روش دولتمردان آمریکائی میزان ثروت و درآمد خانواده اش را اعلام کند.
shaayad keh
by benross on Tue Aug 25, 2009 04:13 PM PDTI thought we had a healthy exchange of ideas about the flag, happily ended. If you want to make it personal, I won't let you. I comment on different threads when I have something to say. That's the idea of blogs and discussions isn't it? I didn't comment on mansours piece because I didn't read it. The mere title and idea appalled me.
Sometimes I post a short line of gratitude about something I liked. But usually when I write something, I try to get somewhere. Here, I asked anybody who feels like it, to jump on Pahlavis for 5 minutes then answer a small question. Because I want the discussion get somewhere. I don't mind anybody attacks my ideas. This is exactly discussion is for. I'm sure there are things that I don't know or I expressed inadequately. This can be resolved. But I don't let anybody to make it personal. Sorry.
I take your word... peace
Benross, are you mansours?
by shaayad keh on Mon Aug 24, 2009 11:18 PM PDTBoth history and Iranians once faced monarchists and Pahlavi dynasty once and that is enough for one nation. Just because IRI is worse than the previous regime that does not validate Reza Pahlavi. I wish i had time to get into details with you if I thought it would benefit discussing Reza Pahlavi with a monarchist, but your mind is made up.
More importantly, comparing your comments below, the logic and the writing style reminds me of what Mansours posted last week, see here. You usually have a comment for every post related to the recent upraising in Iran but I noticed your absence in this post. You could not comment on your own piece?
It also reminds me of the conversation we had two weeks ago in the comment sections here. Same type of logic used all through out. If you are not the same people you will make good friends.
In case you two are the same people, why go through the trouble. you are using alias names, there is no need....
Peace
Shaayad Keh
naanaam
by gillian greenfeld on Mon Aug 24, 2009 10:01 PM PDThow does a decadent poet like naanaam dare to speak about morality and ethics?! have you read his stuff?! do that and then read this article again!!
Bravo!
by Saamaane on Mon Aug 24, 2009 06:49 PM PDTGreat job! I'm glad to be virtually introduced to a writer whose moral position is uncompromising, humane and courageous. This is indeed what a writer should be; a voice of conscience. Bravo!
Tardid
by Mohsen Kamali on Mon Aug 24, 2009 06:26 PM PDTمن آقای گنجی را از نزدیک میشناسم و میدانم که چه سعه صدری دارد. حرفهایی که در این مقاله در مورد او زده شده است را باور نمی کنم. در ضمن ایشان هیچوقت ادعای رهبری جنبش سبز را نکرده است. او فقط یک فعال حقوق بشر است
رهبر من باید مثل یک هلو باشد
benrossMon Aug 24, 2009 06:53 PM PDT
میدانم که پذیرش تمام و کمال این «گناه جمعی» که سی سال پیش رخ داد و کتمان سی سالهٔ آن در پس هزار و یک رنگ دورویی و تزویر کار سادهای نیست. مسئله بر سر سادگی یا دشواری این کار نیست. مسئله بر سر بیاجتنابی ضرورت آن است.
اتفاقاً بحث رهبری، دستکم برای ایرانیان برون مرزی، میتواند به گونهای از دشواری کار بکاهد.
ابتدا از خود باید پرسید ما در شرایط کنونی ایران به چند رهبر نیاز داریم؟ آنها که هدف را پیروزی این یا آن حزب در رژیم اسلامی ایران میدانند، قاعدتاً باید به وجود رهبران متعدد و احزاب متعدد معتقد باشند که بر اساس برنامههای سیاسی متفاوت با یکدیگر رقابت میکنند. با این منطق چیزی به نام «جنبش سبز» بیمعنا میشود چون موسوی یک رهبر است، احمدینژاد یک رهبر دیگر و دیگران هم هریک برای خود یک رهبر هستند. این منطق ضمناً تمام این بحثها را در خارج کشور بیمعنا میسازد چون ایران را دارای یک سیستم انتخاباتی میداند که در آن مردم حق انتخاب دارند. ما خارج کشوریها هم اگر میل داشتیم هنگام انتخابات به مراکز تعیین شده از سوی سفارت رفته و رأی خواهیم داد. کل این قضیهٔ بحث و گفتگو اصلاً موردی پیدا نمیکند.
اما اگر سر خود را شیره نمیمالیم که امیدوارم نمالیم، هدف این گفتگوها پایان دادن به این رژیم اسلامی و برقراری یک نظام سکولار است. برای تحقق چنین هدفی مگر ما چند رهبر لازم داریم؟
کسی که هم از نظر تاریخی مشروعیت تقبل این رهبری را دارد و هم از نظر حقوقی و هم از نظر اهداف سیاسی، رضا پهلوی است.
از نظر تاریخی شاخص ترین مظهر تجدد زیربنایی (و نه رو بنایی و سیاسی) در ایران است. از نظر حقوقی وارث مقام پادشاهی بر اساسی تنها سند تاریخی و مشروع جنبش تجددخواهی ایران، یعنی قانون اساسی مشروطهٔ پادشاهی است و به همین اساس مسئولیت نجات ایران را بر دوش دارد.
از نظر سیاسی -و اینجاست که دیالوگ لازم میشود- خواهان این است که ایرانیان آزادانه نظام و قانون اساسی کشور را تعیین کنند. این هدف، که در یک کلام انتخابات آزاد برای مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی است، نیازهای همهٔ مخالفان پادشاهی را نیز در بر میگیرد.
حتی برای کسانی که برای پذیرش این گناه جمعی تاریخی راه درازی را در پیش رو دارند، راهی که رضا پهلوی پیشاروی آنها گذاشته است بسیار ساده و روشن است. آیا با این اهداف سیاسی مشکلی دارید؟ منتظر پاسخ شما هستم. پنج دقیقه هم فرصت دارید که در ابتدای پاسخ خود هرچه فحش و بد و بیراه میخواهید به رژیم گذشته و دودمان پهلوی بدهید. اما بعد از پنج دقیقه باید پاسخ سوال مرا بدهید. آیا با این اهداف سیاسی رضا پهلوی مشکلی دارید؟
Souri, why do you call yourself Intelletcual? Feeding your EGO?
by gol-dust on Sun Aug 23, 2009 09:48 PM PDTLet others call you, if indeed you are one. Were you referring (mocking) to my comment when saying " there are still some intellectuals among us who do not think with their heart"?
You are very sure of yorself. Elevate yourself, since others won't. How un-Persian!
If one has a heart cannot use his head? I guess, you the intellectual don't know a thing about Sufi & the root of culture. A lot of intellectuals commit genocides, not those who have hearts!
Ari,
Thank you very much for your thoughtful response. You are an intellectual.
رهبری
AzmaastSun Aug 23, 2009 06:55 PM PDT
gozashteye fard mohem ast. dusti ke comment gozashte dar mourede Portugal dar mourede Chile che miguyad? Augusto Pinochet aamele asliye gozare Chile az diktatoriye khodash be democracy bood. shartash ham in bood ke doulate ba'di kari be karash nadashte bashad. ba oo che mibayest kard? barayash kaf zad ke komak karde mamlekatash democratic beshavad va hameye gozashteash ra be oo bakhshid? dar inke adamhaye bad mitavanand moujebe khoobi beshavand shaki nist. vali aya in kaafist ke adam badihayeshan ra nadide begirad engar ke etefagh nayoftadeand. taze Pinochet ya an generale porteghali ke shoma mesal avardid ed'ay-e rahabriye hich jonbeshi ra nadashtand. bayad fargh gozasht. man khodam az tarafdarane jonbeshe sabz hastam vali harfe in agha ya khanom ra ham ghabool daram. nabayad dobare dar haman kaseii biyoftim ke 30 sale peesh oftadim.
بنظر شما
vildemoseSun Aug 23, 2009 11:28 AM PDT
بنظر شما کدامیک از جنایاتی که در این دو سه ماهه اخیر رخ داده هولناکتر و تاسفبارتر بود؟
مرگ ندا و آن آخرین نگاهش؟
به خون غلتیدن جوانان بی گناه بر روی آسفالت گرم خیابان؟
ضرب و شتم زنان باردار و مردان سالخورده با باتون و زنجیر و میلگرد؟
ریختن مغولوار به منازل مردم و تخریب اموال آنها؟
بازداشتهای فلهای افراد و بیخبر گذاشتن خانوادههای آنان از وضعیت عزیزانشان؟
بدرفتاری با زندانیان و شکنجه و حبس انفرادی آنان؟
تجاوز وحشیانه به دختران و پسران؟ و سوزاندن جسد آنان؟
برپایی بیدادگاههای مضحک و اعترافات ساختگی زندانیان؟
دروغگویی و شانتاژ تبلیغاتی در صدا و سیما و کیهان و حق را باطل جلوه دادن و سرپوش نهادن بر واقعیتها؟
نه! بنظر من همه اینها «جنایت» بود ولی اتفاق تازهای نبود. سی سال است که در این نظام اینگونه جرم و جنایات به کرات اتفاق افتاده و شاید بدتر از اینها هم بوده که شما گاه و بیگاه چیزهایی خوانده و یا شنیدهاید.
اما هیچکدام از این جنایات به اندازه خود عمل تقلب در انتخابات دردناکتر و تاسف بارتر نبود. شما عمق فاجعه را در انتخاب شدن یا نشدن موسوی و کروبی و یا احمدینژاد نبینید. مهم این بود که این بیپدرها یک ملت بزرگ را تحقیر کردند
.
مردم با ذوق و شوق فراوان به پای صندوقها رفتند و این ناجوانمردها در روز روشن به ریش مردم خندیدند و به کاندیداها بصورت سهمیهای رایها را اختصاص دادند. سهمیه آقای کروبی در کل کشور فقط سیصدهزار تا! آنوقت رهبر احمق و بیشعورشان آمد و در نماز جمعه با کمال وقاحت گفت چون اختلاف آرا زیاد است پس احتمال تقلب نیست!
خب! مردک! این اختلاف ساختگی آرا کار خودت و اون باند تبهکارت بوده و نه کار مردم.
این معنیاش فقط یک تقلب معمولی نبود. تمسخر مردم بود. تمسخر انتخابات و رای مردم. تمسخر دمکراسی و تحقیر جمهوریت.//mollah.blogspot.com/
I forgot to add that
by vildemose on Sun Aug 23, 2009 09:45 AM PDTThe onerous structure of IRI wasn't reformable before this election debacle and is less so now.
More weasel words and
by vildemose on Sun Aug 23, 2009 09:42 AM PDTMore weasel words and equivocation. We all represent a vague and non-commital constituency whether refromist or non-reformist.
The green movement is still in its premordial stage and there are too many things working against it. Things have to get much worse before they start to get any better.
referandum
by benross on Sun Aug 23, 2009 10:44 AM PDTLet me be clear. If I want to know what democracy and human rights mean, I google it. But if I want to fight for my country, I want to see this theocratic regime gone.
Now I may be alone in this. Then I will be left alone. That's fine. But I have a vague idea that it shouldn't be the case otherwise I should be the only Iranian forced out of my country.
The idea of a politician working abroad and not advocating the end of this theocratic regime is an oxymoron. Now, there may be different ways to get there. We can negotiate that. But not clearly declaring this goal is an oxymoron.
Talking about what Iranians inside express and not talking about the repression that limits their expression is an insult to our intelligence.
I don't care about the past of the politicians, nor their university degree. But I do care about what their goal is. Iranians abroad should come together for one and only one goal: regime change through democratic means (referendum). Once this unity is achieved, then we will be able to talk to Iranians inside Iran to see how we can help them, how we can negotiate with political forces inside Iran to see our goal -referendum- is achieved as peaceful as possible.
Very good post!
by Souri on Sun Aug 23, 2009 06:41 AM PDTThank you.
Some minor spelling mistakes though :)
I agree with all you said and am very happy to see there are still some wise intellectual among us who do not think with their heart.
As you have mentioned Bertrand Russel here, I would like to suggest one of his best books on this matter "the Power".
There is a chapter in that book, titled "Rahbaran va peirovan", really worth reading as it applies to the current political situation of Iran.
Regards,
جنبش و رهبری
cyrous moradiSun Aug 23, 2009 05:19 AM PDT
1- مردم و رهبری در هر جنبشی روابطی پویا دارند نه ایستا. بنابراین نقش هر دو مهم است. اینکه این دو چه انتظاراتی و بالاتر از آن چه نوع ارتباطاتی با هم دارند تعیین کننده است. 2- روشنفکران نقش پیشاهنگ را در این میان بازی می کنند. بررسی رویدادهای یکصد سال اخیر به خوبی نشان میدهد که حداقل می توان چنین نتیجه گیری کرد که ارتباط سازنده ای بین رهبری و مردم نبوده است.3- در نهضت ملی شدن نفت، بعد از 30 تیر سال 31 دیگر رهبری نهضت و مردم هر کدام ساز خود را می زدند و تعاملی بینشان نبود. 4- در اوایل ده 1340 و روی کار آمدن کندی در آمریکا با فضای بازی که موقتاً ایجاد شد، روشنفکران ما نتوانستند ، درک درستی از اوضاع و احوال داشته و از شرایط به خوبی بهره برداری کنند. کوتاه سخن اینکه، نمی توان با توجه به سابقه هر فردی اینگونه استدلال کرد که وی نمیتواند با این گذشته نقشی در تحولات جاری داشته باشد. تاریخ اخیر دنیا پر از شواهد متعدی از این دست است. بعد از سرنگونی سالازار دیکتاتور پرتغال در اوایل دهه 1970 ژنرال داستا گومش که فرماندهی نظامی و یادگار دوران استعماری پرتغال بود، کودتایی را رهبری کرد که سرانجام به برقراری دموکراسی در این کشور منجر شد. نمی توان استدلال کرد که چون ایشان سالها در آفریقا با چریک هایی که برای استقلال می جنگیدند ، مبارزه میکرد، شخصیتی واپسگرا دارد و نمی تواند در ساختار جدید کشور سهیم باشد. نلسون ماندلا ، سالها برای لغو نژاد پرستی مبارزه کرد ولی بلافاصله بعد از آزادی از زندان با رئیس جمهور آپارتاید آفریقای جنوبی به منظور طراحی و اجرای به اصطلاح نقشه راهی برای نجات کشور به توافق رسید.تاریخ گذشته روشنفکری ما نشان دهنده آن است که ما از فنون گفتگو و مصالحه چیزی نمی دانیم. یادم است که در فیلم " رم شهر بی دفاع" ایتالیایی های کمونیست و حتی یک کشیش برای نجات کشور خود از دست قوای اشغالگر با همدیگر همکاری میکردند. شما فکر می کنید آیا ما می توانیم با همدیگر گفتگو کرده و بر سر برنامه ای که در برگیرنده مقداری از خواست های طرفین باشد، به توافق برسیم؟من که فکر نمی کنم.. در انتخابات اخیر افغانستان ، یک فرمانده نظامی سابق حضورداشت که در دوران حکومت کمونیستها ، درجه گرفته و فرمانده نیروی هوایی بود، با طالبان سر و سری داشت و اکنون نیز کاندیدای ریاست جمهوری کشوری است که آمریکائیان در آن حرف اول را می زنند. اگر ما بودیم به اصطلاح خودمان ایشان را " افشا" و اسمش را از لیست کاندیداها حذف میکردیم.بوریس یلتسین کمونیستی دو آتشه بود که اولین رئیس جمهور روسیه لیبرال دموکرت شد. حیدر علی اف، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی بود که بعداً به ریاست جمهوری آذربایجان رسید. کسی از وی نپرسید که چرا در دوران شوروی مطابق آموزه های لنین ، استقلال خواهی را گناه می دانست. من فکر می کنم به جای صرف انرژی در کنکاش گذشته آدم ها به عملکرد فعلی آنها پرداخته و در نظر بگیریم که چقدر می توانند در این شرایط مفید باشند.
gol-dust, Ganji
by Ari Siletz on Sun Aug 23, 2009 01:27 AM PDTAt that point we talked about the absence of strong organization in the opposition. Who was to blame? A leader mentality would not have hesitated to shift the dialog to "nevermind who is to blame. the real question is why and what can I do about it?" Gol-dust, if he had said that I would have become a Ganji follower right there and then. No throne, scepter or crown has said "leader" better than Harry Truman's "The buck stops here."
In the interest of constructive criticism for Ganji or any other Iranian opposition leader, here's a thought. Take responsibility for the bad as well as the good. This includes taking responsibility for the actions of any group you belonged to while you belonged to it. This will not weaken you; it will make you worth following. It will make our movement stronger.
The other side of our coin....
by shaayad keh on Sun Aug 23, 2009 12:14 AM PDTWe all can carve our own best leader out of our imagination. Definitely Iran and Iranians deserve to have a leader that has the best of politics, character, bravery and all that is described in this article. But is it reality to expect that? Or is it our reality? I am the 29th commenter on this post, including the writer makes it 30. Most likely, if each of one us given the opportunity to mold a new leader will create someone with political views of free speech, gender equality and human rights, and our leader is democratic and believes in separation of religion and state. The discrepancies are minor if any. Our leaders character and experience would be top notch, his/hers hand are clean off any injustice towards anybody. It sounds like the best until this leader has given a name. That would be our deal breaker. That is how we have been treating our leaders so far, our history is our witness.
But while we all have these expectations from our leaders, the other side of the coin is that what are our responsibilities to be lead? It is not a lie that Iran is a divers community politically, religiously and ethnically. To me, a part of our problem is that we can not find our common denominators in support of our leader. I think our time is best spent looking in the mirror to find what it is that we want of our society and our leaders and then find out the best way to get there.
This green movement was yet another missed opportunity for us Iranians abroad. This green movement was not a revolution. It was about reclaiming the lost constitutional rights of Iranians in Iran who although came to streets and yelled "esteghlal, azadi, jomhorieh irani" but when they went home, they went to their roof tops and yelled "allao akbar". But our selfishness decide to emphasize the first slogan and ignore the second.
All that we could do outside Iran was to repeat what they say and give them support and when IRI shut down all the media and reporters we could just be their speakers. But we chose to derail it by our smart thoughts and discussions of who is running the show? Which flag should stand taller and the leaders who were accepted by Iranians to be questioned on their history and their integrity.
I could have been perfectly fine if all these if the intention was a change in the system, another word a revolution. But nobody in Iran from the leaders nor the protesters seriously claimed that.
The top people in the green movement have been arrested in Iran, some are killed. Many are jailed and a lot more are being silenced by our major enemy which is IRI.
The question to ask ourself in every debate, in every article we read or write should be; Are we helping IRI or are we helping the movement? If IRI is targeting Mosavi, Karobi, Ganji and others like them, why are we taking the iRI's side?
Peace
Shaayad Keh
I have no respect for Ganji! He is not what he pretends to be!
by gol-dust on Sat Aug 22, 2009 11:08 PM PDTWhen I saw the quotation about Ganji and the writer's take on that, then I realized that the writer is in a right track, since I have had problem with Ganji and his followers for a long time. Excellent article.
I agree 100% with the writer that character is the most important thing. Without the correct character, it wouldn't matter how many degrees one might posses, s/he could still be a misfit.
You have to have a good heart first. Add to that your good character, eduaction, experience etc. you would then do people good. Ahmadinejad keeps sayin 7 of his cabinet members have PHD's, as that alone is sufficent to do good for people. How ignorant is he?
Ari, I agree with you.
Fred
by benross on Sat Aug 22, 2009 08:11 PM PDTAzmast, agreed!
by Ari Siletz on Sat Aug 22, 2009 05:03 PM PDTماهی از سر گَنده گردد نی ز دُم
FredSat Aug 22, 2009 05:03 PM PDT
جان کلام این مقاله در دو سطر و نیم پایانی است بدین معنی که هرگاه رهبریت هر جنبشی که فاقد شرایط ذکر شده در مقاله باشد آن جنبش هر اندازه هم که آرمانهای والایی داشته یاشد با چنین رهبریتی مشروعیت اخلاقی نخواهد داشت و محکوم به شکست است .
حالا بعضی یا موضوع را نفهمیده و از سر اشتیاق به آرمانهای آزادیخواهانه حرفهای نامربوط میزنند ویا فهمیده اند و از سر کم لطفی با بکارگیری ادوات پیش پا افتادۀ سفسطه و بازی با واژه ها و خارج از متن نقل قول کردنها دیگران را به سراغ نخود سیاه میفرستند.
این بلا مرتباً بر سر ما آمده و تا جائیکه تکرار مکررات شده عادت ثانویه. گیریم موسوی که هشت سال نخست وزیر همین رژیم در اوج درندگیش بوده متحول شده که امری است ممکن و مبارک. آیا او رهبر این "جنبش سبز" است یا نه؟
اگرپاسخ آری است، پس حرف و حدیث مطرح شده در این مقاله را باید آویزۀ گوش کرد خصوصاً که این حضرت رهبر حرفهای نه چندان دلپذیری میزند که از جملۀ آنها نگاه او به "حقوق زنان در چارچوب قانون اساسی" فعلی میباشد. او همچنین با شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" هم سر سازگاری ندارد و دیگر شواهد موجود که حرف از تداوم آش و کاسه است با قاشق جدید.
اگر هم پاسخ خیر است، یعنی "جنبش سبز" رهبریتش نا مشخص است که دیگرنکات مقاله را نه تنها باید آویزۀ گوش کرد باید آن را هم از بر کرد. از کوزه همان برون تراود که در اوست. //www.farsnews.com/newstext.php?nn=8802280758